خالی نماندن زمین از حجتهای الهی
اشاره
یکی دیگر از مبانی اساسی امامت و ولایت، اعتقاد به ضرورت وجود حجت الهی در هر عصر است. بر اساس این اعتقاد، خداوند از ابتدای آفرینش تا روز قیامت همواره انسانهای شایسته ای را به عنوان حجتهای خود بر مردم برگزیده است و انسانها هیچ گاه بی نیاز از این حجتها نمی شوند. البته حجتهای الهی همواره ظاهر و آشکار نیستند و چه بسا که در برخی دوره ها، بر اساس مصالح و حکمت هایی، از دیدگان مردم پنهان شوند.
شیخ صدوق رحمه الله در مورد این مبنای مهم اعتقادی مینویسد:
و واجب است که معتقد باشد که زمین هیچ گاه از حجت خدا بر آفریدگانش خالی نمی ماند، خواه این حجت آشکار و شناخته شده باشد و خواه ترسان و پنهان از دیده ها. [۲]
برای روشن شدن معنا و مفهوم حجت و تبیین جایگاه و نقش حجتهای الهی در هستی لازم است که نکاتی را یادآور شویم:
«حجت» در لغت به معنی دلیل، برهان و راهنما است. به عبارت دیگر، «آنچه به آن دعوی یا مطلبی را ثابت کنند»، حجت گویند. [۱]
راغب اصفهانی، حجت را این گونه معنا کرده است:
راهنمایی آشکار به راه مستقیم و آنچه به وسیله آن میتوان به درستی یکی از دو مخالف پی برد. [۲] در روایات آمده است که خداوند تعالی دو حجت بر بندگانش دارد: یکی حجت آشکار که رسولان، پیامبران و امامان هستند و دیگری حجت پنهان که عقل و خرد انسان است. از امام موسی کاظم علیه السلام در این زمینه چنین نقل شده است:
إِنَّ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حُجَّتَیْنِ: حُجَّهٌ ظاهِرهٌ و حُجَّهٌ باطِنَهٌ. فَأَمّا الباطِنَهُ فَالرُّسُلُ وَ الأَنبِیاءُ وَ الأَئِمَّهُ و أَمَّا الباطِنَهُ فَالْعُقُولُ. [۳] برای خدا بر مردم دو حجت است: حجتی آشکار و حجتی پنهان. حجت پنهان رسولان، پیامبران و امامان، و حجت پنهان خردها هستند.
در آموزههای اسلامی، موضوع «حجت» از جایگاه و اهمیت بسزایی برخوردار است و در آیات قرآن، روایات و ادعیه به جا مانده از معصومان علیهم السلام، از زوایای مختلف به این موضوع پرداخته شده است. به دلیل جایگاه و اهمیت این موضوع، برخی مجموعههای روایی شیعه از جمله الکافی، بخشی را با عنوان «کتاب الحجه» به بیان روایات مربوط به این موضوع اختصاص داده اند. [۱] مهم ترین مباحثی که در این زمینه در آموزههای قرآنی و روایی مطرح شده، به شرح زیر است:
الف) حجتهای الهی، مایه بسته شدن راه بهانه جویی بر مردم
خداوند در قرآن کریم در این باره میفرماید:
رُسُلاً مُ-بَشِّرِینَ وَ مُنذِرینَ لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّه ِ حُجَّهٌ بَعدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللّه ُ عَزیزا حَکیما. [۲]
پیامبرانی که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند تا برای مردم پس از [فرستادن] پیامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجتی نباشد و خدا توانا و حکیم است.
خداوند در این آیه، هدف از فرستادن پیامبران را اتمام حجت بر مردم و بستن راه استدلال و بهانه جویی بر آنها دانسته است. بنابراین، میتوان گفت که پیامبران، «حجت» خدا بر مردم هستند و با آمدن آنها، دیگر کسی نمی تواند در درگاه خدا مدعی شود که چرا راه مستقیم را به ما نشان ندادی.
