اثبات امامت امام مهدي عليه السلام
اشاره
شرايط اجتماعي عصر ميلاد
دوران ۲۵۰ ساله امامت شيعي كه با وفات پيامبر گرامي اسلام در سال ۱۱ه. ق آغاز شد و با شروع غيبت صغرا و قطع رابطه مستقيم امام معصوم عليه السلام با جامعه اسلامي در سال ۲۶۰ ه. ق پايان پذيرفت، به دورههاي مختلف با ويژگيهاي متفاوت قابل تقسيم است.
در اين ميان، دوران چهل ساله امامت امام هادي و امام عسكري عليهماالسلام كه از سال ۲۲۰ ه. ق آغاز و تا سال ۲۶۰ ه. ق امتداد مييابد، به دليل قرار گرفتن در آستانه دوران غيبت صغرا جايگاه خاصي دارد و از ويژگيهاي متفاوتي برخوردار است. يكي از ويژگيهاي اين دوران، شدت مراقبت و محدوديتهاي فراواني است كه حاكمان جور نسبت به اين دو امام بزرگوار اعمال ميكردند.
حاكمان ستم پيشه اموي و عباسي همواره بيشترين سخت گيريها را نسبت به امامان شيعه روا ميداشتند و آنها را از هر جهت در تنگنا قرار ميدادند. با اين حال، در دوران امامت حضرت هادي و حضرت عسكري عليهماالسلام، اين سخت گيريها شدت بيشتري گرفت و محدوديتهاي بيشتري براي اين دو امام ارجمند در نظر گرفته شد. در سال ۲۴۳ ه. ق به دستور متوكل عباسي، حضرت هادي عليه السلام را به اجبار از مدينه به سامرا (عسكر) بردند كه در آن زمان مركز خلافت بود و تا زمان شهادت؛ يعني سال ۲۵۴ ه. ق در اين شهر زير نظر قرار داشتند. [۱]
حضرت امام حسن عسكري عليه السلام نيز بيش از نيمي از ايام عمر شريف خود را در سامرا گذراند و از سال ۲۴۳ ه. ق كه در يازده سالگي به همراه پدرش به اين شهر آمد، تا سال ۲۶۰ ه. ق كه چشم از جهان فرو بست، امكان خروج از اين شهر را نيافت.
علت اين همه سخت گيري نسبت به اين دو امام بزرگوار چه بود و چرا دشمنان اهل بيت عليهم السلام تا اين اندازه، اين پدر و پسر را در تنگنا قرار داده بودند؟
حضرت امام حسن عسكري عليه السلام در تحليل علل و انگيزههاي برخورد شديد حاكمان ستم پيشه با ائمه اهل بيت عليهم السلام مي فرمايد:
قَد وَضَعَ بَنُواُمَيَّةِ وَ بَنُوالعَبّاسِ سُيُوفَهُم عَلَينا لِعِلَّتَينِ؛ إِحداهُما أَنَّهُم كانُوا يَعلَمُونَ أَنَّهُ لَيسَ لَهُم فِي الخِلافَةِ حَقٌّ فَيَخافُونَ مِنِ ادّعائِنا إيّاها وَ تَستَقِرّ في مَركَزِها. وَ ثانِيهُما أَنَّهُم قَد وَقَفُوا مِنَ الأَخبارِ المُتَواتِرَةِ عَلي أَنَّ زَوالَ مُلكِ الجَبابِرَةِ وَ الظَّلَمَةِ عَلي يَدِ القائِمِ مِنّا وَكانُوا لايَشُكُّونَ أَنَّهُم مِنَ الجَبابِرَةِ وَ الظَّلَمَةِ، فَسَعَوا في قَتلِ أَهلِ بَيتِ رَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله وَ إبادَةِ نَسلِهِ، طَمَعا مِنهُم فِي الوُصُولِ إِلي مَنعِ تَوَلُّدِ القائِمِ أَو قَتلِهِ. فَأَبَي اللّه ُ أَنْ يَكشِفَ أَمرِهِ لِواحِدٍ مِنهُم، إِلاّ أَنْ يُتِمّ نُورَهُ وَ لَوكَرِهَ الكافِرونَ. [۲]
بني اميه و بني عباس به دو دليل، شمشيرهايشان را بر ضد ما افراشتند: نخست اينكه آنها ميدانستند هيچ حقي در خلافت ندارند. به همين دليل، همواره در هراس بودند كه مبادا ما در پي به دست آوردن خلافت و برگرداندن آن به جايگاه اصلي اش برآييم. دوم اينكه آنها بر اساس روايات متواتر، اين موضوع را ميدانستند كه پادشاهي گردن كشان و ستم پيشگان به دست قائم ما از بين خواهد رفت و ترديدي هم نداشتند كه آنها از جمله گردن كشان و ستم پيشگان هستند. از همين رو، براي كشتن خاندان رسول خدا صلي الله عليه و آله و از بين بردن نسل او به تلاش وسيعي دست زدند، بدان اميد كه با اين كارها بتوانند جلوي تولد قائم را بگيرند يا او را به قتل برسانند.
