پیشوایان دوازده گانه
نخستین ویژگی امامان اهل بیت علیهم السلام این است که نام و تعداد آنها براساس نص الهی و تعیین رسول گرامی اسلام مشخص شده است و هیچ تغییر و تبدّلی در آن راه نمی یابد. از این رو، بر همه معتقدان به امامت لازم است که تمامی امامان دوازده گانه را یکی پس از دیگری از امام علی علیه السلام تا خاتم اوصیا حجت بن الحسن العسکری علیهماالسلام بپذیرد و به آنها معتقد باشد.
شیخ صدوق در این زمینه مینویسد:
[بر هر مسلمان] واجب است که معتقد باشد حجتهای خدای عزّ و جلّ بر آفریدگانش پس از پیامبر او، محمد صلی الله علیه و آله، امامان دوازده گانه هستند که نخستین آنها، امیر مؤمنان، علی زاده ابی طالب است و سپس حسن، سپس حسین، سپس علی زاده حسین، سپس محمد زاده علی، سپس جعفر زاده محمد، سپس موسی زاده جعفر، سپس علی فرزند موسی، سپس محمد فرزند علی، سپس علی فرزند محمد، سپس حسن فرزند علی، سپس علی فرزند محمد، سپس حسن فرزند علی و سپس حجت قائم، صاحب زمان، خلیفه خدا در زمین که صلوات خدا بر همه آنها باد…. [۱]
از عصر پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله بر موضوع امامت امامان دوازده گانه تأکید میشد و ایشان در شرایط و موقعیتهای مختلف، این موضوع را به مردم گوشزد میکرد. در منابع روایی شیعه و سنی نیز روایات فراوانی از آن حضرت وجود دارد که در آنها این موضوع به صراحت بیان شده است.
در اینجا برای روشن تر شدن موضوع، برخی از روایاتی را که از طریق شیعه و سنی در این زمینه نقل شده است، بررسی میکنیم:
الف) روایات سنی
محدثان بزرگ اهل سنت در جوامع روایی خود، روایات مربوط به دوازده خلیفه یا جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله را نقل کرده اند که برخی از آنها به قرار زیر است:
سلیمان بن داوود معروف به ابوداوود طیالسی (م ۲۰۴ ه. ق) در مسند خود از جابر بن سمره چنین نقل میکند:
از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود: «إِنَّ الإِسلامَ لایَزالُ عَزِیزا إِلی اثنی عَشَرَ خَلِیفَهً؛ اسلام پیوسته عزیز است تا دوازده خلیفه [بیایند]».
آن گاه سخنی فرمود که من آن را نفهمیدم. این بود که از پدرم پرسیدم: پیامبر خدا چه فرمود؟ او گفت: فرمود: «کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْش؛ همه آنها از قریش هستند». [۱]
اسماعیل بن ابراهیم جعفی معروف به بخاری (م۲۵۶ ه. ق) در صحیح خود روایت یاد شده را با تفاوت اندکی نقل میکند. [۲]
احمد بن حنبل (م ۲۴۱ ه. ق) نیز از جابر بن سمره نقل میکند که پیامبر خدا فرمود:
لایَزالُ الدِّینُ قائِما حَتّی یَکُونُ اثناعَشَرَ خَلِیفَهً مِنْ قُرَیْش.
این دین پیوسته پابرجاست تا اینکه دوازده خلیفه از قریش بیایند. [۳]
او همچنین در مسند خود از مسروق چنین روایت میکند:
نزد عبدالله بن مسعود نشسته بودیم، در حالی که او قرآن میخواند مردی به او گفت: ای ابوعبدالرحمان! آیا از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدید که این امت چند خلیفه خواهد داشت؟ عبدالله گفت: از زمانی که به عراق آمده ام، کسی جز تو این پرسش را از من نکرده است. سپس گفت: آری، از پیامبرخدا پرسیدم. فرمود: «إِثْنا عَشَرَ، کَعِدَّهِ نُقَباءِ بَنِی إسرائِیلَ؛ دوازده نفر به تعداد نقبای بنی اسرائیل». [۴]
مسلم بن حجاج (م ۲۶۱ ه. ق) نیز در صحیح خود روایت زیر را نقل میکند:
وَ لایَزالُ الدِّینُ قائِما حَتّی تَقُومَ السّاعَهُ، أَوْ یَکُونَ اثْناعَشَرَ خَلِیفَهً کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْش. [۱]
این دین تا قیام قیامت یا تا زمانی که دوازده خلیفه که همگی از قریش هستند، [بر شما بیاید] پابرجا خواهد بود.
