ظهور و سنتهای الهی
جهان آفرینش که بر پایه نظام احسن شکل گرفته، بر سنّتها و قانون مندیهای ثابت و تغییر ناپذیر استوار است. این قانون مندیها بر همه فعل و انفعالها و تغییر و تحولهایی که در جهان طبیعت رخ میدهد، اعم از تغییرها و فرآیندهای شیمیایی، فیزیکی، زیست محیطی و نجومی، حاکم است و هیچ روی داد طبیعی خارج از چارچوب آنها رخ نمی دهد. از همین رو، بشر در پی آن برآمده است با ایجاد شاخههای مختلف علوم طبیعی، قانون مندیها و نظامهای حاکم بر جهان طبیعت را کشف و شناسایی کند، تا با شناخت این قانون مندیها و نظامها بتواند همه تغییر و تحولات عالم ماده را در اختیار خود گیرد. آن گاه میتواند روی دادن برخی از آنها را پیش بینی، از روی دادن برخی از آنها، جلوگیری یا رخ دادن برخی از آنها را تسریع کند و در یک کلمه، آنها را در جهت منافع خود مهار سازد.
همچنان که تغییر و تحولات عالم طبیعت بر اساس قانون مندیهای ثابت و تغییرناپذیر صورت میگیرد، تغییر و تحولات اجتماعی نیز قانون مندیهای خاص خود دارد و همه فراز و فرودهایی که در جوامع بشری رخ میدهد، بر اساس همین قانون مندی هاست. استاد شهید مرتضی مطهری در همین زمینه مینویسد:
قرآن کریم این گمان را که اراده ای گزاف کار و مشیّتی بی قاعده و بی حساب، سرنوشتهای تاریخی را دگرگون میسازد، به شدت نفی میکند و تصریح مینماید که قاعده ای ثابت و تغییرناپذیر بر سرنوشتهای اقوام حاکم است. [۱]
قرآن کریم از قانون مندیهای حاکم بر تغییرهای اجتماعی، به عنوان «سنّت خدا» تعبیر میکند و در موارد متعددی، با تأکید بر تغییر ناپذیری سنتهای الهی، به برخی از این سنّتها اشاره کرده است. در اینجا برای آشنایی بیشتر با سنّتهای الهی حاکم بر جوامع بشری، ابتدا اصل تغییر ناپذیری سنّتهای خدا را از دیدگاه قرآن، بررسی و آن گاه به برخی از این سنّتها اشاره میکنیم. پیش از آن، مروری اجمالی به معنای لغوی سنّت خواهیم داشت.
۱. معنای لغوی سنّت
«سنّت» در لغت به معنای راه و روش، خوی، عادت، طبیعت و سرشت آمده و در ترکیبهای مختلف، معانی دیگری نیز از آن اراده شده است. [۲] راغب اصفهانی در معنای سنّت مینویسد: سنّت پیامبر؛ یعنی راه و روشی که او برگزیده است. سنّت خدای تعالی به راه و روش حکمت او و راه و روش طاعت او اطلاق میشود. [۳]
ابن منظور نیز سنّت را این گونه معنا میکند:
سنّت به معنای صورت و آن قسمت از چهره است که به تو رو میکند… سنّت خدا؛ یعنی احکام و امر و نهی او… و سنّت به معنای سیره و روش [نیز آمده است]، خواه پسندیده باشد و خواه ناپسند… در حدیث، کلمه سنّت و مشتقات آن فراوان تکرار شده و معنای اصلی آن راه و روش و سیره است. [۱]
همچنین فیّومی، سنّت را به راه و روش و سیره معنا کرده است. [۲] بیشتر مفسران نیز همین معنا را برای سنّت برگزیده اند. [۳] علامه طباطبایی معنای سنّت را چنین بیان میکند: کلمه «سنّت» به معنای طریقه معمول و رایج است که به طبع خود غالبا یا دائما جاری باشد. [۴]
۲. اصل تغییرناپذیری سنّتهای الهی
قرآن کریم، بر تغییرناپذیری سنّتهای الهی تأکید فراوانی دارد. ازاین رو، در آیات متعددی، با اشاره به برخی رویدادهایی که در امتها و اقوام گذشته یا در زمان پیامبراکرم صلی الله علیه و آله رخ داده است، آنها را از مصداقهای سنّتهای تغییرناپذیر خداوند میداند که از جمله به آیات زیر میتوان اشاره کرد:
الف) آیات ۷۶ و ۷۷ سوره اسراء
در این آیات، به توطئه و نیرنگ مشرکان برای بیرون راندن پیامبر از مکه اشاره شده است و هشدار میدهد اگر آنها چنین کاری را انجام داده بودند، بر
اساس سنّت تغییرناپذیر الهی، سرنوشتی جز نابودی و هلاکت در انتظار آنها نبود: [۱]
وَ إِن کَادُواْ لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الْأَرْضِ لِیُخْرِجُوکَ مِنْهَا وَ إِذًا لاَّیَلْبَثُونَ خِلَفَکَ إِلاَّ قَلِیلاً سُنَّهَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِن رُّسُلِنَا وَ لاتَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِیلاً.
و چیزی نمانده بود که تو را از این سرزمین برکَنَند، تا تو را از آنجا بیرون سازند. در آن صورت، آنان [هم ]پس از تو جز [زمان ]اندکی نمی ماندند؛ سنّتی که همواره در میان [امتهای ]فرستادگانی که پیش از تو گسیل داشته ایم، [جاری] بوده است و برای سنّت [و قانون] ما تغییر نخواهی یافت.
ب) آیات ۶۰ ۶۲ سوره احزاب
این آیات به منافقان هشدار میدهد که اگر از شایعه پراکنی و ایجاد فساد و اختلاف در مدینه باز نایستند، خداوند همان سنّتی را که در مورد گذشتگان جاری بوده است، در مورد آنها نیز جاری خواهد ساخت:
لَئن لَّمْ یَنتَهِ الْمُنَفِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَهِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لاَیُجَاوِرُونَکَ فِیهَآ إِلاَّ قَلِیلاً مَّلْعُونِینَ أَیْنَما ثُقِفُواْ أُخِذُواْ وَ قُتِّلُواْ تَقْتِیلاً سُنَّهَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْاْ مِن قَبْلُ وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلاً.
