حکمت و فلسفه غیبت امام مهدی (منجی)

اشاره
در روایات معصومین علیهم السلام و سخنان دانش وران بزرگ شیعه از موضوع‌های مختلفی به عنوان حکمت، فلسفه یا علت غیبت امام عصر علیه السلام یاد شده است که در اینجا به برخی از مهم ترین آنها اشاره می‌کنیم:
بیشتر اموری که در روایات از آنها به عنوان علت یا سبب غیبت، یاد شده اند، بیان کننده فواید، آثار و نتایج غیبت هستند، نه علت به معنای اصطلاحی آن که وجود آن موجب وجود معلول و عدم آن موجب عدم معلول می‌شود. بنابراین، با وجود برطرف شدن برخی یا حتی همه این علت‌ها نیز استمرار غیبت قابل تصور خواهد بود. از همین روست که در برخی روایات آمده است که غیبت، رازی از رازهای خداست و این راز تا زمان ظهور ناگشوده خواهد ماند. آیت الله صافی گلپایگانی، از صاحب نظران حوزه مهدویت در این زمینه چنین می‌نویسد:
آنچه بگوییم راجع به اسرار غیبت، بیشتر مربوط به فواید و آثار آن است و الاّ علت اصلی آن بر ما مجهول است. و این است معنای احادیث شریفه ای که در آنها تصریح شده به اینکه سرّ غیبت آشکار نشود مگر بعد از ظهور. [۱]

الف) حفظ جان آخرین امام
بر اساس برخی روایات می‌توان گفت حکمت و فلسفه غیبت، در امان داشتن آخرین حجت حق از کید و مکر دشمنان است. شیخ صدوق در کتاب کمال الدین و تمام النعمه، روایات متعددی در این زمینه نقل کرده است که از آن جمله می‌توان به این روایت اشاره کرد که وقتی راوی از امام صادق علیه السلام در مورد علت غیبت امام عصر علیه السلام می پرسد، آن حضرت می‌فرماید: «یَخافُ عَلی نَفسِهِ الذَّبحَ؛ او از قربانی شدن خویش هراس دارد. » [۲]
نعمانی نیز در کتابش، چندین روایت را با همین مضمون درباره علل غیبت امام عصر نقل می‌کند. [۳]
اگر بپذیریم که علت یا فلسفه غیبت امام مهدی علیه السلام بیم آن حضرت از کشته شدن بوده است، این پرسش مطرح می‌شود که مگر دیگر امامان نیز در معرض خطر کشته شدن به دست طاغوت‌های زمان خود نبودند، پس چرا آنها غیبت و نهان زیستی را پیشه خود نساختند؟
در پاسخ این پرسش، دو نکته را یادآور می‌شویم: نخست اینکه دیگر امامان شیعه معمولاً در برابر طاغوت‌های زمان خود، طریق تقیه و مدارا در پیش می‌گرفتند و تا آنجا که ممکن بود از مخالفت صریح با آنها پرهیز می‌کردند. به همین دلیل، خلفای ستم پیشه کمتر بهانه ای برای تعرض به آنها پیدا می‌کردند، ولی سیره و روش امام مهدی علیه السلام بنا بر آنچه در روایات تصریح شده، کاملاً متفاوت است و آن حضرت مأمور به قیام مسلحانه در برابر ظالمان و گردن کشان است. دشمنان اهل بیت نیز به خوبی بر این نکته واقف بودند. [۱]
بدیهی است با این سیره و روش، دشمنان هرگز وجود ایشان را تحمل نخواهند کرد و در پی نابودی آن حضرت برخواهند آمد.
دیگر اینکه امام مهدی علیه السلام بر اساس آنچه در روایات معصومین علیهم السلام آمده است، آخرین حجت و ذخیره الهی است و اگر خدای ناکرده آن حضرت کشته شود، جای گزینی برای ایشان وجود نخواهد داشت. بر خلاف دیگر امامان که هرگاه یکی از آنها به شهادت می‌رسید، در اندک زمانی، امامی دیگر جای گزین او می‌شد. [۲]

ب) برعهده نداشتن بیعت ظالمان
در برخی روایات آمده است که آن حضرت به این دلیل در غیبت به سر می‌برد که می‌خواهد هنگام ظهور، برخلاف اجداد خویش، بیعت حاکمان جور را بر گردن نداشته باشد. در روایتی که شیخ صدوق در کتاب کمال الدین از امام رضا علیه السلام نقل می‌کند، آن حضرت در پاسخ این پرسش که چرا امام مهدی علیه السلام از دیده شیعیانش پنهان می‌شود؟ می‌فرماید: «لِئَلاّ یَکُونَ لِأحَدٍ فی عُنُقِهِ بَیْعَهٌ إِذا قامَ بِالسَّیْفِ؛ برای اینکه در هنگام ظهور و قیام به شمشیر، بیعت و عهد و پیمان کسی را بر گردن خویش نداشته باشد». [۱]
در توقیعی نیز که از ناحیه مقدسه صادر شده، به این موضوع اشاره شده است و حضرت می‌فرماید:
إِنَّهُ لَمْ یَکُن لِأَحَدٍ مِن آبائی علیهم السلام إِلاّ وَ قَد وَقَعَتْ فی عُنُقِهِ بَیعَهٌ لِطاغِیَهِ زَمانِهِ وَ إِنّی أَخرُجُ حینَ أَخرُجُ وَ لا بَیعَهَ لِأَحِدٍ مِنَ الطَّواغِیتِ فی عُنُقی…. [۲]
هرکدام از اجداد من بیعت یکی از سرکشان عصر را بر گردن داشتند، ولی من در زمانی که قیام خویش را آغاز می‌کنم، بیعت هیچ کدام از حاکمان سرکش را بر عهده ندارم.