نکته ای که در مورد روایات یاد شده باید بدان توجه داشت، این است که منظور رسول خدا از دوازده خلیفه پس از خود، کسانی است که شایستگی و صلاحیت خلافت و جانشینی ایشان را دارا هستند و لازم نیست حتما آنها بر اریکه قدرت نشسته باشند تا عنوان خلیفه بر آنها بار شود. اگر چه خواست پیامبر در واقع این بود که همین دوازده نفر مورد نظر به خلافت ظاهری برسند و قدرت را به دست گیرند.
از سوی دیگر، اگر احادیث خلفای دوازده گانه را به معنای یادشده حمل نکنیم، حتما بدون تفسیر خواهد ماند؛ زیرا تعداد خلفای اموی و عباسی که همگی از قریش بوده و به حکومت ظاهری رسیده اند، چند برابر تعداد ذکر شده در این احادیث است. [۲]
ب) روایات شیعه
علمای شیعه نیز در کتابهای خود، روایتهای دوازده امام را مورد توجه قرار داده و آنها را نقل کرده اند که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم:
علی بن محمد خزاز قمی (از علمای قرن چهارم) در کتاب خود از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین نقل میکند:
أهل بیتی عترتی من لحمی و دمی وهم الأئمه بعدی، عدد نقباء بنی إسرائیل [۱] .
خاندان من، عترت من از گوشت و خون من هستند. آنها امامان پس از من و به تعداد نقبای بنی اسرائیل هستند.
او همچنین از سلمان فارسی نقل میکند که پیامبر گرامی اسلام فرمود:
الائمه بعدی اثناعشر. ثم قال: کلهم من قریش، ثم یخرج قائما فیشفی صدور قوم مومنین [۲]
امامان پس از من دوازده نفرند. آنگاه فرمود: همه آنها از قریش هستند. سپس قائم ما قیام میکند و قلوب مؤمنان شفا مییابد. محمد بن یعقوب کلینی (م ۳۲۹ ه. ق) در «کتاب الحجه» الکافی، بابی را به روایاتی اختصاص داده که در موضوع امامان دو زاده گانه وارد شده است. او در این باب، بیست روایت از پیامبر اکرم نیه و امامان معصوم طلا در این زمینه نقل میکند. [۳] از جمله این روایات، روایت زیر است که کلینی آن را به سند خود از امام محمدباقر * روایت میکند:
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): من ولی اثناعشر (أحدعشر قباء محجباء محدثون مفهمون آخرهم القائم بالحق یملاها عدلا کما ملئت جورا. [۴]
پیامبر خدا – درود خدا بر او و خاندانش باد – فرمود: از فرزندان من، دوازده نفر پیشوا، برگزیده، محدث و مفهم [۱] خواهند بود که آخرین آنها قیام کننده به حق است که زمین را از عدل پر میکند چنان که از ستم پر شده بود.
گفتنی است برخی بر روایت یادشده اشکال گرفته و گفته اند بر اساس این روایت باید تعداد جانشینان پیامبر اکرم، سیزده نفر باشد؛ زیرا آن حضرت در اینجا میفرماید: «دوازده نفر از فرزندان من به پیشوایی میرسند» و با توجه به اینکه نخستین پیشوای مسلمانان، امام علی از فرزندان پیامبر نبود و ما هم یقین داریم که پیامبر اکرم، ایشان را به جانشینی خود انتخاب کرده بود، در نتیجه، تعداد جانشینان پیامبر و پیشوایان مردم سیزده نفر خواهند بود، نه دوازده نفر. در پاسخ این اشکال باید گفت به ظاهر، اشتباهی از سوی نسخه نویسان الکافی رخ داده و به جای کلمه «أحد عشر»، «إثناعشر» نوشته شده است؛ زیرا در کتاب ابوسعید العصفری که از جمله اصول روایی شمرده میشود، این روایت به این صورت نقل شده است: «من ولیی أحد عشر ثقباء نجباء… ) ). [۲]
ابن شهرآشوب (م ۵۸۸ ه. ق) نیز به سند خود نقل میکند که پیامبر خدا در یکی از خطبههای خود فرمود:
معاشر الناس، من اراد ان یحیی حیاتی ویموت میتتی فلیتول علی بن ابی طالب، و لیقتید من بعده.
ای مردم! هر کس میخواهد مانند من زندگی کند و مانند من از دنیا برود، سرپرستی علی بن ابی طالب را بپذیرد و از امامان پس از او پیروی کند. آنگاه پرسیده شد: امامان پس از شما چند نفرند؟ فرمود:
عدد الأسباط [۱] و انفجرت موسی اثنا عشره عین. ۲ و ۳ [۲] [۳]به تعداد قبایل بنی اسرائیل برای موسی، دوازده چشمه جوشیدن گرفت.