اگر منافقان و کسانی که در دل هایشان مرضی هست و شایعه افکنان در مدینه، [از کارشان ]باز نایستند، تو را سخت بر آنان مسلط میکنیم تا جز [مدتی ]اندک در همسایگی تو نپایند. از رحمت خدا دور گردیده و هر کجا یافته شوند، گرفته و سخت کشته خواهند شد. درباره کسانی که پیش تر بوده اند، [همین] سنّت خدا [جاری بوده] است و در سنّت خدا هرگز تغییر نخواهی یافت.
علامه طباطبایی رحمه الله آیات یاد شده را این گونه تفسیر میکند:
خدای سبحان میفرماید: این عذاب و نکالی که به منافقین و آن دو طایفه دیگر وعده دادیم و گفتیم که تبعیدشان میکنیم و خونشان را هدر میسازیم، سنّتی است از خدا که در امتهای پیشین نیز جاری ساخته. هر وقت، قومی به راه فسادانگیزی و ایجاد فتنه افتادند و خواستند به منظور استفادههای نامشروع، در بین مردم اضطراب افکنند، تا در طغیان و سرکشی بی مانع باشند، ما آنان را به همین طریق گرفتیم و تو هرگز دگرگونی در سنّت خدا نخواهی یافت. پس در شما امت همان جاری میشود که در امتهای قبل از شما جاری شد. [۱]
ج) آیات ۴۲ و ۴۳ سوره فاطر
قریش پیش از بعثت پیامبر سوگند یاد کرده بود که اگر برای آنها پیامبری بیاید برخلاف اهل کتاب که پیامبران خود را تکذیب میکردند بهتر از همه امتها از پیامبر خود پیروی کند. با این حال، با برانگیخته شدن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، آنها از در نیرنگ و گردن کشی برآمدند. اینجا بود که خداوند به آنها هشدار میداد بر اساس سنّت تغییرناپذیر الهی، نیرنگ نیرنگ بازان جز به خود آنها برنخواهد گشت: [۲]
وَ أَقْسَموا بِاللّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُم نَذیرٌلَیَکونَنَّ أَهْدی مِنْ إِحْدَی الأُمَمِ فَلَمّا جاءَهُمْ نَذیرٌ مازادَهُم إِلاّ نُفُورا اسْتِکْبَارا فِی الْأَرْضِ وَمَکْرَ السَّیِّیءِ وَ لاَیَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً.
و با سوگندهای سخت خود به خدا سوگند یاد کردند که اگر هر آینه، هشداردهنده ای برای آنان بیاید، به یقین، از هر یک از امت ها[ی دیگر] راه یافته تر شوند، [ولی] چون هشداردهنده ای برای ایشان آمد، جز بر نفرتشان نیفزود. [انگیزه] این کارشان فقط گردن کشی در [رویِ] زمین و نیرنگ زشت بود و نیرنگ زشت جز [دامن] صاحبش را نگیرد. پس آیا جز سنّت [و سرنوشت شوم ]پیشینیان را انتظار میبرند؟ و هرگز برای سنّت خدا تبدیلی نمی یابی و هرگز برای سنّت خدا دگرگونی نخواهی یافت. در تفسیر المیزان، مراد از «تبدیل» و «تحویل» نشدن سنّت خدا، چنین بیان شده است:
«تبدیل سنّت خدا» به این است که عذاب خدا را بردارند و به جایش عافیت و نعمت بگذارند. و «تحویل سنّت» عبارت از این است که عذاب فلان قوم را که مستحق آن میباشند، به سوی قومی دیگر برگردانند. و سنّت خدا، نه تبدیل میپذیرد و نه تحویل. برای اینکه خدای تعالی بر صراط مستقیم است، حکم او نه تبعیض دارد و نه استثنا. همچنان که خدای تعالی مشرکان مورد نظر آیه را در جنگ بدر به عذاب خود گرفت و همگی را کشت. [۱]
د) آیات ۲۲ و ۲۳ سوره فتح
خداوند در این آیات به مؤمنان بشارت میدهد که کافران توان رویارویی با شما را ندارند و اگر به جنگ با شما هم برخیزند، بر اساس سنّت الهی، بی یار و یاور میشوند و از پا در خواهند آمد: [۲]
وَلَوْ قَتَلَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَوَلَّوُاْ الْأَدْبَرَ ثُمَّ لاَیَجِدُونَ وَلِیّا وَ لاَنَصِیرا سُنَّهَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلاً.
و اگر کسانی که کافر شدند، به جنگ با شما برخیزند، همانا پشت خواهند کرد و دیگر یار و یاوری نخواهند یافت. سنّت الهی از پیش همین بوده است، و در سنّت الهی هرگز تغییری نخواهی یافت.
۳. دعوت قرآن به مطالعه سنّتهای الهی
قرآن کریم، همه مردم را به مطالعه سنّتها و قوانین الهی که بر امتهای پیشین جاری شده، فرا خوانده و از آنها خواسته است برای بررسی آنچه برگذشتگان رفته است، به سرانجام رفتار خود بیندیشند و از سرنوشت تکذیب کنندگان و کفرپیشگان عبرت گیرند. برخی از آیاتی که انسانها را به مطالعه و شناخت سرنوشت امتهای پیشین و چگونگی جریان یافتن سنّتهای الهی در میان آنها دعوت کرده اند، به شرح زیر است:
الف) آیه ۱۳۷ سوره آل عمران
خداوند در این آیه، همه را به سیر و سیاحت در زمین به منظور آگاهی از سرانجام تکذیب کنندگان و آنچه بر آنها رفته است، فرا میخواند و میفرماید:
قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُواْ فِی الْأَرْضِ فَانظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ.