ج) اجرای سنت‌های پیامبران پیشین
شیخ صدوق رحمه الله در باب «عله الغیبه» از کتاب کمال الدین و تمام النعمه روایتی را نقل کرده است که از آن استفاده می‌شود، خداوند ازاین رو غیبت را بر امام عصر علیه السلام رقم زده که می‌خواسته است سنت‌های پیامبران پیشین را در مورد آخرین حجت خود جاری سازد. در این روایت سدیر از امام صادق علیه السلام چنین نقل می‌کند:
إِنَّ لِلْقائِمِ مِنّا غَیْبَهً یَطُولُ أَمَدُها. فَقُلْتُ لَهُ: یا ابنَ رَسُولِ اللّهِ وَ لِمَ ذلِکَ؟ قالَ: لِأَنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ أَبی إلاّ أَنْ تَجْرِی فِیه سُنَنَ الأَنْبِیاءِ علیهم السلام فِی غَیْباتِهِمْ وَ إِنَّهُ لابُدَّ لَهُ یا سَدیرُ مِنْ إِستِیفاءِ مُدَدِ غَیباتِهِمْ. قالَ اللّهُ تَعالی: «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقا عَنْ طَبَقٍ. » [۱] أَیْ سُنَنَ مَنْ کانَ قَبْلَکُمْ. [۲]
همانا قائم ما [اهل بیت علیهم السلام] غیبتی دارد که مدت آن به درازا می‌کشد. پرسیدم: ای پسر رسول خدا! علت آن چیست؟ فرمود: برای اینکه خدای عزّ و جلّ حتما می‌خواهد که سنت‌های پیامبران پیشین در زمینه غیبت‌های آنها، در مورد قائم هم جاری شود. ای سدیر! او گریزی از کامل کردن مدت زمان‌های غیبت آنها ندارد. خدای تعالی می‌فرماید: «قطعا از حالی به حالی برخواهید نشست».
بر اساس این روایت می‌توان گفت چون یکی از سنت‌های رایج در میان انبیای پیشین غیبت بوده است، امام مهدی علیه السلام نیز باید غایب شوند تا اراده الهی مبنی بر جریان سنت‌های پیامبران پیشین در وجود آن حضرت، محقق شود.
گفتنی است بسیاری از انبیای الهی در زمان خود غیبت یا غیبت‌هایی داشته اند که از آن جمله می‌توان به حضرت ادریس، نوح، صالح، ابراهیم، یوسف، موسی، شعیب، الیاس، سلیمان، دانیال، لوط، عزیر و عیسی علیهم السلام اشاره کرد. [۳]