در دعای شریف ندبه نیز به این موضوع توجه شده و پس از اشاره به چند تن از پیامبران بزرگوار الهی چنین آمده است:
وَ کُلٌّ شَرَعْتَ لَهُ شَریعَهً وَ نَهَجْتَ لَهُ مِنهاجا وَ تَخَیَّرتَ له أَوصِیاءَ مُسْتَحْفِظا بَعْدَ مُسْتَحْفِظٍ مِنْ مُدَهٍ إلی مُدَّهٍ إِقامهً لِدینکَ وَ حُجَّهً علی عِبادِکَ و لِئلاّ یَزُولَ الحَقُّ عَنْ مَقَرِّهِ وَ یَغْلِبَ الباطِلُ عَلی أَهلِهِ و لِئَلاّ یَقُولَ أَحَدٌ «لَولا أرْسَلْتَ إلَینا
رَسُولاً مُنْذِرا و أقَمْتَ لَنا عَلَما هادِیا فَنَتَّبِعَ ایاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی» [۱] .
و برای هریک از آنان شریعتی و روشی معین کردی و برایش جانشینانی نگهبان انتخاب کردی تا هر کدام یکی پس از دیگری، در مدتی معین دینت را برپا دارند و حجت بر بندگانت باشند تا حق از جایگاه خود خارج نشود و باطل بر حق مداران چیره نگردد و کسی نتواند بگوید: «چرا پیامبری هشداردهنده به سوی ما نفرستادی و نشانه ای هدایتگر برای ما به پا نداشتی تا پیش از آنکه خوار و رسوا شویم، از آیاتت پیروی کنیم؟ »
ب) نیاز همیشگی به حجت
در اعتقاد اسلامی، بشر همواره نیازمند هدایتگر است. به همین دلیل، از ابتدای آفرینش انسان تاکنون هیچ گاه جهان از پیامبران و امامان هدایتگری که حجتهای خدا بر بندگانش هستند، خالی نبوده است. بر اساس این اعتقاد، اگر بر روی کره زمین تنها دو نفر باقی مانده باشند، یکی از آنها حجت الهی خواهد بود: «لَو لَمْ یَبْقِ فِی الأَرْضِ إِلاّ اثنانَ لَکانَ أَحَدُهُما الحُجَّه» [۳]
دانشوران شیعه این موضوع را تحت عنوان «اضطرار به حجت» (ناگزیری از حجت) مطرح ساخته اند. [۴] امام محمد باقر علیه السلام در این باره میفرماید:
وَ اللّه ِ ما تَرَکَ اللّه ُ أَرضَا مُنذُ قَبَضَ آدَمَ علیه السلام إِلاّ وَ فیها إِمامٌ یُهتَدی بِهِ إِلیَ اللّه ِ وَ هُوَ حُجَّتُهُ عَلی عِبادِهِ، وَ لاتَبقَی الأَرضُ بِغَیرِ إِمامٍ حُجَّهٍ لِلّهِ عَلی عِبادِهِ. [۱]
به خدا سوگند، خداوند از روزی که آدم علیه السلام قبض [روح] شد، هیچ سرزمینی را از پیشوایی که [مردم] به وسیله او به سوی خدا هدایت میشوند، خالی نگذاشته است. این پیشوا، حجت خدا بر بندگانش است و هرگز زمین بدون امامی که حجت خدا بر بندگانش باشد، باقی نمی ماند.
امام صادق علیه السلام نیز در همین زمینه میفرماید:
ما زالَتِ الْأَرْضُ إِلاّ وَلِلّهِ تَعالی ذِکْرُهُ فِیها حُجَّهٌ یُعَرِّفُ الْحَلالَ وَ الْحَرامَ وَ یَدْعُو إِلی سَبِیلِ اللّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ لایَنْقَطِعُ الْحُجَّهُ مِنِ الأَرْضِ إِلاّ أَرْبَعِینَ یَوْما قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَهِ. فَإِذا رَفَعَتِ الْحُجَّهُ أُغْلِقَ بابُ التَّوْبَهِ وَ لَنْ یَنْفَعَ نَفْسا إِیمانُها لَمْ تَکُنْ امَنَتْ مِن قَبْلِ أَنْ تَرْفَعَ الْحُجَّهُ. [۲]
تا زمانی که زمین پابرجاست، در آن برای خدای تعالی حجتی است که حلال و حرام را [به مردم] میشناساند و [آنها را] به راه خدا فرامی خواند. حجت خدا از روی زمین برداشته نمی شود مگر تا چهل روز پیش از برپایی رستاخیز. پس آن گاه که حجت خدا برداشته شد، در توبه بسته میشود و ایمان کسی که پیش از برداشته شدن حجت ایمان نیاورده است، برای او سودی نخواهد داشت.