همانا پیش از شما سنّتهایی [بوده و ]سپری شده است. پس در زمین بگردید و بنگرید که فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است؟ صاحب تفسیر المیزان در تفسیر این آیه مینویسد:
کلمه «سنن» جمع سنّت است که به معنای طریقت و روشی است که باید در مجتمع سیر شود. و اینکه امر فرموده در زمین سیر کنند، برای این است که از سرگذشت امتهای گذشته عبرت بگیرند و سرانجام پادشاهان و فراعنه طاغی را ببینند که چگونه قصرهای رفیعشان به دردشان نخورد و ذخیرههای موزه سلطنتی شان و تخت مزین به جواهرشان و لشکر و هوادارانشان سودی به آنان نبخشید و خدای تعالی همه را از بین برد و چیزی به جز سرگذشتی که مایه عبرت باشد از آنان باقی نماند، ولی فرورفتگان در غفلت کجا؟ و عبرت کجا؟ [۱]
ب) آیات ۱۰ و ۱۱ سوره محمد
در این آیه نیز سخن از لزوم سیر و سفر در زمین برای آگاهی از عاقبت کفرپیشگان است:
أَفَلَمْ یَسِیرُواْ فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَقِبَهُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لِلْکَفِرِینَ أَمْثَلُهَا ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَی الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ أَنَّ الْکَفِرِینَ لاَ مَوْلَی لَهُمْ.
مگر در زمین نگشته اند تا ببینند فرجام کسانی که پیش از آنها بودند، به کجا انجامیده است؟ خدا زیر و زبرشان کرد و کافران را نظایر [همین کیفرها در پیش] است؛ چرا که خدا، سرپرست کسانی است که ایمان آورده اند، ولی کافران را سرپرست [و یاوری ]نیست.
بنابراین، انسان باید همان گونه که قوانین حاکم بر جهان طبیعت را مطالعه میکند تا به رمز و راز تغییر و تحولات آن پی برد و از آن در جهت منافع دنیوی خود استفاده کند، قوانین حاکم بر جوامع انسانی را نیز مطالعه کند تا علل و عوامل تغییرهای اجتماعی را بشناسد و از آنها در مسیر سعادت اخروی خود بهره برداری کند.
۴. برخی سنّتهای الهی حاکم بر جوامع انسانی
قرآن کریم در بررسی سرگذشت امتهای پیشین و بیان فراز و فرودهایی که در این امتها رخ داده، به تحلیل رمز و راز این فراز و فرودها و تبیین سنّتها و مقررات حاکم بر تغییرهای اجتماعی پرداخته است. گفتنی است برخی از این سنّتها و قوانین، ناظر به تغییر و تحولات منفی جوامع؛ یعنی نابودی تمدن ها، تباهی و اضمحلال جوامع و سقوط قدرتهای حاکم هستند و برخی دیگر، ناظر به تغییر و تحولات مثبت؛ یعنی پیروزی محرومان و مستضعفان، رشد و توسعه جوامع و به قدرت رسیدن صالحان. در اینجا به اختصار هر یک از این سنّتها را بررسی میکنیم:
الف) ستم و بیدادگری، عامل نابودی تمدن ها
اقوام، ملل و تمدنهای گوناگونی در طول تاریخ قد برافراشتند، توسعه یافتند و به اقتدار رسیدند. بسیاری از این اقوام، ملل و تمدنها پس از مدتی در سراشیبی سقوط قرار گرفتند و رفته رفته شکوه و جلال گذشته خود را از دست دادند و در موارد فراوانی، همه به طور کلی از صحنه روزگار پاک شدند. حال این پرسش مطرح است که چرا این تمدن ها، با همه شکوه و جلال و قدرت و عظمتی که داشتند، یک باره نابود شدند و گاه حتی اثری هم از آنها باقی نماند؟ قرآن کریم در پاسخ به این پرسش، ستم و بیدادگری را از مهم ترین عوامل نابودی شهرها و تمدنها برشمرده است. البته این ستم بر اساس فرهنگ قرآن هم شامل ستم فرد نسبت به خود (کفر، فسق و فجور) و هم شامل ستم فرد نسبت به دیگران (ستم و تجاوز) میشود. استاد مطهری در زمینه مفهوم «ظلم» در قرآن مینویسد:
در اصطلاح قرآن، ظلم اختصاص ندارد به تجاوز فرد یا گروهی به حقوق فرد یا گروه دیگر؛ شامل ظلم فرد به نفس خود و شامل ظلم یک قوم به نفس خود نیز میشود. هر فسق و فجور و هر خروج از مسیر درست انسانیت، ظلم است. ظلم در قرآن در حقیقت، مفهوم اعمی دارد که هم شامل ظلم به غیر میگردد و هم شامل فسق و فجور و کارهای ضد اخلاقی. غالبا مورد استعمال این کلمه مصداق دوم است. آیاتی از قرآن که ظلم به معنی اعم را علت هلاکت یک قوم شمرده، بسیار زیاد است. [۱]
برخی از آیات قرآن که در آنها ستم به معنای اعم، عامل نابودی تمدنها شمرده شده، به شرح زیر است:
یک آیات ۵۸ و ۵۹ سوره کهف
در این آیات، در مقام تهدید کسانی که به دشمنی با پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله برخاسته بودند، چنین آمده است:
وَرَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَهِ لَوْ یُؤَاخِذُهُم بِمَا کَسَبُواْ لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ بَل لَّهُم مَّوْعِدٌ لَّن یَجِدُواْ مِن دُونِهِ ی مَوْئِلاً وَ تِلْکَ الْقُرَی أَهْلَکْنَهُمْ لَمَّا ظَلَمُواْ وَجَعَلْنَا لِمَهْلِکِهِم مَّوْعِدًا.
و پروردگار تو، آمرزنده [و] صاحب رحمت است. اگر به [جرم] آنچه مرتکب شده اند، آنها را بازخواست میکرد، در عذاب آنها تعجیل میکرد، [ولی چنین نمی کند، ]بلکه برای آنها سررسیدی است که هرگز از برابر آن راه گریزی نمی یابند. و [مردم ]آن شهرها چون بیدادگری کردند، هلاکشان کردیم و برای هلاکتشان، موعدی مقرر داشتیم.
علامه طباطبایی رحمه الله ذیل این آیه میفرماید:
[آیه] در این مقام است که بفهماند تأخیر هلاکت کفار و مهلت دادن از خدای تعالی، کار نوظهوری نیست، بلکه سنّت الهی ما در امم گذشته نیز همین بوده که وقتی ظلم را از حد میگذراندند، هلاکشان میکردیم و برای هلاکتشان، موعدی قرار میدادیم. از همین روشن میشود که عذاب و هلاکی که این آیات متضمن آن است، عذاب روز قیامت نیست، بلکه مقصود، عذاب دنیایی است. [۱]
دو آیات ۵۱ و ۵۲ سوره نمل
خداوند متعال در این آیات با اشاره به عذابی که بر قوم ثمود نازل شد، میفرماید:
فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَقِبَهُ مَکْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خَاوِیَهً بِمَا ظَلَمُواْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَأَیَهً لِّقَوْمٍ یَعْلَمُونَ.