۲. والیان امر شیخ صدوق و پس از اشاره به نام دوازده امام به بیان ویژگیهای این امامان و آنچه مسلمانان باید در مورد آنها معتقد باشند، پرداخته است:
واجب است که معتقد باشد آنها «اولى الأمره هستند؛ همانها که خداوند امر به اطاعت آنها کرده است. [۴]
کلام شیخ صدوق اشاره به این آیه از قرآن کریم دارد که میفرماید:
۲. والیان امر
شیخ صدوق رحمه الله پس از اشاره به نام دوازده امام به بیان ویژگیهای این امامان و آنچه مسلمانان باید در مورد آنها معتقد باشند، پرداخته است:
واجب است که معتقد باشد آنها «اولی الأمر» هستند؛ همانها که خداوند امر به اطاعت آنها کرده است. [۵]
کلام شیخ صدوق اشاره به این آیه از قرآن کریم دارد که میفرماید:
یا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ و أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُوْلِی الأَمْرِ مِنْکُمْ. [۱]
ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز ]اطاعت کنید.
امین الاسلام طبرسی (۴۶۸ – ۵۴۸ ه. ق) ذیل این آیه، در بیان مراد از «اولی الأمر» مینویسد:
در [تفسیر عبارت] «أولی الأمر»، دو نظر میان مفسران وجود دارد. نظر اول این است که آنها حاکمان (امرا) هستند. این نظر ابوهریره، ابن عباس – در یکی از دو روایتش -، میمون بن مهران و… است. نظر دوم این است که آنها عالمان هستند. این نظر از جابر بن عبدالله، ابن عباس – در روایت دیگرش – مُجاهد، حسن و… نقل شده است… اما اصحاب ما [امامیه] از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام نقل کرده اند که اولی الامر، امامان از آل محمد علیهم السلام هستند که خداوند، اطاعتشان را به اطلاق واجب کرده است، هم چنان که اطاعت خود و اطاعت پیامبرش را واجب کرده است. جایز نیست خداوند اطاعت از کسی را به طور مطلق واجب کند، مگر اینکه عصمتش ثابت شده و دانسته شده باشد که باطن او مثل ظاهرش است و او از هر گونه اشتباه و عمل ناپسندی به دور است. این چیزی است که نه در حاکمان وجود دارد و نه در عالمان…. [۲]
چنان که در کلام طبرسی نیز آمده بود، در روایات، «اولی الأمر» به صراحت به امامان معصوم علیهم السلام تفسیر شده است. این روایات را در بسیاری از مجامع روایی میتوان دید. کتاب الکافی در «باب فرض طاعه الأئمه» از «کتاب الحجه»، هفده روایت در این زمینه نقل میکند. [۳]
در یکی از روایات، کلینی به سند خود از حسین بن ابی علاء نقل میکند که نظرمان در مورد وجوب اطاعت اوصیا را به ابی عبدالله [امام صادق] علیه السلام عرضه داشتم. آن حضرت فرمود:
نَعَمْ هُمُ الَّذِینَ قالَ اللّهُ تَعالی: «أَطِیعُوا اللّهَ و أَطِیْعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الأَمْرِ مِنْکُمْ» وَ هُمُ الَّذِینَ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «إنّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ و رَسُولُهُ و الَّذِینَ آمَنُوا». [۱] و [۲]
آری، آنها کسانی هستند که خداوند تعالی درباره آنها فرمود: «خدا را اطاعت کنید و پیامبر اولیای امر خود را [نیز ]اطاعت کنید» و همانها هستند که خداوند – عزّ و جلّ – درباره ایشان فرمود: «خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] اطاعت کنید».
ایشان همچنین در روایت دیگری از ابی الصباح کنانی نقل میکند که امام صادق علیه السلام فرمود:
نَحْنُ قَومٌ فَرَضَ اللّهُ عَزَّ وَ جلَّ طاعَتَنا وَ أَنْتُمْ تَأْتَمّوُنَ بِمَنْ لایُعْذَرُ النّاسُ بِجَهالَتِهِ. [۳]
ما قومی هستیم که خداوند عزَّ وَ جَلّ اطاعتشان را واجب کرده است و شما از کسی پیروی میکنید که مردم عذری در نشناختن او ندارند.