نیاز همیشگی به حجتهای الهی ریشه در این واقعیت دارد که آدمی برای پیمودن مسیر هدایت و دست یافتن به حقیقت هستی همواره نیازمند راهنمایی انسانهای شایسته ای است که از سوی خدای متعال به این منظور برگزیده شده و رسالت هدایت و راهبری آدمیان را برعهده گرفته اند.
آفریدگانش بود؟ گفتند: آری. گفتم: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آلهدرگذشت حجت خدا بر آفریدگانش کیست؟ گفتند: قرآن. [گفتم: ] من در قرآن نظر کردم و دیدم مرجئه، [۱] قدریه [۲] و [حتی ]زندیقی [۳] که به آن ایمان ندارد، در مناظره برای غلبه بر دیگران به آن استدلال میکنند، پس دانستم که قرآن بدون قیّم (برپادارنده) حجت نیست و هر چه آن برپا دارنده درباره قرآن بگوید، حق است. آن گاه به ایشان گفتم: برپادارنده قرآن کیست؟ گفتند: ابن مسعود قرآن را میدانست، عمر هم میدانست، حذیفه هم میدانست. گفتم: تمام قرآن را؟ گفتند: نه، [گفتم: ] من کسی را جز علی علیه السلام ندیدم که بگوید همه قرآن را میداند. و هنگامی که در میان مردم چیزی رخ میداد که [همه در پاسخ آن در میماندند و به هر کس مراجعه میکردند] میگفت: نمی دانم [تنها او بود] که میگفت: میدانم. پس گواهی میدهم که علی علیه السلام برپادارنده قرآن، [امام ] مفترض الطاعه و حجت بر مردم پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله بود. هر آنچه او درباره قرآن بگوید حق است. آن گاه حضرت فرمود: خدایت رحمت کند. [۱]
از این مناظره نیز میتوان دریافت که کتاب الهی به تنهایی برای هدایت بشر کافی نیست و همواره باید در میان مردم کسی که آشنا به کتاب خداست حضور داشته باشد تا با تبیین و تفسیر آن کتاب، راه هدایت را به انسانها نشان دهد.
ج) لزوم زنده بودن حجت الهی
در روایات متعددی بر این موضوع تأکید شده است که حجت الهی آن گاه برمردم اقامه میشود که امام زنده ای در میان مردم باشد و مردم نیز او را بشناسند. امام صادق علیه السلام در این باره میفرماید: «إِنِّ الحُجَّهَ لاتَقُومُ لِلّهِ عَزّ وَ جَلَّ عَلی خَلقِهِ إِلاّ بِإمامٍ حَتّی حَی [۲]
یُعرَفُ؛ حجت خدا بر آفریدگانش تنها با امام [زنده ای] که شناخته شود، اقامه میشود». [۳]
امام موسی بن جعفر علیهماالسلام نیز در این زمینه میفرماید:
مَنْ ماتَ بِغَیْرِ إمامٍ ماتَ مِیتَهً جاهِلِیَّهً، إمامَ حَیٍّ یَعْرِفُهُ. فَقُلتُ: لَمْ أَسْمَعْ أَباکَ یَذْکُرُ هَذا – یِعنِی إماما حَیّا – فَقالَ: قَدْ وَاللّهِ قالَ ذلِکَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله، قالَ: وَ قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ ماتَ وَ لَیْسَ لَهُ إمامٌ یَسْمَعُ لَهُ وَ یَطِیعُ ماتَ مِیتَهً جاهِلیّهً. [۱]
هر کس بدون امام بمیرد به مرگ جاهلیت مرده است؛ امام زنده ای که او را بشناسد. پس گفتم: از پدرتان نشنیدم که این لفظ – یعنی امام زنده – را ذکر کرده باشد. فرمود: به خدا قسم که آن را رسول خدا صلی الله علیه و آله ذکر کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس بمیرد و امامی که سخنش را بشنود و از او اطاعت کند، نداشته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است.
امام رضا علیه السلام به نقل از امام باقر علیه السلام چنین روایت میکند: «إنّ الحُجَّهَ لاتَقُومُ لِلّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلی خَلقِهِ إِلاّ بِإِمامٍ حَیٍّ یَعرِفُونَهُ؛ حجت خداوند – عزّ و جلّ – بر مردم اقامه نمی شود مگر با امام زنده ای که او را میشناسند». [۲]
با توجه به آنچه در زمینه نیاز همیشگی مردم به حجت گفته شد و همچنین با توجه به روایت نقل شده از امام موسی بن جعفر علیهماالسلام که در آن بر موضوع پیروی و اطاعت از امام تأکید شده بود، فلسفه لزوم زنده بودن حجتهای الهی روشن میشود.