پس بنگر که فرجام نیرنگشان چگونه بود: ما آنان و قومشان را همگی هلاک کردیم. و این [هم ]خانههای خالی آنهاست به [سزای] بیدادی که کرده اند. همانا در این [کیفر]، برای مردمی که میدانند، عبرتی خواهد بود.
سه آیات ۱۳ و ۱۴ سوره یونس
در این آیات نیز بر نابودی نسلهای پیشین به دلیل ستم و تجاوزشان تأکید شده و به نسلهای بعد هشدار داده است مراقب کردار خود باشند:
وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِن قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُواْ وَ جَآءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَتِ وَ مَا کَانُواْ لِیُؤْمِنُواْ کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الُْمجْرِمِینَ ثُمَّ جَعَلْنَکُمْ خَلائفَ فِی الْأَرْضِ مِن بَعْدِهِمْ لِنَنظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ.
همانا نسلهای پیش از شما را هنگامی که ستم کردند، به هلاکت رساندیم و پیامبرانشان دلایل آشکار برایشان آوردند و[لی] بر آن نبودند که ایمان بیاورند. این گونه مردم بزه کار را جزا میدهیم. آن گاه شما را پس از آنان در زمین جانشین قرار دادیم تا بنگریم چگونه رفتار میکنید.
چهار آیات ۱۱ تا ۱۴ سوره انبیا
در این آیات، سخن از مردمی است که عمری را با ستم به خود، خوش گذرانی و زیاده روی در بهره مندی از نعمتهای دنیایی به سر بردند، ولی ناگهان با نزول عذاب الهی، هیچ پناهی برای خود نیافتند:
وَکَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْیَهٍ کَانَتْ ظَالِمَهً وَ أَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا ءَاخَرِینَ فَلَمَّآ أَحَسُّواْ بَأْسَنَآ إِذَا هُم مِّنْهَا یَرْکُضُونَ لاَتَرْکُضُواْ وَ ارْجِعُواْ إِلَی مَآ أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَ مَسَکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْلُونَ قَالُواْ یَوَیْلَنَآ إِنَّا کُنَّا ظَلِمِینَ.
و چه بسیار شهرها را که [مردمش ]ستم کار بودند در هم شکستیم و پس از آنها، قومی دیگر پدید آوردیم. پس چون عذاب ما را احساس کردند، به ناگاه از آن میگریختند. [هان ]مگریزید و به سوی آنچه در آن بهره مند بودید و [به سوی] سراهایتان بازگردید. باشد که شما مورد پرسش قرارگیرید. گفتند: «ای وای بر ما که ما واقعا ستم گر بودیم».
علامه طباطبایی رحمه الله، آیات یاد شده را چنین معنا میکند:
چه قدر هلاک کردیم از اهل قریههایی که به خود ستم کار بودند و اسراف و کفر میورزیدند و بعد از هلاک کردن آنان، مردمی دیگر را ایجاد کردیم. پس همین که اهل آن قریه ستم کار به حس خود، عذاب ما را درک کردند، ناگهان پا به فرار گذاشته، بدویدند. در آن هنگام بود که از در توبیخ و ملامت، به ایشان گفته شد: ندوید و از این عذاب فرار مکنید، بلکه به آن نعمتها که در آن زیاده روی میکردید، مراجعه کنید و به خانه هایتان برگردید، تا شاید باز هم فقرا و بینوایان به دریوزگی شما مراجعه کنند و شما از در نخوت و اعتزاز، ایشان را از خود برانید و یا خود را از ایشان پنهان کنید. و این کنایه است از اعتزاز و استعلای ستم کاران که خود را متبوع و به جای خدا و ارباب تابعین میدانستند. از در پشیمانی گفتند: «وای برما که مردمی ستم کار بودیم»…. [۱]
پنج آیات ۳۲ تا ۴۱ سوره مؤمنون
در این آیات، ابتدا چگونگی برخورد اشراف و ثروتمندان قوم نوح با آن حضرت و سخنانی را که آنها در مورد این پیامبر الهی بر زبان میراندند، بیان میشود و درنهایت، سرنوشت شوم این قوم ستم کار را به تصویر میکشد. در آغاز این آیات چنین میخوانیم:
وَ قَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَکَذَّبُواْ بِلِقَآءِالْأَخِرَهِ وَ أَتْرَفْنَهُمْ فِی الْحَیَوهِ الدُّنْیَا مَا هَذَآ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَ یَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ وَ لئِنْ أَطَعْتُم بَشَرا مِّثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذًا لَّخَسِرُونَ.
اشراف قومش که کافر شده و دیدار آخرت را دروغ پنداشته بودند و در زندگی دنیا، آنان را مرفه ساخته بودیم، گفتند: «این [مرد ]جز بشری چون شما نیست از آنچه میخورید، میخورد و از آنچه مینوشید، مینوشد. و اگر بشری مثل خودتان را اطاعت کنید، در آن صورت، زیان کار خواهید بود»….
بخش پایانی این آیات نیز چنین است:
فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَهُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَهُمْ غُثَآءً فَبُعْدا لِّلْقَوْمِ الظَّلِمِینَ.
پس فریاد [مرگ بار] آنان را به حق فرو گرفت و آنها را [چون] خاشاکی که بر آب افتد، گردانیدیم. دور باد [از رحمت خدا] گروه ستم کاران.
چنان که ملاحظه میشود، در این آیات، به صراحت، مردمانی که سرمست از نعمتهای دنیا به تکذیب پیامبر الهی میپرداختند، «ستم کار» خطاب شده اند.