خداوند از اينكه امر خود را بر يكي از آنها آشكار سازد، پرهيز داشت و ميخواست نور خودش را برخلاف ميل كافران به حد تمام برساند.
با توجه به شرايط و موقعيتي كه حضرت امام حسن عسكري عليه السلام در آن قرار داشت، روشن است كه موضوع تعيين و انتخاب جانشين آن حضرت، يعني آخرين امام از نسل پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله كه بر اساس روايات ترديدناپذير، بنياد ستم و بيداد را برخواهد كند، از چه اهميت و حساسيتي برخوردار بود.
اگر دشمنان اهل بيت عليهم السلام، كوچك ترين رد پايي از فرزند امام حسن عسكري عليه السلام و جانشين ايشان به دست ميآوردند، در پي نابودي آن حضرت برمي آمدند و اجازه نمي دادند سلسله امامت استمرار پيدا كند. بنابراين، چاره اي جز پنهان نگه داشتن موضوع تولد آخرين حجت حق نبود. اين پنهان كاري به گونه اي بود كه تا لحظه تولد ايشان، نزديك ترين خويشاوندان حضرت عسكري عليه السلام نيز از اين موضوع هيچ خبري نداشتند. [۱]
پنهان كاري شديدي كه درموضوع تولد حضرت مهدي عليه السلام اعمال ميشد، براي حفظ جان آن حضرت لازم بود، ولي ممكن بود مايه سرگرداني و حيرت شيعيان پس از درگذشت امام حسن عسكري عليه السلام شود. به همين دليل، امام يازدهم از همان لحظه تولد، به ياران خاص خود اطمينان داد كه در موضوع جانشيني ايشان هيچ مشكلي پيش نخواهد آمد. با اين تدبير حضرت امام حسنعسكري عليه السلام، اگرچه تا مدت كوتاهي پس از وفات ايشان، شيعيان دچار حيرت شدند و ميان آنها اختلاف به وجود آمد، ولي پس از آن، همه كساني كه در پيروي از اهل بيت عليهم السلام اخلاص داشتند و در قلبشان مرض و نفاقي وجود نداشت، آخرين حجت حق را شناختند و از طريق نواب خاص با ايشان ارتباط برقرار كردند.
با همه تفصيلي كه گذشت، عده اي از مخالفان شيعه در پي اين هستند كه با طرح شبهههايي در اصل تولد امام عصر عليه السلام چنين القا كنند كه از نظرتاريخي نمي توان تولد آن حضرت را اثبات كرد. در حالي كه اگر اين به اصطلاح پژوهشگران تاريخي، بدون هرگونه غرض سياسي و تنها به انگيزه دست يابي به حقيقت، به منابع و كتابهايي كه در سالهاي نزديك به دوران غيبت صغرا نگاشته شده اند، مراجعه ميكردند، درمي يافتند كه در موضوع تولد امام دوازدهم هيچ جاي ترديدي وجود ندارد. شيخ مفيد (۴۱۳ – ۳۳۶ ه. ق) در اين باره مينويسد:
رواياتي كه در اثبات [امامت] فرزند حسن [عسكري] عليه السلام وارد شده اند، به گونه اي هستند كه با آنها راه هرگونه عذر و بهانه بسته ميشود. [۱]
در اينجا براي روشن شدن اذهان، مروري دوباره خواهيم داشت بر مجموعه رواياتي كه در زمينه اثبات امامت آن حضرت وارد شده اند. ابتدا به چند نمونه از رواياتي اشاره ميشود كه از سالها پيش از تولد امام مهدي عليه السلام از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و امامان شيعه عليهم السلام در زمينه امامت آن حضرت وارد شده است. سپس عبارتهاي تني چند از كساني را كه بر تولد فرزند امام حسن عسكري عليه السلام شهادت داده اند، بررسي ميكنيم.
———-
[۱]: ر. ك: الكافى، ج ۱، ص ۵۰۱، ح ۷؛ الإرشاد، ج ۲، صص ۳۰۹ – ۳۱۲. برخى از اهل تحقيق سال ۲۳۴ ه. ق را سال ورود حضرت هادى عليه السلام به سامرا ذكر كرده اند. ر. ك: سيدمحمد صدر، تاريخ الغيبة الصغرى، چاپ اول: بيروت، دارالتعارف، ۱۳۹۲ ه-. ق، صص ۱۰۷ و ۱۰۸.
[۲]: محمد بن حسن حر عاملى، إثبات الهداة، تصحيح: سيدهاشم رسولى محلاتى، ترجمه: احمد جنتى، چاپ اول: تهران، دارالكتب الاسلامية، ۱۳۶۶، ج ۳، ص ۵۷۰، ح ۶۸۵.
[۱]: ر. ك: الإرشاد، ج ۲، ص ۳۳۶.
[۱]: همان، ص ۳۴۳.
[معرفت امام زمان علیه السلام و تکلیف منتظران – جلد ۱، صفحه ۶۴]