د) امکان غیبت حجتهای الهی
حجتهای الهی گاه آشکارا بر مردم ظاهر میشوند و به صورت عادی در جامعه حضور مییابند و گاه به دلایلی از دیدگاه مردم پنهان میشوند و نهان زیستی (غیبت) را برمی گزینند. این موضوع گاه به صورت کلی و بیان اصل امکان غیبت حجتهای الهی و گاه به صورت مصداقی و بیان موارد غیبت آنان در تاریخ، در روایات آمده است. یکی از مواردی که در آن به اصل این موضوع اشاره شده، روایتی است که در آن، به نقل از امام علی علیه السلام چنین آمده است:
أَللّهُمَّ بَلی، لاتَخلُو الأَرضُ مِن قائِمٍ لِلّهِ بِحُجَّهٍ؛ إِمّا ظاهِرا مَشهُورا، وَ إِمّا خائِفا مَغمُورا، لِئَلاّ تَبْطُلَ حُجَجُ اللّه ِ وَ بَیِّناتُهُ…. [۱]
بلی، زمین تهی نماند از کسی که حجت بر پای خداست، پایدار و شناخته است و یا ترسان و پنهان از دیده هاست، تا حجت خدا باطل نشود و نشانه هایش از میان نرود….
در روایت دیگری که از امام صادق علیه السلام نقل شده است، در این زمینه چنین میخوانیم:
وَ لَمْ تَخْلُ الأَرْضُ مُنْذُ خَلَقَ اللّهُ ادَمَ مِنْ حُجَّهٍ لِلّهِ فِیها ظاهِرٌ مَشْهُورٌ أَوْ غَائِبٌ مَسْتُورٌ، وَ لاتَخْلُو إِلی أَنْ تَقُومَ السّاعَهُ مِنْ حُجَّهِ اللّهِ فِیها، وَ لَولا ذلِکَ لَمْ یُعْبَدِ اللّهُ. [۲]
از زمانی که خداوند آدم را آفرید تاکنون زمین از حجت خدا خالی نمانده است، خواه آن حجت آشکار و شناخته شده باشد، خواه غایب و پنهان [از دیده ها]. و تا روزی هم که قیامت برپا شود، زمین از این حجتهای الهی خالی نخواهد ماند. اگر این گونه نبود، خدا پرستیده نمی شد.
افزون بر این روایات که در آنها به اصل امکان غیبت حجتهای الهی پرداخته شده است، روایات فراوانی وجود دارد که در آنها از موارد غیبت حجتهای خدا در طول تاریخ سخن گفته شده است.
شیخ صدوق رحمه الله در کتاب خود پس از بیان مقدمه ای طولانی درباره علت تألیف کتاب و پاسخ به برخی شبهههایی که فرقههای مختلف در زمینه غیبت امام دوازدهم علیه السلام مطرح میکنند، به بیان موارد غیبت پیامبران و حجتهای الهی در طول تاریخ میپردازد و با بهره گیری از روایات به تفصیل در مورد غیبت ادریس، نوح، صالح، ابراهیم، یوسف، موسی و… علیهم السلام سخن میگوید. [۱]
در اینجا ممکن است این پرسش مطرح شود که در صورت غیبت حجتهای الهی – با همه نقشهای گسترده ای که آنها در جوامع انسانی دارند – مردم چگونه از وجود آنها بهره مند میشوند؟
در پاسخ این پرسش چند نکته را یادآور میشویم:
۱. بسیاری از اموری که در روایات از آنها به عنوان فواید و آثار وجودی حجتهای الهی و پیشوایان معصوم علیهم السلام یاد شده است، در زمان غیبت نیز استمرار دارند و غیبت ظاهری امام هیچ تأثیری در آنها ندارد. به بیان دیگر، اگرچه مردم در زمان غیبت به ظاهر از وجود امام محروم میشوند، ولی آثار و برکات متعدد وجود امام – که پیش از این به تفصیل درباره آنها سخن گفتیم، [۲]
همچنان شامل حال جهان و جهانیان میشود و مردم پیوسته از آثار مادی و معنوی وجود امام بهره مند میگردند. چنان که مردم در زمانی که خورشید در پشت ابر است و در ظاهر دیده نمی شود، از برکات بی شمار خورشید برخوردار میشوند. این موضوعی است که در روایات متعددی بر آن تصریح شده است که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
پیامبر گرامی اسلام در پاسخ این پرسش جابر بن عبدالله انصاری که «آیا شیعیان آخرین امام، در زمان غیبتش از او بهره مند میشوند؟ » میفرماید:
إی وَالَّذِی بَعَثَنِی بِالنُّبُوَّهِ إِنَّهُمْ لَیَسْتَضِیئُونَ بِنُورِهِ وَ یَنْتَفِعُونَ بِوِلایَتِهِ فِی غَیْبَتِهِ کَانْتِفاعِ النّاسِ بِالشَّمْسِ وَ إِنْ تَجَلَّلَها سَحابٌ. [۱]
آری، سوگند به پروردگاری که مرا به پیامبری برانگیخت، مردم در زمان غیبت او از نورش روشنایی میگیرند و از ولایتش بهره مند میشوند، چنان که از خورشید در زمانی که ابرها آن را پوشیده اند، استفاده میکنند.