بر اساس آیاتی که در اینجا بدانها اشاره شد، میتوان چنین نتیجه گیری کرد: نظام کفر و استکبار حاکم بر جهان به دلیل مبتنی بودن بر ستم، در شکل فردی و اجتماعی آن (ستم به خود و ستم به دیگران) در ذات خود، استعداد نابودی و فنا را پرورش میدهد. از این رو، هر چه این نظام بیشتر رشد و توسعه مییابد، به فروپاشی و سقوط نیز نزدیک تر میشود تا سرانجام بر اساس سنّت الهی، با به نهایت رسیدن ستم، زمینه اضمحلال کامل این نظام فراهم میشود. در چنین شرایطی، انقلاب جهانی امام مهدی علیه السلام به مانند جرقه ای میماند که انبار باروت آماده اشتعالی را شعله ور میسازد. این برداشت، با روایات فراوانی نیز که در آنها آمده «امام مهدی علیه السلام جهان را پس از آنکه از ستم پر شده است، از عدل و داد آکنده میسازد»، هماهنگی و تناسب دارد.
بنابراین، میتوان گفت این سنّت الهی حاکم بر جوامع انسانی که به موجب آن، فراگیر شدن ستم مایه نابودی اقوام و تمدنها میشود، زمینه پیروزی سریع امام مهدی علیه السلام بر قدرتهای ستم پیشه عصر ظهور را فراهم میسازد و آن حضرت را در برچیدن همه مظاهر ستم از جهان یاری میدهد.
ب) وقت و اجل، شرط نابودی تمدن ها
اگر چه ستم، خواه در صورت فردی و خواه در صورت اجتماعی آن موجب نابودی اقوام و تمدنها میشود، ولی این نابودی زمانی به فعلیت میرسد که مهلت و اجل آن اقوام و تمدنها به سر آید و به تعبیر قرآن، «موعد» نابودی آنها فرا رسد. به بیان دیگر، از دیدگاه قرآن، هر جامعه، مستقل از افراد، حیات، شخصیت، مدت و اجل مشخصی دارد و زمانی که این مدت و اجل به سرآید، دیگر هیچ چیز نمی تواند مانع نابودی آن قوم و ملت شود. در این زمینه، آیات متعددی در قرآن وارد شده است که از جمله میتوان به این آیات اشاره کرد:
یک آیه ۵۸ سوره کهف
در این آیه که پیش از این نیز بدان اشاره شد، به صراحت بیان شده است سنّت خدا براین نیست که به مجرد عصیان، نافرمانی و ستمگری قومی، آنها را گرفتار عذاب و هلاکت کند. خداوند بر اساس غفران و رحمت بی پایان خویش، برای هر قومی، موعد، اجل یا سررسیدی تغییرناپذیر قرار داده است و تا زمانی که این اجل سرنیاید، آن قوم هلاک نمی شود:
وَ رَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَهِ لَوْ یُؤَاخِذُهُم بِمَا کَسَبُواْ لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ بَل لَّهُم مَّوْعِدٌ لَّن یَجِدُواْ مِن دُونِهِ مَوْئِلاً.
و پروردگار تو، آمرزنده [و] صاحب رحمت است. اگر به [جرم] آنچه مرتکب شده اند، آنها را بازخواست میکرد، همانا در عذاب آنان تعجیل میکرد، [ولی چنین نمی کند] بلکه برای آنها سررسیدی است که هرگز از برابر آن راه گریزی نمی یابند.
دو آیه ۳۴ سوره اعراف
در این آیه نیز بر این موضوع تأکید شده است که هر امتی، جدا از بقا و فنای تک تک افراد آن، بقا و فنای خاص خود را دارد و زمانی که اجل امتی فرا رسد، هیچ چیز نمی تواند از آن جلوگیری کند:
وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ لاَیَسْتَأْخِرُونَ سَاعَهً وَ لاَیَسْتَقْدِمُونَ.
و برای هر امتی، اجلی است. پس چون اجلشان فرا رسد، نه [می توانند ]ساعتی آن را پس اندازند و نه پیش.
سه آیه ۴۸ و ۴۹ سوره یونس
در این آیات، سخن از پرسشی است که مشرکان خطاب به رسول گرامی اسلام مطرح کرده اند. آن پرسش این است: «خداوند چه زمانی میان ما و تو قضاوت میکند و ما را هلاک میکند و ایمان آورندگان به تو را نجات میدهد؟ » به بیان دیگر، مشرکان با کلامی که جنبه استهزا داشت، میخواستند به پیامبر بگویند: «پروردگار تو هیچ کاری نمی تواند بکند و این تهدیدهای تو، یاوه ای بیش نیست وگرنه چرا عجله نمی کنی و آن را عملی نمی سازی؟ » خداوند نیز در پاسخ این استهزای مشرکان، به پیامبر خود خطاب میکند: «به آنها بگو من مالک سود و زیان خود نیستم. نه میتوانم ضرری از خود رفع کنم و نه منفعتی را به سوی خود جلب کنم. اینکه چرا عذاب خدا نازل نمی شود، به این دلیل است که هر امتی اجل معینی دارد که هرگز نمی تواند از آن سر بپیچد. آن اجل خواه ناخواه فرا میرسد، بی آنکه ساعتی از زمان مقرر خود، پیش یا پس افتد»: [۱]
وَ یَقُولُونَ مَتَی هَذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَدِقِینَ قُل لاَّأَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرّا وَ لاَنَفْعا إِلاَّ مَا شَآءَ اللَّهُ لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ إِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ فَلاَیَسْتَأخِرُونَ سَاعَهً وَ لاَیَسْتَقْدِمُونَ.
می گویند: «اگر راست میگویید، این وعده چه وقت است؟ » بگو: «برای خود، زیان و سودی در اختیار ندارم، مگر آنچه را خدا بخواهد. هر امتی را زمانی [محدود] است. آن گاه که زمانشان به سر رسد، پس نه ساعتی [از آن ]تأخیر کنند و نه پیشی گیرند».
در تفسیر المیزان ذیل این آیه چنین آمده است:
… هر امتی، حیاتی اجتماعی ورای حیات فردی که مخصوص تک تک افراد است، دارد و حیات اجتماعی هر امتی از بقا و عمر، آن مقداری را دارد که خدای سبحان برایش مقدر کرده است. و همچنین از سعادت و شقاوت و تکلیف و رشد و ضد رشد و ثواب و عقاب سهمی را دارد که خدای تعالی برایش معین فرموده است و این حقیقت از چیزهایی است که تدبیر الهی عنایتی به آن دارد. [۱]
چهار آیه ۶۱ سوره نحل
این آیه نیز چون آیه پیشین بر این حقیقت تأکید میکند که کیفر الهی تنها در زمان معین آن فرا میرسد:
وَ لَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَکَ عَلَیْهَا مِن دَآبَّهٍ وَلَکِن یُؤَخِّرُهُمْ إِلَی أَجَلٍ مُّسَمًّی فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ لاَیَسْتَأخِرُونَ سَاعَهً وَ لاَیَسْتَقْدِمُونَ.