د) امتحان مردم
از برخی روایات استفاده می‌شود که غیبت امام مهدی علیه السلام، امتحانی الهی است که خداوند به وسیله آن، مؤمنان راستین و ثابت قدم را از مدعیان دروغین و مسلمانان سست عنصر تمییز می‌دهد. از جمله این روایات، روایتی است که از امام موسی کاظم علیه السلام نقل شده و در آن آمده است:
إِذا فُقِدَ الخامِسُ مِنْ وُلْدِ السابِعِ فَاللّهَ فَاللّهَ فی أَدیانِکُمْ لا یُزِیلَنَّکُم أَحَدٌ عَنْها، یا بَنِیَّ! إِنَّهُ لابُدَّ لِصاحِبِ هذَا الأمْرِ مِنْ غَیْبَهٍ حتّی یَرْجِعَ عَنْ هذَا الأَمْرِ مَنْ کانَ یَقُولُ به، إِنّما هِیَ مِحْنَهٌ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِمتَحَنَ بِها خَلْقَهُ…. [۱]
چون پنجمین امام از فرزندان امام هفتمین غایب شود، الله الله در دینتان؛ مراقب باشید کسی آن را از شما زایل نسازد. ای فرزندان من! به ناچار صاحب الامر غیبتی دارد تا آنجا که معتقدان به این امر از آن باز گردند. این محنتی است که خدای تعالی خلقش را به واسطه آن بیازماید….
در روایتی که از امام علی علیه السلام نقل شده، در این زمینه چنین آمده است:
أَما وَ اللّهِ لَأُقتَلَنَّ أَنَا وَ ابنایَ هذانِ وَ لَیَبْعَثَنَّ اللّهُ رَجُلاً مِنْ وُلِدی فِی آخِرِالزَّمانِ یُطالِبُ بِدِمائِنا وَ لَیَغیِبَنَّ عَنْهُمْ تَمْیِیزا لِأَهْلِ الضَّلالَهِ حَتّی یَقُولُ الْجاهِلُ: ما لِلّهِ فِی آلِ مُحَمَّدٍ مِنْ حاجَهٍ. [۲]
به خدا سوگند، من و این دو فرزندم (حسن و حسین) کشته خواهیم شد و خداوند در آخرالزمان، مردی از فرزندانم را به خون خواهی ما برمی انگیزد و او مدتی غایب خواهد شد تا گمراهان جدا گردند [این غیبت به درازا می‌کشد ]تا جایی که افراد نادان می‌گویند: خداوند دیگر به آل محمد نیازی ندارد.
امام حسین علیه السلام در روایتی ضمن پیش بینی غیبت امام مهدی علیه السلام تصریح می‌کند که در این غیبت، گروهی از دین برمی گردند و گروهی بر دین پابرجا می‌مانند. این بیان امام حسین علیه السلام نیز می‌تواند شاهدی بر امتحان بودن غیبت امام دوازدهم باشد. متن روایت به این شرح است:
لَهُ غَیْبَهٌ یَرْتَدُّ فِیها أَقْوامٌ وَ یُثَبِّتُ فِیها عَلَی الدِّینِ آخَرُونَ فَیُؤْذُونَ وَ یُقالُ لَهُمْ:
«مَتی هذَا الْوَعْدُ إنْ کُنْتُمْ صادِقیِنَ. » [۱] أما إِنَّ الصّابِرَ فِی غَیْبَتِهِ عَلَی الأَذیَ وَ التَّکْذِیبِ بِمَنْزَلَهِ الُْمجاهِدِ بِالسَّیْفِ بَیْنَ یَدَی رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله. [۲]
برای او (امام مهدی علیه السلام) غیبتی است که در آن برخی از دین برمی گردند و برخی بر دین پابرجا می‌مانند. پس آنها آزار می‌بینند و به ایشان گفته می‌شود: «اگر راست می‌گویید، این وعده چه وقت است؟ » آگاه باشید هر کس در زمان غیبت او در برابر آزار (دشمنان) و تکذیب (آنها) پایداری پیشه سازد، چون مجاهدی است که با شمشیر در پیش گاه رسول خدا – درود و سلام خدا بر او باد – جنگیده است.
در روایتی که از امام باقر علیه السلام نقل شده است، آن حضرت در حضور جمعی از یاران خود که ظاهرا در مورد ظهور دولت حق و قیام امامی که به سختی‌های شیعه پایان می‌دهد، گفت وگو می‌کردند، می‌فرماید:
فِی أَیِّ شی ءٍ أَنْتُمْ. هَیْهاتَ هَیهاتَ لا وَ اللّهِ لایَکُونُ ماتَمُدُّونَ إِلَیهِ أَعْیُنُکُمْ حَتّی تَغَرْبَلُوا، لا وَ اللّهِ لایَکُونُ ماتَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْیُنُکُمْ حَتّی تَمَحَّصُوا لا وَ اللّهِ لایَکونُ ما تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْیُنُکُمْ حَتّی تَمَیَّزُوا لا وَ اللّهِ ما یَکُونُ ما تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْیُنُکُمْ إِلاّ بَعْدَ إِیاسٍ، لا وَ اللّهِ لایَکُونُ ما تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْیُنُکُمْ حَتّی یَشْقِی مَنْ یَشْقِی وَ یَسْعَدُ مَنْ یَسْعَدُ. [۳]
شما به چه می‌اندیشید؟ به خدا سوگند، هرگز آنچه چشم به راه آنید، محقق نمی شود تا اینکه شما غربال شوید. به خدا سوگند، آنچه به آن امید بسته اید، رخ نخواهد داد تا اینکه شما آزمایش شوید. به خدا سوگند، آنچه در انتظار تحقق آن هستید، واقع نمی شود تا اینکه شما از هم جدا شوید. به خدا قسم، آنچه دل در گرو آن دارید، تحقق نخواهد یافت مگر پس از ناامیدی شما. به خدا قسم، آنچه چشم انتظار آن هستید، رخ نمی دهد، تا اینکه آنان که مستعد تیره بختی اند، تیره بخت و آنان که مستعد نیک بختی اند، نیک بخت شوند.
گفتنی است نعمانی نیز به هنگام بررسی روایات مربوط به غیبت امام زمان علیه السلام، پس از تعریف غیبت کبرا، فلسفه این غیبت را امتحان و آزمایش مردم می‌داند و برای این موضوع به آیه ای از قرآن نیز استشهاد می‌کند:
و غیبت دوم آن است که سفیران و افرادی که واسطه [میان مردم و آن حضرت] بودند، برداشته شدند برای امری که خداوند آن را اراده فرموده بود و نیز به خاطر تدبیری که خدا در میان مردم مقرر فرموده بود و همچنین برای واقع شدن آزمایش و امتحان و زیر و رو و غربال شدن کسانی که ادعای این امر [تشیع] را می‌کنند. همچنان که خدای عزّ و جلّ فرموده است: «ما کانَ اللّهُ لِیَذَرَ المُؤْمِنیِنَ عَلی ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتّی یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ ما کانَ اللّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیْبِ… ؛ و خدا بر آن نیست که مؤمنان را به این [حالی ]که شما بر آن هستید، واگذارد تا آنکه پلید را از پاک جدا کند و خدا بر آن نیست که شما را از غیب آگاه گرداند… » [۱]
و هم اکنون آن زمان فرا رسیده است. خداوند در آن ما را از پایداران بر حق و از جمله کسانی که در غربال فتنه خارج نمی شوند، قرار دهد. [۲]
برخی از دانش وران شیعه معتقدند روایاتی که در آنها از امتحان مردم در زمان غیبت سخن گفته شده است، تنها جنبه خبری داشته و تنها بر سختی‌ها و دشواری‌هایی که در زمان غیبت برای شیعیان پیش می‌آید، دلالت می‌کنند؛ زیرا اگر بپذیریم که خداوند خواسته است با غیبت امام علیه السلام، مردم را امتحان کند، لازمه آن پذیرش ستمی است که در زمان غیبت از سوی ستم کاران بر مؤمنان می‌رود:
اخباری که بر امتحان شیعه در زمان غیبت و دشواری کار برایشان و آزمایش صبر آنان بر غیبت، دلالت می‌کنند، تنها از سختی‌هایی [که برای] شیعیان [پیش می‌آید] خبر می‌دهند، نه اینکه خداوند متعال امام علیه السلام را غایب کرده تا اینکه مردم را امتحان کند. چگونه خداوند چنین چیزی را اراده کند، در حالی که لازمه آن، ظلم و معصیتی است که از جانب ستم کاران بر مؤمنان می‌رود و خدای متعال این را نمی خواهد، بلکه سبب غیبت همان ترسی است که گفته ایم. [۱]
برخی از اهل تحقیق، این اشکال شیخ طوسی را رد کرده و در پاسخ آن نوشته اند:
خداوند هرگز به ظلمی که ظالمان در حق مؤمنان روا می‌دارند، راضی نیست و آن را نه تکوینا و نه تشریعا اراده نکرده است. تکوینا اراده نکرده چون ظلم ظالمان به اختیار و حریت خود ایشان صورت می‌گیرد و خداوند در فعل اختیاری هیچ انسانی، خواست تکوینی خود را تحمیل نمی کند؛ چرا که اگر چنین کند، جبر لازم می‌آید و خداوند، عادل تر از آن است که کسی را مجبور به کاری کند و سپس به خاطر انجام آن، مذمت و عقوبتش فرماید. از طرفی، خواست تشریعی خداوند نیز درست خلاف ظلم آنهاست؛ چون اراده تشریعی عبارت است از امر و نهی الهی و خداوند ظالمان را از ارتکاب ظلم نهی فرموده است. پس خداوند هیچ اراده ای (نه تکوینی و نه تشریعی) در مورد ظلم و ستم ظالمان بر مؤمنان ندارد. اما از آنجا که خداوند، انسان‌های مختار را آزمایش می‌کند، لازمه اختیار داشتن آنها این است که «بتوانند» ظلم کنند و اگر خدای متعال مانع ظلم ظالمان نشود، مخالف عدل و حکمت خویش عمل نکرده است. پس جلوگیری نکردن از وقوع ظلم – به خاطر امتحان یا هر حکمت دیگر – به معنای اراده آن از ناحیه خداوند نمی باشد. [۱]