امام صادق علیه السلام نیز در ادامه روایتی که پیش از این نقل شد، در پاسخ این پرسش راوی که «مردم چگونه از حجتی که غایب و پنهان [از دیده ها]ست بهره مند میشوند؟ » میفرماید:
کَما یَنْتَفِعُونَ بِالشَّمْسِ إِذا سَتَرَها السَّحابِ. [۲]
آن چنان که از خورشید در زمانی که ابرها آن را پوشانده اند استفاده میکنند.
در توقیع شریفی که از ناحیه مقدسه خطاب به اسحاق بن یعقوب صادر شده است، چنین میخوانیم:
وَ أَمّا وَجْهُ الاْءِنْتِفاعِ بِی فِی غَیْبَتِی فَکَالاْءِنْتِفاعِ بِالشَّمْسِ إِذا غَیَّبَتْها عَنِ الْأَبْصارِ السَّحابُ. [۳]
اما چگونگی بهره مند شدن از من در [زمان] غیبتم بسان بهره مند شدن از خورشید است هنگامی که ابرها آن را از دیدگان پنهان داشته اند.
با نگاهی اجمالی به ویژگیهای دوازده گانه امامان معصوم علیهم السلام که شیخ صدوق رحمه اللهاعتقاد به آنها را از لوازم معرفت امام برشمرده است، درمی یابیم که غیبت امام در بسیاری از آنها تأثیری ندارد و این ویژگیها در هر حال برای آنها ثابت است. به بیان دیگر آنها در حال غیبت و حضور، والیان امر، گواهان بر مردم، راهنمایان به سوی خدا، جایگاههای علم الهی، پایههای توحید، صاحبان معجزهها و نشانه ها، مایههای ثبات و پایداری جهان، وسیلههای نجات و رستگاری امت و سرسپردگان امر الهی هستند و مردم از همه این ویژگیهای آنها بهره مند میشوند.
۲. بی تردید مردم در زمان غیبت، از بسیاری از فواید و آثار وجودی حجتهای الهی نظیر بیان حلال وحرام الهی، تبیین و تفسیر کتاب آسمانی، برپاداشتن حدود الهی، اجرای احکام خدا و… محروم میشوند، ولی این بدان معنا نیست که مردم در زمان غیبت به حال خود واگذاشته شده و در وادی نادانی و گمراهی رها شده اند. مطالعه تاریخ غیبت امام دوازدهم نشان میدهد که اجداد طاهرین آن امام سالها پیش از آغاز غیبت، مردم را برای این دوران آماده کرده و با معرفی فقها به عنوان نایبان عام امامان معصوم، تکلیف آنها را در زمان غیبت روشن ساخته اند. [۱]
۳. درست است که برخی از آثار و فواید وجودی حجت خدا؛ مانند ولایت سیاسی و اداره امور جامعه؛ ولایت تشریع و تبیین حکم الله واقعی؛ بیان معنای دقیق آیات کتاب خدا و تفسیر و تأویل آنها و… به حضور عینی و ملموس او در جامعه بستگی دارد، ولی باید توجه داشت که سبب محرومیت جوامع انسانی از آثار و فواید یادشده، خود مردم بوده اند و اگر آنها در پی بهره مند شدن از این آثار و فواید هستند، باید تلاش کنند که موانع غیبت برطرف و در ظهور آخرین حجت خدا تعجیل شود.