و اگر خداوند، مردم را به [سزای ]ستمشان بازخواست میکرد، جنبنده ای بر روی زمین باقی نمی گذاشت، ولی [کیفر ]آنان را تا وقتی معین باز پس میاندازد و چون اجلشان فرا رسد، ساعتی، آن را پس و پیش نمی توانند افکنند.
پنج آیه ۴۵ سوره فاطر
در این آیه نیز، مفهوم بیان شده در آیه ۶۱ سوره نحل با اندک اختلافی در عبارت، تکرار شده است.
شش آیات ۱ ۴ سوره نوح
در این سوره نیز موضوع اجل اقوام و امتها به بهترین شکلی بیان شده است. در آغاز این سوره، هدف از فرستادن نوح را انذار قومش پیش از فرا رسیدن عذاب دردناک و به بیان دیگر، سر آمدن اجل و وقت مقرر دانسته است و میفرماید:
إِنَّآ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَی قَوْمِهِ أَنْ أَنذِرْ قَوْمَکَ مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ.
ما نوح را به سوی قومش فرستادیم که: «قومت را پیش از آنکه عذابی دردناک به آنان رسد، هشدار ده».
آن گاه به نقل سخنان نوح خطاب به قومش میپردازد و میفرماید:
قَالَ یَقَوْمِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُّبِینٌ أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطِیعُونِ یَغْفِرْ لَکُم مِّن ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرْکُمْ إِلَی أَجَلٍ مُّسَمًّی إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذَا جَآءَ لاَیُؤَخَّرُ لَوْ کُنتُمْ تَعْلَمُونَ.
[نوح] گفت: ای قوم من، من شما را هشداردهنده ای آشکارم که خدا را بپرستید و از او پروا دارید و مرا فرمان برید. [تا ]برخی از گناهانتان را بر شما ببخشاید و [اجل ]شما را تا وقتی معین به تأخیر اندازد. اگر بدانید؛ چون وقت مقرر خدابرسد، تأخیر نخواهد داشت.
هفت آیه ۱۱ سوره رعد
در آیه یاد شده بر این نکته تأکید شده است که هرگاه اراده خداوند به نابودی قومی تعلق گیرد، دیگر هیچ قدرتی نمی تواند مانع تحقق این اراده شود. به عبارت دیگر، با فرا رسیدن اجل مقرر هر قوم و پایان یافتن مهلت آنان، هیچ یک از توانایی ها، امکانات و تجهیزات آنها نمی تواند این اجل مقرر را اندکی به تأخیر اندازد:
… وَ إِذا أَرادَ اللّهُ بِقَومٍ سوُءً فَلامَرَدّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ.
… و چون خدا برای قومی آسیبی بخواهد، هیچ برگشتی برای آن نیست و جز او حمایتگری برای آنان نخواهد بود.
نتیجه ای که از آیات یاد شده به دست میآید، این است که همه اقوام و تمدنهای ستم پیشه، هر چند قدرتمند و دارای توان نظامی و اقتصادی قابل توجه باشند، براساس سنّت الهی، اجل و سرآمد معیّن و مشخصی دارند و روزی طعم نابودی و فنا را میچشند. در چنین روزی، هیچ کس و هیچ چیز نمی تواند مانع سقوط و فروپاشی آنها شود. حتی اگر آنها همه توان نظامی و اقتصادی خود را به کار گیرند، لحظه ای نیز نمی توانند اجل معیّن خود را به تأخیر اندازند.
بر این اساس میتوان گفت چون در زمان ظهور امام مهدی علیه السلام، اجل و مهلت تمدنهای ستم پیشه به سر آمده و عمر آنها پایان یافته است، هرگونه مقاومتی ازسوی این تمدنها بی فایده است و هیچ عاملی نمی تواند موجب بقا و استمرار حیات آنها شود. به همین دلیل، آن امام میتواند در ظرف مدت نسبتا کوتاهی، همه نظامها و حکومتهای خودکامه، ستم گر و کفرپیشه را از روی زمین براندازد و حکومت عادلانه خود را برقرار سازد.
ج) تغییر نعمتها به دلیل تغییر رفتار و روحیات امت ها
از آیات متعددی از قرآن استفاده میشود که اقبال و ادبار خداوند به هر قومی، تابعی از روحیه و رفتار آنهاست و بقا و زوال نعمتهای الهی برای هر ملتی به عملکرد آن ملت وابسته است. استاد شهید مرتضی مطهری در این زمینه مینویسد:
قرآن کریم، نکته فوق العاده آموزنده ای در مورد سنّتهای تاریخ یادآوری میکند و آن اینکه مردم میتوانند با استفاده از سنن جاریه الهیه در تاریخ، سرنوشت خویش را نیک یا بد گردانند… یعنی سنّتهای حاکم بر سرنوشتها در حقیقت، یک سلسله عکس العملها و واکنشها در برابر عملها و کنش هاست. عملهای معیّن اجتماعی، عکس العملها و واکنشها در برابر عملها و کنش هاست. عملهای معیّن اجتماعی، عکس العملهای معیّنی به دنبال خود دارد. ازاین رو، در عین آنکه تاریخ با یک سلسله نوامیس
قطعی و لایتخلّف اداره میشود، نقش انسان و آزادی و اختیار او به هیچ وجه محو نمی گردد. [۱]
در اینجا به برخی از آیاتی که این موضوع از آنها استفاده میشود، اشاره میکنیم:
یک آیات ۵۲ و ۵۳ سوره انفال
در این آیات، پس از بیان این موضوع که چگونه خاندان فرعون و کسانی که پیش از آنها بودند، پس از کفر ورزیدن، به کیفر گناهان خود گرفتار آمدند، این گرفتار آمدن را برخاسته از قاعده ای کلی در نظام آفرینش میداند و میگوید: خداوند، نعمتی را که بر قومی ارزانی داشته است، تغییر نمی دهد، مگر آنکه آنها آنچه را در دل دارند، تغییر دهند:
کَدَأْبِ ءَالِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَفَرُواْ بِٔایَتِ اللَّهِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقَابِ ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِّعْمَهً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.