ه) ستم پیشه بودن انسان‌ها
از برخی روایات چنین برمی آید که علت یا فلسفه غیبت، ستم پیشه بودن انسان‌ها بوده است. در روایتی که از امام علی علیه السلام نقل شده، در این زمینه چنین آمده است:
وَ اعْلَمُوا أَنَّ الأَرْضَ لاتَخلُو مِنْ حُجَّهِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَلکِنَّ اللَّهَ سَیُعْمِی خَلْقَهُ عَنْها بِظُلْمِهِم وَجَوْرِهِمْ وَ إسْرافِهِمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ. [۲]
بدانید که زمین از حجت خدای عزوجل خالی نمی ماند، ولی گاهی خداوند به دلیل ستم و اسرافی که آفریدگان بر خودشان روا می‌دارند، حجتش را از آنها مخفی می‌دارد.
این موضوع برای هر پژوهشگر تاریخ زندگانی ائمه دوازده گانه شیعه علیهم السلام مسلّم است که هر چه از عصر امام علی علیه السلام بیشتر فاصله می‌گیریم، میزان حضور امامان معصوم در متن وقایع جامعه کاهش می‌یابد. فشار و تهدیدهای خلفای جور از یک سو و نااهلی مردم زمانه از سوی دیگر نیز سبب می‌شود که روز به روز از تعداد یاران باوفا گرداگرد ائمه عصر کم شود و در نتیجه،
ایشان، خود را در غربت و تنهایی بیشتری احساس کنند. به بیان دیگر، جامعه اسلامی روز به روز شایستگی خود را برای پذیرش امام معصوم بیشتر از دست داد تا جایی که هر چه به عصر غیبت صغرا نزدیک تر می‌شویم، از ارتباط مستقیم ائمه با مردم و حضور عملی ایشان در جامعه کاسته می‌شود.
این نکته در زندگانی امام هادی علیه السلام و امام عسکری علیه السلام به خوبی مشهود است. امام هادی علیه السلام حدود سی سال پیش از میلاد امام عصر علیه السلام، رفته رفته ارتباط خود را با مردم زمان خویش کم کرد و جز با شمار اندکی از یاران خاص خود تماس نمی گرفت. امام عسکری علیه السلام نیز در عصر خود بیشتر با نامه نگاری با یاران خود ارتباط برقرار می‌کرد و بسیاری از امور شیعیان خود را از طریق نمایندگان و وکیلان خویش حل و فصل می‌کرد و کمتر با آنها به طور مستقیم روبه رو می‌شد. البته شاید بتوان در پیش گرفتن این سیره از سوی این دو امام بزرگوار را اقدامی در جهت زمینه سازی برای غیبت امام مهدی علیه السلام تفسیر کرد،
ولی با در نظر گرفتن شرایط کلی جامعه اسلامی در آن روزگار، این موضوع که آن بزرگواران به دلیل نااهلی مردم زمانه در غربت و تنهایی به سر می‌بردند، چندان دور از ذهن نیست.
برای روشن تر شدن این موضوع، عبارتی را که مسعودی در إثبات الوصیه آورده است، نقل می‌کنیم:
روایت شده که ابوالحسن عسکری [امام هادی علیه السلام] خود را از بسیاری از شیعیان پوشیده می‌داشت و جز تعداد اندکی از یاران خاص آن حضرت، ایشان را نمی دیدند و هنگامی که امر [امامت] به ابومحمد [امام حسن عسکری علیه السلام] منتقل شد، ایشان چه با یاران خاص خود و چه با مردم عادی از پشت پرده سخن می‌گفت مگر هنگامی که آن حضرت برای رفتن به دارالخلافه از خانه خارج
می شد. این شیوه تنها از سوی آن امام و پیش از ایشان از سوی پدرشان در پیش گرفته شد تا مقدمه ای برای غیبت صاحب الزمان باشد و مردم با این شیوه خو بگیرند و غیبت را انکار نکنند. [۱]
بعضی تاریخ نگاران، کلام مسعودی را مبالغه آمیز توصیف کرده اند، [۲] ولی در مجموع، از این کلام و به قرینه دیگر اسناد تاریخی می‌توان استناد کرد که ارتباط امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام با جامعه بسیار کاهش یافته بود و آن دو امام بر شیوه ائمه پیش از خود نبودند و ارتباط چندانی با مردم نداشتند.
بنابراین، می‌توان گفت چون میان قابلیت‌ها و شایستگی‌های ذاتی مردم برای پذیرش امام معصوم علیه السلام و میزان حضور امام در جامعه، ارتباط متقابلی وجود دارد، به هر اندازه که جامعه شایستگی خود را از دست دهد و از ارزش‌های الهی فاصله بگیرد، امام معصوم نیز که یکی از تجلیات رحمت الهی به شمار می‌آید، از جامعه فاصله می‌گیرد و از حضور خود در جامعه می‌کاهد؛ زیرا رحمت الهی در جایی فرود می‌آید که سزاوار رحمت باشد.
در قرآن کریم می‌خوانیم:
ذلِکَ بِأَنَّ اللّه َ لَم یَکُ مُغَیِّرا نِعمَهً أَنعَمَها عَلی قَومٍ حَتّی یُغَیِرّوُا ما بِأَنفُسِهِم…. [۳]
این [کیفر] بدان سبب است که خداوند، نعمتی را که بر قومی ارزانی داشته است، تغییر نمی دهد مگر آنکه آنان آنچه را در دل دارند، تغییر دهند….
به بیان دیگر، به مصداق قاعده یادشده که قرآن کریم بیان می‌دارد. آن گاه که
جامعه اسلامی دگرگون شد و مسلمانان از نظر درونی تغییر یافتند و ارزش‌های الهی خود را از دست دادند، خداوند نیز نعمت وجود امام معصوم علیه السلام در میان مردم را که از بزرگ ترین نعمت‌های الهی به شمار می‌آید، از آنها گرفت و امام از دیدگان مردم پنهان شد. شاهد بر این مدعا روایتی است که از امام باقر علیه السلام نقل شده و در آن آمده است: «إِذا غَضِبَ اللّه ُ تَبارَکَ وَ تَعالی عَلی خَلقِهِ، نَحّانا عَن جَوارِهِم؛ هنگامی که خداوند از آفریدگانش خشمگین شود، ما [اهل بیت ]را از مجاورت با آنها دور می‌سازد. » [۱]
آن حضرت در جایی دیگر می‌فرماید:
إنَّ اللّهَ إذاکَرِهَ لَنا جَوارَ قَوْمٍ نَزَعْنا مِنْ بَیْنِ أَظْهُرِهِمْ. [۲]
هرگاه خداوند مجاورت قومی را برای ما نپسندد، ما را از میان ایشان بیرون می‌برد.
باشد تا با گذشت سال ها، مردم به خسارت بزرگی که از ناحیه نبود معصوم در میان خود متحمل شده اند، پی ببرند و بار دیگر آماده پذیرش نعمت بزرگ الهی؛ یعنی حضور مستمر امام معصوم علیهم السلام در جامعه شوند.