ه) حجتهای الهی، معیار تشخیص حق و باطل
یکی دیگر از ویژگیهای ممتاز حجتهای خداوند، معیار و شاخص بودن آنها برای شناسایی حق از باطل و معروف از منکر است. مردم برای اینکه بدانند آنچه در زندگی فردی و اجتماعی آنها میگذرد، حق است یا باطل، معروف است یا منکر، چاره ای جز رجوع به آنان ندارند. در روایتی که از امام باقر علیه السلام یا امام صادق علیه السلام نقل شده است، در این زمینه چنین میخوانیم:
إِنَّ اللّهَ لَمْ یَدَعِ الْأَرْضَ بِغَیْرِ عالِمٍ وَ لَولا ذلِکَ لَمْ یُعَرَّفِ الْحَقُّ مِنَ الْباطِلِ. [۱]
خداوند زمین را بدون عالم نگذاشته است و اگر این گونه نبود، حق از باطل شناخته نمی شد.
امام صادق علیه السلام در روایت دیگری، در این زمینه چنین میفرماید:
لَمْ تَخْلُ الأَرْضُ مُنْدُ کانَتْ مِنْ حُجَّهٍ عالِمٍ یُحْیِی فِیها ما یُمِیتُونَ مِنَ الْحَقِّ. [۲]
زمین از همان گاه که پدید آمده، از حجتی عالم که هر حقی را مردم به دست فراموشی بسپارند، زنده میکند، تهی نبوده است.
امام باقر علیه السلام نیز در زمینه مرجعیت امامان در تشخیص حق از باطل و درست از نادرست میفرماید:
إِنّما کُلِّفَ النّاسُ ثَلاثَهً: مَعْرِفَهَ الأَئمَّهِ و التَّسلیِمَ لَهُم فِیما وَرَدَ عَلَیهِمْ و الرَّدَ إِلَیهِمْ فیِما اخْتَلَفُوا فِیه. [۱]
مردم تنها به سه چیز تکلیف شده اند: شناخت امامان؛ تسلیم شدن به ایشان در آنچه بر آنها وارد میشود و رجوع به آنها در آنچه در آن اختلاف دارند.
در قسمتی از زیارت آل یاسین که از امام عصر علیه السلام نقل شده است، پس از آنکه تک تک امامان را به عنوان حجت خدا میخوانیم و بر این موضوع گواهی میدهیم، خطاب به آنها میگوییم:
فَالحَقُّ ما رَضِیتُمُوهُ وَ الباطِلُ ما أَسخَطْتُمُوهُ وَ المَعرُوفُ ما أَمَرتُمْ بِهِ وَ المُنکَرُ ما نَهَیتُمْ عَنهُ. [۲]
حق آن است که شما از آن خشنود شوید و باطل آن است که شما از آن به خشم آیید. معروف آن است که شما بدان امر کنید و منکر آن است که شما از آن نهی کنید.
همچنین در بخشی از زیارت جامعه کبیره خطاب به حجتهای الهی عرضه میداریم: «وَ الحَقُّ مَعَکُم وَ فیکُمْ وَ مِنْکُمْ وَ إِلَیْکُمْ و أنْتُمْ أهْلُهُ و مَعْدِنُهُ؛ حق با شما، در شما، از شما و به سوی شماست و شما اهل حق و معدن آن هستید». [۳]
و) حجتهای الهی، بیان کننده حلال و حرام الهی
یکی دیگر از ویژگیهای منحصر به فرد حجتهای خداوند، مرجعیت آنان برای بیان حلال و حرام الهی است. این ویژگی از ابتدای تاریخ تا روزی که بشر در کره زمین حیات دارد، استمرار داشته و خواهد داشت و بشر هیچ گاه از
راهنمایی حجتهای الهی بی نیاز نخواهد شد. امام صادق علیه السلام در این زمینه میفرماید:
مازالتِ الأَرضُ إِلاّ و لِلّهِ فِیها الحُجَّهُ یُعَرِّفُ الحَلالَ وَ الحَرامَ و یَدعُو النّاسَ إِلی سَبیلِ اللّهِ. [۱]
تا زمانی که زمین پابرجاست، در آن، برای خدا حجتی است که حلال و حرام را به مردم میشناساند و آنها را به راه خدا فرا میخواند.