[رفتارشان] مانند رفتار خاندان فرعون و کسانی است که پیش از آنان بودند؛ به آیات خدا کفر ورزیدند. پس خدا به [سزای ]گناهانشان، آنان را گرفتار کرد. آری، خدا نیرومند سخت کیفر است. این [کیفر] بدان سبب است که خداوند، نعمتی را که بر قومی ارزانی داشت، تغییر نمی دهد، مگر آنکه آنان آنچه را در دل دارند، تغییر دهند و خدا شنوای داناست. علامه طباطبایی رحمه الله ذیل این آیه میفرماید:
عقابی که خداوند معاقبین را با آن عذاب میکند، همیشه به دنبال نعمتی الهی است که خداوند قبل از آن عقاب ارزانی داشته، به این طریق که نعمت را برداشته، عذاب را به جایش میگذارد و هیچ نعمتی از نعمتهای الهی به نقمت و عذاب مبدل نمی شود، مگر بعد از تبدیل محلش که همان نفوس انسانی است. پس نعمتی که خداوند، آن را بر قومی ارزانی داشته، وقتی به آن قوم افاضه میشود که در نفوسشان استعداد آن را پیدا کنند و وقتی از ایشان سلب گشته و مبدل به نقمت و عذاب میشود که استعداد درونی شان را از دست داده و نفوسشان مستعد عقاب شده باشد. این، خود، یک قاعده کلی است در تبدل نعمت به نقمت و عقاب…. [۱]
دو آیه ۱۱ سوره رعد
خدای متعال در این آیه نیز به صراحت، سرنوشت اقوام را ناشی از تغییر حال آنان دانسته است و میفرماید:
… إِنَّ اللَّهَ لاَیُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ….
… در حقیقت، خدا حال قومی را تغییر نمی دهد، تا آنان حال خود را تغییر دهند.
علامه طباطبایی رحمه الله ذیل این آیه میفرماید:
از قضایای حتمی و سنّت جاریه الهی یکی این است که همواره میان احسان و تقوا و شکر خدا و میان توارد نعمتها و تضاعف برکات ظاهری و باطنی و نزول و ریزش آن از ناحیه خدا ملازمه بوده و هر قومی که احسان و تقوا و شکر داشته اند، خداوند نعمت را برایشان باقی داشته و تا مردم، وضع خود را تغییر نداده اند، روز به روز بیشتر کرده است… و اما اینکه اگر فساد در قومی شایع شود و یا از بعضی از ایشان سر بزند، نقمت و عذاب هم برایشان نازل میشود. آیه شریفه از تلازم میان آنها ساکت است. نهایت چیزی که از آیه استفاده میشود، این است که خداوند وقتی روش خود را تغییر میدهد و عذاب میفرستد که مردم رفتار خود را عوض کرده باشند. البته این مطلب امکان دارد، نه اینکه به فعلیت در آوردنش واجب باشد؛ زیرا این از آیه استفاده نمی شود. [۲]
با توجه به آیات یاد شده میتوان گفت بر اساس یکی از سنّتهای تغییرناپذیر الهی، اقبال و ادبار خداوند به هر قوم یا ملتی، تابعی از روحیه و رفتار آنهاست و بقا و زوال نعمتهایی که خداوند به جامعه ای ارزانی داشته است، با واکنشهای آنها دربرابر این نعمت ها، ارتباطی ناگسستنی دارد.
به عبارت دیگر، سرنوشت هر قومی در گرو عملکرد آنهاست و هر قوم میتواند با رفتار مناسب یا نامناسب خود، سرنوشت خویش را نیک یا بد گرداند. براین اساس، میتوانیم بگوییم در ظهور امام مهدی علیه السلام نیز خواست و تمنای درونی انسانها نقش دارد. به یقین، اگر مردم از صمیم دل، خواهان درک نعمت بزرگ الهی؛ یعنی وجود امام معصوم علیه السلام در جامعه شوند و با رفتار خود نیز این موضوع را نشان دهند، خداوند این نعمت را بر آنها ارزانی خواهد داشت.
د) امامت، وراثت و خلافت مؤمنان صالح
یکی دیگر از قوانین و سنّتهای الهی حاکم بر جوامع بشری، خلافت، امامت و وراثت نهایی مستضعفان صالح و اهل ایمان است. از آیات متعددی از قرآن کریم چنین برمی آید که بر اساس یک قانون و سنّت الهی، بندگان مؤمن و صالح خداوند که جز در دورههای محدودی از تاریخ زمین، همواره به استضعاف کشانده و خوار شمرده میشدند، در نهایت، زمین را به ارث میبرند و پیشوایان و حاکمان زمین میگردند. برخی از این آیات به شرح زیر است:
یک آیه ۱۰۵ سوره انبیا
خداوند در این آیه، با تعبیر «کتبنا» که به یک امر ثابت، مقرّر و مفروض اشاره دارد، بیان میکند که در کتابهای آسمانی، وراثت بندگان صالح پیش بینی شده است:
وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّلِحُونَ.
و در حقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد.
در تفسیر المیزان در باره این آیه چنین آمده است: «وراثت» و «ارث» به طوری که راغب گفته، به معنای انتقال مالی است به تو بدون اینکه معامله ای کرده باشی. و مراد از وراثت زمین این است که سلطنتِ برمنافع، از دیگران به صالحان منتقل شود و برکات زندگی در زمین مختص ایشان شود. و این برکات یا دنیایی است که برمی گردد به تمتع صالحان از حیات دنیوی که در این صورت، خلاصه مفاد آیه این میشود که به زودی، زمین از لوث شرک و گناه پاک گشته، جامعه بشری صالح که خدای را بندگی کنند و به وی شرک نورزند، در آن زندگی کنند، همچنان که آیه «وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ…. یَعْبُدُونَنِی لاَیُشْرِکُونَ بِی شَیْا» [۱] از آن خبر میدهد. و یا این برکات اخروی است که عبارت است از مقامات قربی که در دنیا برای خود کسب کردند؛ چون این مقام هم، از برکات حیات زمینی است، هر چند که خود از نعیم آخرت است، همچنان که آیه: «وَقَالُواْ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّهِ حَیْثُ نَشَآءُ» [۲] که حکایت کلام اهل بهشت است و آیه: «أُوْلَئکَ هُمُ الْوَرِثُونَ الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ» [۳] بدان اشاره میکند. از همین جا معلوم میشود که آیه مورد بحث خاص به یکی از دو وراثتهای دنیایی و آخرتی نیست، بلکه هر دو را شامل میشود. [۴]
دو آیه ۵۵، سوره نور
در این آیه، خداوند به کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام میدهند، وعده میدهد که سرانجام در زمین به خلافت میرسند و از بیم و هراس رهایی مییابند:
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَُیمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِی لاَیُشْرِکُونَ بِی شَیْا وَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَسِقُونَ.
خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، وعده داده است که حتما آنان را در این سرزمین، جانشین [خود ]قرار دهد. همان گونه که کسانی را که پیش از آنان بودند، جانشین [خود] قرار داد و آن دینی را که برایشان پسندیده است، به سودشان مستقر کند و بیمشان را به ایمنی مبدل گرداند، [تا ]مرا عبادت کنند و چیزی را به من شریک نگردانند و هر کس از آن به کفر گراید، آنانند که نافرمانند.
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه، پس از اشاره به اختلاف نظر فراوان مفسران در بیان مقصود این آیه و بیان دیدگاه خود در این زمینه میفرماید:
آنچه از همه مطالب برآمد، این شد که خدای سبحان به کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام میدهند، وعده میدهد که به زودی، جامعه ای برایشان تکوین میکند که جامعه به تمام معنا صالح باشد و از لکه ننگ کفر و نفاق و فسق پاک باشد؛ زمین را ارث برد و در عقاید افراد آن و اعمالشان جز دین حق، چیزی حاکم نباشد؛ ایمن زندگی کنند؛ ترسی از دشمن داخلی یا خارجی نداشته باشند؛ از کید نیرنگ بازان و ظلم ستمگران و زورگویی زورگویان آزاد باشند. و این مجتمع طیب و طاهر با صفاتی که از فضیلت و قداست دارد، هرگز تا کنون در دنیا منعقد نشده و دنیا از روزی که پیامبر مبعوث به رسالت گشته تاکنون، چنین جامعه ای به خود ندیده. ناگزیر اگر مصداقی پیدا کند، در روزگار مهدی علیه السلام خواهد بود؛ چون اخبار متواتری که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمه اهل بیت علیهم السلام در خصوصیات آن جناب وارد شده، از انعقاد چنین جامعه ای خبر میدهد. [۱]
به طور کلی نتیجه میگیریم که بر اساس سنّت تغییرناپذیر الهی، حاکمیت نهایی جهان از آن صالحان و مستضعفان است. سرانجام روزی، جهان در اختیار صاحبان واقعی آن؛ یعنی بندگان صالح و مؤمنان به خدا و رسول او قرار میگیرد. در این روز، جهانیان طعم شیرین عدالت، امنیت و معنویت را میچشند و بی هیچ بیم و هراسی، خدای یگانه را پرستش میکنند. پرسش این است که این سنّت الهی به دست چه کسی محقق خواهد شد؟
تردیدی نیست که امام مهدی علیه السلام، تنها تحقق بخشنده این سنّت الهی در تاریخ است و جز او کسی نخواهد توانست وعده خدا بر حاکمیت صالحان را محقق کند. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت چون امام مهدی علیه السلام، تنها ذخیره الهی برای تحقق سنّت یاد شده است، خداوند، او را از راههای گوناگون یاری خواهد داد تا بتواند سنّتش را میان بندگان، جاری و وعده اش را محقق سازد. در این صورت، جایی برای این پرسش باقی نمی ماند که آن حضرت چگونه در برابر همه دنیای ستم میایستد و چگونه قدرتهای نظامی و سیاسی زمان ظهور را در هم میشکند؟
[۱]: مرتضی مطهری، قیام و انقلاب مهدی علیه السلام از دیدگاه فلسفه تاریخ، چاپ نوزدهم: تهران و قم، صدرا، ۱۳۷۷، ص ۱۸.
[۲]: ر. ک: فرهنگ لاروس فرهنگ عربی به فارسی، ج ۲، ص ۱۲۲۱.
[۳]: معجم مفردات الفاظ القرآن، ص ۲۵۱.
[۱]: لسان العرب، ج۶، صص ۳۹۸ و ۳۹۹.
[۲]: المصباح المنیر، ج ۱، ص ۲۹۲.
[۳]: ر. ک: مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۸۳۳ ذیل آیه ۳۸ سوره انفال.
[۴]: ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱۶، ص ۵۱۱.
[۱]: ر. ک: ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱۳، ص ۱۷۴.
[۱]: ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱۶، ص ۵۱۱.
[۲]: ر. ک: ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱۷، ص ۵۸.
[۱]: ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱۷، ص ۸۳.
[۲]: ر. ک: ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱۸، ص ۲۸۷.
[۱]: ترجمه تفسیر المیزان، ج ۴، ص ۳۰.
[۱]: مرتضی مطهری، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، ج ۵، جامعه و تاریخ، چاپ هشتم: تهران و قم، صدرا، ۱۳۷۵، ص۲۳۷.
[۱]: تفسیر المیزان، ج ۱۳، ص ۴۶۴.
[۱]: تفسیر المیزان، ج ۱۴، صص ۳۵۷ و ۳۵۸.
[۱]: ر. ک: تفسیر المیزان، ج ۱۰، صص۱۰۴ و ۱۰۵.
[۱]: تفسیر المیزان، ج ۱۰، ص ۱۰۵.
[۱]: قیام و انقلاب مهدی علیه السلام، ص ۱۹.
[۱]: تفسیر المیزان، ج ۱۰، ص ۱۳۲.
[۲]: تفسیر المیزان، ج ۱۳، صص ۴۲۶ و ۴۲۷.
[۱]: سوره نور ۲۴، آیه ۵۵.
[۲]: سوره زمر ۳۹، آیه ۷۴.
[۳]: سوره مؤمنون ۲۳، آیه ۱۱.
[۴]: تفسیر المیزان، ج ۱۴، صص ۴۶۵ و ۴۶۶.
[۱]: تفسیر المیزان، ج ۱۵، ص ۲۱۵.
[معرفت امام زمان علیه السلام و تکلیف منتظران جلد ۲، صفحه ۶۳]