و) نبود یاران وفادار برای امام
از روایات متعددی استفاده می‌شود که استمرار غیبت امام مهدی علیه السلام و ظهور نکردن آن حضرت، به دلیل یافت نشدن یاران وفادار به تعداد لازم؛ یعنی سیصد و سیزده نفر است که از آن جمله می‌توان به روایت نقل شده از امام موسی کاظم علیه السلام اشاره کرد. در این روایت، ایشان خطاب به یکی از یاران خود می‌فرماید:
یَابنَ بُکَیرِ إِنّی لَأقُولُ لَکَ قَولاً قَد کانَتْ آبائِی علیهم السلام یَقُولُهُ: لَو کانَ فِیکُمْ عِدَّهَ أَهلِ بَدرٍ لَقامَ قائِمُنا…. [۳]
… ای پسر بکیر! من به تو سخنی را می‌گویم که پدران من نیز پیش از من آن را بر زبان رانده اند و آن این است که اگر در میان شما به تعداد کسانی که در جنگ بدر [با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ]بودند، [یاران مخلص] وجود داشت، قیام کننده ما [اهل بیت ]ظهور می‌کرد.
این موضوع از روایتی نیز که نعمانی آن را در کتاب خود، از امام صادق علیه السلام نقل کرده است، استفاده می‌شود:
أَنَّهُ دَخَلَ عَلَیْه بَعضُ أَصحابِهِ فَقالَ لَهُ: جُعِلتُ فِداکَ إِنِّی وَ اللّه ِ أحِبُّکَ وَ أُحِبُّ مَن یُحِبُّکَ یا سَیِّدِی، ما أَکثَرَ شَیعَتَکُم، فَقالَ لَهُ: أُذْکُرْهُم، فَقالَ کَثیرٌ، فَقالَ: تُحصِیهِم! فَقالَ: هُم أَکثَرُ مِن ذلِکَ، فَقالَ أَبُو عَبدِاللّه ِ علیه السلام: اَما لَو کَمُلَتِ العِدَّهُ المَوصُوَفَهُ ثَلاثُمِائَهٍ وَ بِضَعهَ عَشَرَ کانَ الَّذِی تُریدُونَ…. [۱]
یکی از یاران امام صادق علیه السلام بر آن حضرت وارد شد و عرضه داشت: فدایت گردم؛ به خدا سوگند، من تو را دوست می‌دارم و هر کس که تو را دوست دارد، دوست دارم. ای آقای من! چه قدر شیعیان شما فراوانند! آن حضرت فرمود: آنان را بشمار. عرض کرد: بسیارند. آن حضرت فرمود: آنها را می‌توانی بشماری؟ عرض کرد: آنها از شمارش بیرونند. حضرت ابوعبداللّه (صادق) علیه السلامفرمود: ولی اگر آن شماره ای که توصیف شده است؛ یعنی سیصد و اندی تکمیل می‌شد، آنچه در پی آنید، رخ می‌داد….
امام جواد علیه السلام در روایتی پس از معرفی قائم آل محمد علیهم السلام بر این نکته تصریح می‌کند که فراهم شدن تعداد مشخص از یاران آن حضرت (سیصد و سیزده نفر) شرط تحقق ظهور است. ازاین روایت نیز می‌توان استفاده کرد که استمرار غیبت به دلیل نبود تعداد مورد نیاز ازیاران وفادار است:
هُوَ الَّذِی تُطْوی لَهُ الأَرْضُ وَ یَذِلُّ لَهُ کُلُّ صَعْبٍ [وَ] یَجْتَمِعُ إِلَیْهِ مِنْ أَصْحابِهِ عِدَّهُ أَهْلِ بَدْرٍ: ثَلاثُمِأَهٍ وَ ثَلاثَهَ عَشَرَ رَجُلاً مِنْ أَقاصِی الأَرْضِ وَ ذلِکَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمیعا إِنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ. » [۱]
فَإذا اجْتَمَعَتْ لَهُ هذِهِ العِدَّهُ مِنْ أَهْلِ الإخْلاصِ أَظْهَرَ اللّهُ أَمْرَهُ فَإِذا کَمُلَ لَهُ الْعِقْدُ وَ هُوَ عَشَرَهُ آلافِ رَجُلٍ خَرَجَ بِإِذْنِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. [۲]
او همان کسی است که زمین برایش در هم پیچیده می‌شود و هر سختی برایش همواره می‌گردد [و] یاران او به تعداد اهل بدر – سیصد و سیزده نفر – از اطراف زمین به گرد او جمع می‌شوند و این همان سخن خدای عزّ و جلّ است که فرمود: «هر کجا باشید، خداوند
همگی شما را [به سوی خود باز ]می آورد. در حقیقت، خدا بر همه چیز تواناست. » پس هنگامی که این تعداد از اهل اخلاص جمع شدند، خداوند امر او را آشکار می‌کند و آن گاه که ده هزارنفر برای او کامل شد، به اذن خدای عزّ و جلّ خروج می‌کند.
گفتنی است شیخ مفید رحمه الله نیز در یکی از رساله‌های خود بر این موضوع تأکید می‌کند که فراهم نبودن تعداد مورد نیاز از یاران برگزیده، یکی از دلایل استمرار غیبت است. او می‌نویسد:
در مجلس یکی از رؤسا حاضر شدم، بحثی در امامت مطرح و به گفت وگو درباره غیبت [امام زمان علیه السلام] منجر شد. صاحب آن مجلس گفت: «آیا شیعه از جعفر بن محمد علیه السلام روایت نمی کند که: اگر به تعداد اهل بدر – سیصد و اندی نفر – برای امام جمع شوند، خروج با شمشیر بر ایشان واجب می‌گردد؟ » گفتم: این حدیث روایت شده است. گفت: ما یقین داریم که تعداد شیعیان در این زمان چندین برابر تعداد اهل بدر هستند، پس چه طور با وجود روایت یاد شده، غیبت برای امام جایز می‌باشد؟ در پاسخ او گفتم: هر چند تعداد شیعیان در این زمان چندین برابر تعداد اهل بدر است و اگر به تعداد جماعت اهل بدر، اجتماع کنند، دیگر امام نمی تواند تقیه کند و ظهور بر او واجب می‌شود، ولی در این زمان هنوز این تعداد با ویژگی‌ها و صفاتی که در اهل بدر وجود داشت، محقق نشده است؛ زیرا لازم است که این جماعت در ویژگی‌هایی چون شجاعت، صبر بر مرگ، اخلاص در جهاد، ترجیح آخرت بر دنیا، پیراستگی باطنی از عیوب و سلامتی عقلی سرآمد باشند و در هنگام کارزار سستی و درنگ نورزند… و همه شیعیان این ویژگی‌ها را ندارند. اگر خداوند تعالی می‌دانست که در میان آنها این تعداد افراد با ویژگی‌های یادشده وجود دارد، قطعا امام علیه السلام ظهور می‌کرد و بعد از اجتماع این افراد به اندازه یک چشم برهم زدن هم غایب نمی شد، ولی روشن است که واقعیت این گونه نیست و ازاین رو، غیبت بر امام رواست. [۱]