آنچه گذشت، بخش کوچکی از معارف ارزشمندی است که در آموزههای اسلامی درباره حجتهای الهی آمده است. همین اندک نیز به خوبی نقش و جایگاه آنان را در هستی نشان میدهد و روشن میسازد که ما منتظر ظهور چه شخصیتی هستیم. شخصیتی که در عین غیبت ظاهری، در لحظه لحظه زندگی ما نقش دارد و همه خیرات و برکات مادی و معنوی به وسیله او به ما میرسد. بی تردید، چنین انتظاری آثار بسیار ارزشمندی در زندگی فردی و اجتماعی منتظران خواهد داشت. آثاری که در هیچ یک از انتظارهایی که دیگر ادیان و مکتب ها، آن را تبلیغ میکنند، یافت نمی شود.
———-
[۲]: الهدایه، ص ۳۸.
[۱]: ر. ک: احمد بن محمد الفیومى، مصباح المنیر فى غریب شرح الکبیر، بیروت، دارالفکر، بى تا، ص۱۲۱؛ ابن منظور، لسان العرب، چاپ اول: بیروت، دار احیاء التراث العربى و مؤسسه التاریخ العربى، ۱۴۱۶ ه-. ق، ج ۳، ص ۵۳؛ سعید الخورى الشرتونى اللبنانى، أقرب الموارد فی فصح العربیه و الشوارد، قم، مکتبه آیت الله العظمى المرعشى النجفى، ۱۴۰۳ ه-. ق، ج ۱، ص ۱۶۴؛ فرهنگ لاروس، ج ۱، ص۸۰۸؛ حسن عمید، فرهنگ عمید، چاپ پنجم: تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۳، ج۱، ص۷۷۹.
[۲]: ابوالقاسم حسین بن محمد راغب اصفهانى، مفردات ألفاظ القرآن فی غریب القرآن، تحقیق: ندیم مرعشلى، بیروت، دارالکلمات العربى، ۱۳۹۲ ه-. ق، ص۱۰۷.
[۳]: بحار الأنوار، ج ۱، ص ۳۷.
[۱]: ر. ک: الکافى، ج ۱، صص ۱۶۸ – ۴۳۸.
[۲]: سوره نساء ۴، آیه ۱۶۵.
[۱]: سوره طه ۲۰، آیه ۱۳۴.
[۲]: بحار الأنوار، ج ۹۹، ص ۱۰۵.
[۳]: الکافى، ج ۱، ص ۱۷۹، به نقل از امام صادق علیه السلام.
[۴]: براى مطالعه بیشتر در این زمینه ر. ک: الکافى، ج ۱، کتاب الحجّه، باب الإضطرار إلى الحجه، صص ۱۶۸ – ۱۷۴؛ کمال الدین و تمام النعمه، ج ۱، باب العله التی من أجلها یحتاج إلى الإمام علیه السلام، صص۲۰۱ – ۲۱۰؛ کتاب الغیبه نعمانى، باب ۹، صص ۱۳۹ و ۱۴۰؛ بحار الأنوار، ج ۲۳، باب الاضطرار الى الحجه و أنّ الأرض لاتخلو من حجه، صص ۱ – ۵۶.
[۱]: الکافى، ج ۱، صص ۱۷۸ و ۱۷۹، ح ۸.
[۲]: کمال الدین و تمام النعمه، ج ۱، ص ۲۲۹، ح ۲۴؛ بحار الأنوار، ج ۲۳، ص ۴۱، ح ۷۸.
[۱]: پس از شهادت حضرت على علیه السلام و روى کار آمدن بنى امیه، توده مردم که معروف به سواد اعظم شدند، در برابر خوار ج که نه امامت حضرت على علیه السلام و نه خلافت معاویه را قبول داشتند و نیز در مقابل شیعیان على علیه السلام که معتقد به امامت وى بودند، فرقه جدیدى را تشکیل دادند که «مرجئه» خوانده مى شوند. براى تسمیه این فرقه چند وجه ذکر کرده اند: نخست آنکه، این فرقه نیت و عقیده را اصل شمردند و گفتار و کردار را بى اهمیت دانستند. دوم آنکه، معتقد بودند همان گونه که عبادت کردن با کفر سودى ندارد، گناه کردن هم چیزى از ایمان نمى کاهد. سوم آنکه، بعضى از دانشمندان مانند نوبختى «ارجاء» را به معنى امیدوار کردن گرفته اند؛ زیرا این فرقه، اهل کبایر را با اداى شهادتین از مزیت ایمان نومید نمى ساختند و آنان را کافر نمى شمردند و براى همه امید آمرزش داشتند. «مرجئه» از مخالفان سرسخت خوار ج بودند؛ زیرا خوار ج مى گفتند: مسلمان با ارتکاب گناه کبیره کافر مى شود، اما «مرجئه» برخلاف آنان عقیده داشتند که مسلمانان با ارتکاب کبیره از اسلام خار ج نمى شود. فرهنگ فرق اسلامى، صص ۴۰۱ و ۴۰۲.
[۲]: در زمان بنى امیه «قدریه» یا «معتزله» ظهور کردند و با فرقه مخالف خود «جبریه» یا «مجبّره» اختلاف داشتند. جبریه معتقد بودند که بندگان خدا صاحب افعال خود نیستند و خیر و شر را به خداوند نسبت مى دادند و نسبت آن دو را به انسان امرى مجازى مى دانستند. برخلاف ایشان معتزله یا قدریه طرفدار قدرت و حریت انسان بودند و آدمى را در کردار و رفتار خویش آزاد مى پنداشتند. همان، ص ۳۵۶.
[۳]: «زنادقه» جمع زندیق است و زندیق در اصطلاح به مسلمان ملحدى گویند که تفسیرهاى او از نصوص شرعیه قرآن و سنت، موجب گمراهى مسلمانان گردد…. نخستین زندیقان از موالیان ایرانى در کوفه و حیره بودند که خود را به قبایل عرب نسبت داده و عقاید کفرآمیز خویش را اشاعه مى دادند. همان، صص۲۱۰و۲۱۱.
[۱]: الکافى، ج ۱، صص ۱۶۸ و ۱۶۹، ح ۲.
[۲]: در برخى از نسخه هاى الکافى به جاى «حتى» کلمه «حىّ» آمده است.
[۳]: الکافى، ج ۱، ص ۱۷۷، ح ۲.
[۱]: الاءختصاص، صص ۲۶۸ و ۲۶۹؛ بحار الأنوار، ج ۷، ص ۲۰.
[۲]: ابوالحسن عبدالله بن جعفر الحمیرى، قرب الإسناد، چاپ اول: قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، ۱۴۱۳ ه. ق، ص ۳۵۱.
[۱]: نهج البلاغه، ترجمه: سید جعفر شهیدى، چاپ اول: تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، ۱۳۶۸، کلمات قصار ۱۴۷، ص ۳۸۸.
[۲]: کمال الدین و تمام النعمه، ج ۱، ص ۲۰۷، ح ۲۲؛ بحار الأنوار، ج ۵۲، ص ۹۲، ح ۶.
[۱]: ر. ک: کمال الدین و تمام النعمه، ج ۱، صص ۱۲۷ – ۱۵۹.
[۲]: ر. ک: همین کتاب، صص ۱۵۷-۲۳۳.
[۱]: کمال الدین و تمام النعمه، ج ۱، ص ۲۵۳، ح ۳؛ بحار الأنوار، ج ۳۶، ص ۲۵۰، ح ۶۷.
[۲]: کمال الدین و تمام النعمه، ج ۱، ص ۲۰۷، ح ۲۲؛ بحار الأنوار، ج ۵۲، ص ۹۲، ح ۶.
[۳]: کتاب الغیبه طوسى، ص ۱۷۷؛ کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، ص ۴۸۵، ح ۴؛ بحار الأنوار، ج ۵۳، ص ۱۸۱، ح ۱۰.
[۱]: براى مطالعه بیشتر در این زمینه ر. ک: همین کتاب، صص ۳۱۰ -۳۱۲.
[۱]: الکافى، ج ۱، ص ۱۷۸، ح ۵.
[۲]: بحار الأنوار، ج ۲۳، ص ۳۷، ح ۶۵.
[۱]: همان، ص ۳۹۱، ح۱.
[۲]: بحار الأنوار، ج ۹۹، ص ۸۲، ح ۱.
[۳]: من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۳۷۲؛ بحار الأنوار، ج ۹۹، ص ۱۲۹، ح ۴.
[۱]: الکافى، ج ۱، ص ۱۷۸، ح۳.
[معرفت امام زمان علیه السلام و تکلیف منتظران – جلد ۱، صفحه ۲۴۰]