ز) آماده نبودن جوامع بشری
امام عصر علیه السلام در یکی از توقیع‌های خود مطلبی را بیان می‌کنند که شاید بتوان از آن استفاده کرد که علت استمرار غیبت آماده نبودن جوامع بشری، به طور عام، و جوامع شیعی، به طور خاص، است. آن حضرت می‌فرماید:
لَو أَنَّ أَشیاعَنا، وَفَّقَهُمُ اللّه ُ لِطاعَتِهِ، عَلَی اجتِماعٍ مِن القُلُوبِ فِی الوَفاءِ بِالعَهدِ عَلَیهِم، لَما تَأَخَّرَ عَنهُمُ الُیمنُ بِلِقائِنا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَهُ بِمُشاهَدَتِنا عَلَی حَقِّ المَعرِفَهِ وَ صِدْقِها مِنهُم بِنا. [۲]
اگر شیعیان ما که خداوند توفیق طاعتشان دهد، در راه ایفای پیمانی که بر دوش دارند، هم دل می‌شدند، میمنت دیدار ما از ایشان به تأخیر نمی افتاد و سعادت
دیدار ما زودتر نصیب آنان می‌گشت؛ دیداری بر مبنای شناختی راستین و صداقتی از آنان نسبت به ما.
برخی فقیهان و متکلمان بزرگ شیعه نیز این موضوع را که علت غیبت، فراهم نبودن زمینه برای ظهور و آماده نبودن جوامع بشری است، تأیید کرده اند که از آن جمله می‌توان به شیخ طوسی و خواجه نصیرالدین طوسی رحمه الله اشاره کرد.
شیخ طوسی هنگام بحث از حکمت و سبب غیبت، ابتدا به شرح دیدگاه خود در این زمینه پرداخته است و پس از بحث و بررسی‌های مفصل می‌نویسد:
به طور قطع می‌توان گفت علت غیبت امام ترس او از کشته شدن به دست ظالمان و باز داشتن آن حضرت از تصرف در اموری است که تدبیر و تصرف در آنها به دست او سپرده شده بود. پس هنگامی که بین امام و مقاصد او مانع ایجاد شود، لزوم قیام به امامت ساقط می‌گردد و هنگامی که امام بر جان خود بیمناک شود، واجب است که نهان زیستی را پیشه خود سازد و از دیده‌ها پنهان شود. هم چنان که پیامبر – درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد – یک بار در شعب و بار دیگر در غار از دیده‌ها پنهان شد و این تنها به دلیل بیم از خطرهایی بود که جان او را تهدید می‌کرد. [۱]
آن گاه در پاسخ به اشکال‌هایی که ممکن است به مقایسه غیبت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله با غیبت امام عصر علیه السلام گرفته شود، می‌نویسد:
فی الجمله بر خدای تعالی واجب است امام را به گونه ای تقویت کند که برای او امکان قیام فراهم شود و دست او باز گردد. این موضوع به وسیله فرشتگان و آدمیان امکان پذیر می‌شود. حال اگر خداوند این کار را به وسیله فرشتگان انجام نداد، می‌فهمیم که در این کار مفسده ای بوده است. بنابراین واجب می‌شود که این کار به وسیله آدمیان انجام پذیرد. پس اگر انسان‌ها این کار را انجام ندادند، به خود آنها برمی گردد، نه خدای تعالی. با این بیان همه اشکال‌های از این جنس باطل می‌شود. پس همان گونه که برای پیامبر – درود و سلام خداوند بر او و خاندانش باد – جایز بود در صورت نیاز و به دلیل بیم از ضرر از دیدگان مخفی شود و آثار و پی آمدهای این مخفی شدن هم به کسانی که ایشان را وادار به این کار کردند، برمی گشت، امام نیز می‌تواند از دیدگان مخفی شود [و آثار و پی آمدهای آن هم برعهده عوامل مخفی شدن آن حضرت است]. [۱]
از این بیان شیخ طوسی به خوبی روشن می‌شود که علت اصلی استمرار غیبت امام عصر علیه السلام فراهم نشدن زمینه ظهور ایشان توسط آدمیان بوده است. خواجه نصیرالدین طوسی نیز در این زمینه می‌فرماید:
الإِمامُ لُطْفٌ فَیَجِبُ نَصْبُهُ عَلَی اللّهِ تَعالی تَحْصِیلاً لِلْغَرَضِ وَ وُجُودُهُ لُطْفٌ وَ تَصَرُّفُهُ لُطْفٌ آخَرُ وَ عَدَمُهُ مِنّا. [۲]
[وجود] امام لطف [۳]
است. پس واجب است که او را نصب کند تا [بدین وسیله] غرض او [از خلقت] حاصل شود. وجود امام لطف است و تصرف او [در جامعه و اجرای احکام الهی] لطفی دیگر، و عدم تصرف او از [ناحیه ]ماست.
شارح تجرید الإعتقاد در شرح این سخن خواجه می‌نویسد:
خواجه فرمود: «و عدمه منّا» یعنی تصرف نکردن امام علیه السلام از ناحیت ماست؛ چون لطف از طرف خدا آن است که امام را معین فرماید و بشناساند و لطفی که بر مکلفان واجب است آن است که هر یک او را به دیگران بشناساند و ادله امامت او را بگوید و هیچ کس مانع تصرف و تعلیم و تبلیغ سخنان او نشود و این امور که بر مردم واجب بود و نکردند موجب عدم تصرف او شد. نظیر آن است که خدا به هر کس دست و پا و چشم و گوش داد برای معیشت و از اینکه بداند ظالمی دست و پای او را خواهد بست و مانع دیدن و شنیدن او خواهد شد، از دادن دست و پا و چشم و گوش دریغ نخواهد فرمود. [۱]

ح) رازی از رازهای خدا
ناگفته نماند که برخی روایات، حکمت غیبت را رازی از رازهای خدا دانسته اند که تنها پس از ظهور آشکار می‌شود. روایت زیر که از امام صادق علیه السلام نقل شده، از آن جمله است:
وَجْهُ الحِکمَهِ فِی غَیْبَتِهِ وَجْهُ الحِکْمَهِ فِی غَیَباتِ مَنْ تَقَدَّمَهُ مِنْ حُجَجِ اللّهِ تَعالی ذِکْرُهُ، إِنَّ وَجْهَ الحِکْمَهِ فی ذلِکَ لایَنْکَشِفُ إلاّ بَعْدَ ظُهُورِه کَما لَمْ یَنکَشِفْ وَجْهُ الحِکْمَهِ فیما أَتاهُ الخِضْرُ علیه السلام مِنْ خَرْقِ السَّفِینَهِ، وَ قَتْلِ الغُلامِ وَ إِقامَهِ الجِدارِ لِمُوسی علیه السلام إِلی وقتِ افْتِراقِهِما. یا ابنَ الفَضْل! إنَّ هذا الأَمْرَ أَمْرٌ مِنَ [أَمرِ ]اللّهِ تَعالی، و سِرٌّ مِنْ سِرِّ اللّهِ، و غَیبٌ مِنْ غَیْبِ اللّهِ…. [۲]
حکمت غیبت او همان حکمتی است که در غیبت حجت‌های الهی پیش از او بوده است و وجه حکمت غیبت او پس از ظهورش آشکار می‌شود. هم چنان که
وجه حکمت کارهای خضر علیه السلام از شکستن کشتی و کشتن پسر و به پا داشتن دیوار، بر موسی علیه السلام روشن نشد تا آنکه وقت جدایی آنها فرارسید. ای پسر فضل! این امری از امور الهی و سرّی از اسرار خدا و غیبی از غیب‌های پروردگار است….
در پایان بررسی حکمت و فلسفه غیبت امام مهدی علیه السلام نکاتی را یادآور می‌شویم:
۱. با توجه به علل و عوامل مختلفی که در روایات معصومان علیهم السلام و سخنان دانش وران بزرگ شیعه برای غیبت آن حضرت برشمرده شده است، اظهارنظر قطعی درباره علت اصلی غیبت امکان پذیر نیست و شاید بتوان گفت مجموعه ای از این علل و عوامل زمینه ساز آغاز غیبت و استمرار آن بوده اند.
۲. مهم ترین نکته ای که در بررسی علل و عوامل غیبت باید به آن توجه داشت این است که آیا مردم عصر امامان معصوم علیهم السلام و اعصار بعدی در فراهم آوردن زمینه‌های غیبت و تداوم آن نقش داشته اند یا خیر. تبیین این موضوع تأثیر زیادی در نظریه‌های مربوط به ظهور امام عصر علیه السلام دارد و بر اساس آن می‌توان درمورد نقش مردم در زمینه سازی ظهور و فراهم آوردن مقدمات آن اظهارنظر کرد. [۱]
بر اساس دیدگاهی که علت یا فلسفه غیبت را ستم پیشه بودن انسان ها، نبود یاران وفادار برای امام علیه السلام یا آماده نبودن جوامع بشری می‌داند به صراحت می‌توان برای مردم در پیش افتادن ظهور و تحقق آن نقش قائل شد و گفت حضور مجدد امام معصوم علیه السلام در جامعه مشروط به آن است که انسان‌ها راه صلاح و رستگاری را در پیش گیرند؛ ستمی را که در حق امامان معصوم روا داشته اند جبران کنند؛ به وظایف و تکالیفی که دربرابر امام عصر علیه السلام دارند،
عمل نمایند و با انجام اقدام‌های فرهنگی و اجتماعی زمینه را برای بازگشت امام به صحنه جامعه فراهم سازند. [۱]
حتی بر اساس دیدگاهی که علت غیبت را آزمایش مردم می‌داند می‌توان به نتایج یاد شده رسید؛ زیرا اگر مردم به درستی متوجه شدند غیبت امتحانی بزرگ برای آنهاست سعی خواهند کرد که در این امتحان سربلند بیرون آیند و این خود زمینه ساز ظهور خواهد بود.
———-
[۱]: لطف الله صافى گلپایگانى، نوید امن و امان: پیرامون شخصیت، زندگانى، غیبت و ظهور حضرت ولىّ عصرعج، چاپ اول: قم، حضرت معصومه علیهاالسلام، ۱۳۷۵، صص ۱۶۶ و ۱۶۷.
[۲]: کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، باب ۴۲، ص ۴۸۱، ح ۱۰.
[۳]: کتاب الغیبه نعمانى، صص ۱۷۶ و ۱۷۷.

[۱]: ر. ک: اثبات الهداه، ج ۳، ص ۵۷۰، ح ۶۸۵؛ تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، صص ۱۲۳ – ۱۲۵.
[۲]: ر. ک: کتاب الغیبه شیخ طوسى، صص ۹۲ و ۹۳.
[۱]: کمال الدین و تمام النعمه، باب ۴۴، ص ۴۸۰، ح ۴.
[۲]: همان، ص ۴۸۵، ح ۴.

[۱]: سوره انشقاق ۸۴، آیه ۱۹.
[۲]: کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، باب ۴۴، صص ۴۸۰ و ۴۸۱، ح۶.
[۳]: ر. ک: همان، ج ۱، باب ۱ -۷، صص ۱۲۷ – ۱۵۹.

[۱]: همان، باب ۳۴، صص ۳۵۹ و ۳۶۰، ح ۱.
[۲]: کتاب الغیبه نعمانى، ص ۱۴۱، باب ۱۰، ح ۱.
[۱]: سوره یونس ۱۰، آیه ۴۸.

[۲]: کمال الدین و تمام النعمه، ج ۱، باب ۳۰، ص ۳۱۷، ح ۳؛ بحار الأنوار، ج ۵۱، ص ۱۳۳.
[۳]: الکافى، ج ۱، ص ۳۷۰ و ۳۷۱، ح ۶؛ کتاب الغیبه نعمانى، صص ۲۰۸ و ۲۰۹، ح ۱۶ (با اندکى تفاوت).

[۱]: سوره آل عمران ۳، آیه ۱۷۹.
[۲]: کتاب الغیبه نعمانى، باب ۱۰، ص ۱۷۴.
[۱]: کتاب الغیبه طوسى، ص ۳۳۵.

[۱]: سید محمد بنى هاشمى، راز پنهانى و رمز پیدایى، چاپ اول: تهران، نیک معارف، ۱۳۸۴، صص۲۳۶و۲۳۷.

[۲]: کتاب الغیبه نعمانى، ص ۱۴۱، ح ۲.

[۱]: على بن حسین مسعودى، إثبات الوصیه للإمام علی بن ابى طالب، چاپ اول: قم، مؤسسه انصاریان، ۱۴۱۷ ه-. ق، ص ۲۷۲؛ شیخ عباس قمى، منتهى الآمال، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، ۱۳۷۳، ج ۲، ص ۵۶۵.
[۲]: ر. ک: تاریخ الغیبه الصغرى، ص ۲۲۳.
[۳]: سوره انفال ۸، آیه ۵۳.

[۱]: الکافى، ج ۱، کتاب الحجه، باب فی الغیبه، ص ۳۴۳، ح ۳۱.
[۲]: شیخ صدوق، علل الشرایع، نجف، المکتبه الحیدریه، ۱۳۸۵ ه. ق، ج ۱، ص ۲۸۵، باب ۱۷۹، ح ۲.

[۳]: ابوالفضل على طبرسى، مشکاه الأنوار، بیروت، مؤسسه الأعلمى للمطبوعات، ۱۴۱۱ ه. ق، ص۷۰.
[۱]: کتاب الغیبه نعمانى، ص ۲۰۳، ح۴.

[۱]: سوره بقره ۲، آیه ۱۴۸.
[۲]: کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، باب ۳۶، ص ۳۷۸، ح ۲.

[۱]: محمد بن محمد بن نعمان شیخ مفید، الرساله الثالثه فی الغیبه، مندرج در: سلسله مصنّفات الشیخ المفید، ج ۷، صص ۱۱ و ۱۲.

[۲]: بحار الأنوار، ج ۵۳، ص ۱۷۷، ح ۷.
[۱]: کتاب الغیبه، ص ۹۰.

[۱]: همان، ص ۹۲.
[۲]: ابوالحسن شعرانى، ترجمه و شرح کشف المراد علامه حلى، شرح تجرید الإعتقاد (خواجه نصیرالدین طوسى)، چاپ دوم: تهران، کتاب فروشى اسلامیه، ۱۳۹۸ ه. ق، ص ۵۰۷.
[۳]: «لطف» در اصطلاح متکلمان این گونه تعریف شده است: «آنچه بنده را به طاعت خدا نزدیک مى کند و از معصیت دور مى سازد، بى آنکه به حد اجبار و الزام برسد». سید محسن خرازى، بدایه المعارف الإلهیه فی شرح عقائد الإسلامیه، چاپ سیزدهم: قم، مؤسسه النشر الاسلامى، ۱۴۲۵ه. ق، ج ۱، ص ۲۳۰.

[۱]: همان، ص ۵۰۹.

[۲]: کمال الدین و تمام النعمه، باب ۴۴، ص ۴۸۲، ح ۱۱.
[۱]: براى مطالعه بیشتر در این زمینه ر. ک: على رضا نودهى، نظریه اختیارى بودن ظهور: بررسى نقش شیعیان در تعجیل و تحقق ظهور، چاپ اول: تهران، موعود عصر علیه السلام، ۱۳۸۵.

[۱]: گفتنى است برخى از صاحب نظران معتقدند نمى توان «آماده نبودن اجتماع بشرى و عدم لیاقتمردم براى پذیرش و بهره گیرى از نعمت حضور امام معصوم در جامعه و فراهم نبودن تعداد لازم یاران و انصار براى آن حضرت» را از جمله علت هاى غیبت برشمرد و بر این اساس، همه نتایجى را که بر این علت بار شد، مردود مى دانند. ر. ک: راز پنهانى و رمز پیدایى، صص ۲۴۹ – ۲۶۴.
[معرفت امام زمان علیه السلام و تکلیف منتظران – جلد ۱، صفحه ۹۱]

افکار خود را به اشتراک گذارید