۳. گواهان بر مردم
اشاره
شیخ صدوق رحمه الله در بیان سومین موضوعی که هر مسلمان باید درباره امامان خود بدان معتقد باشد، مینویسد:
واجب است که معتقد باشد آنها گواهان بر مردمند. [۱]
پیش از بررسی آیات و روایاتی که در این زمینه وارد شده، یادآوری این نکته ضروری است که شاهد یا گواه بودن امامان بر مردم، فرع آگاهی و اطلاع آنها از اعمال مردم است. به بیان دیگر، امامان آن گاه میتوانند به سود یا زیان مردم در روز قیامت گواهی دهند که در دنیا از اعمال آنها آگاه باشند.
با توجه به آنچه گفته شد، برای روشن شدن سومین فرع از فروع معرفت امام، باید دو موضوع را به صورت جداگانه بررسی کنیم؛ یکی، آگاهی امامان از اعمال مردم و دیگری، گواه بودن امامان بر اعمال آنها.
الف) آگاهی امامان از اعمال مردم
در آیات و روایات متعددی بر این نکته تصریح شده است که پیامبر خدا و امامان معصوم علیهم السلام از رفتار و کردار مردمان آگاهند و از هر چه بر آنها میگذرد، باخبرند.
در یکی از آیات قرآن در این زمینه چنین آمده است:
وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُم وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلی عَالِمِ الغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُم تَعْمَلُون. [۲]
و بگو: [هر کاری میخواهید] بکنید که به زودی، خدا و پیامبر او و مؤمنان در کردار شما خواهند نگریست و به زودی به سوی دانای نهان و آشکار باز گردانیده میشوید. پس شما را به آنچه انجام میدادید، آگاه خواهد کرد.
امین الاسلام طبرسی ذیل آیه یاد شده میفرماید:
این دستوری از سوی خدای سبحان به پیامبرش است که به مکلّفان بگوید: به هر آنچه خداوند، شما را امر کرده است، عمل کنید… ؛ زیرا خداوند به زودی عمل
شما را میبیند…. برخی گفته اند مراد از دیدن در اینجا دانستن و آگاه بودن است… ؛ یعنی خدای تعالی از کارهای شما آگاه است و در برابر آنها به شما پاداش میدهد. پیامبر او نیز اعمال شما را میبیند و از آن آگاه است. از این رو، نزد خداوند متعال به نفع شما گواهی میدهد. همچنین مؤمنان نیز اعمال شما را میبینند. گروهی گفته اند در اینجا منظور از مؤمنان، شهدا هستند و برخی گفته اند منظور از آنها فرشتگان و حافظانی هستند که اعمال مردم را مینویسند. اصحاب ما [امامیه ]روایت کرده اند که اعمال این امت در هر روز دوشنبه و پنج شنبه بر پیامبر – درود خدا بر او و خاندانش باد – عرضه میشود و ایشان از آنها آگاه میشود. این اعمال بر امامان هدایت نیز عرضه میشود و آنها از اعمال مردم مطلع میشوند و مراد از «مؤمنان» در این آیه نیز همانها هستند. [۱]
موضوع یاد شده در جوامع روایی شیعه نیز مورد توجه قرار گرفته است، تا آنجا که بسیاری از محدثان بابی از کتاب خود را به نقل روایاتی اختصاص داده اند که در این زمینه وارد شده است. [۲]
بر اساس روایاتی که در این باب نقل شده است، اعمال مردم هر صبح و شام به حضور حجت و امام عصر عرضه میشود و ایشان از اعمال خوب و پسندیده مردم شاد و از اعمال ناشایست آنها اندوهگین میشوند.
در اینجا برای روشن تر شدن موضوع، به برخی از روایاتی اشاره میکنیم که در این زمینه از امامان معصوم علیهم السلام نقل شده است:
۱. ابوبصیر در روایتی از امام صادق علیه السلام چنین نقل میکند:
تُعْرَضُ الأَعْمالُ عَلی رَسُولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله أَعْمالَ الْعِبادِ کُلَّ صَباحٍ أَبْرارَها وَ فُجّارَها فَاحْذَرُوها وَ هُوَ قَولُ اللّه ِ تَعالی: «إِعْمَلُوا فَسَیَری اللّه ُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ…. [۱]
اعمال نیک و بد همه بندگان هر صبح گاه بر پیامبر خدا – درود خدا بر او و خاندانش باد – عرضه میشود. پس مراقب باشید. این سخن خدای تعالی است که: «و بگو [هر کاری میخواهید ]بکنید که به زودی خدا و پیامبرش در کردار شما خواهند نگریست».
در روایت دیگری، سَماعه نقل میکند که روزی امام صادق علیه السلام فرمود: «ما لَکُمْ تَسُؤُونَ رَسُولَ اللّه ِ صلی الله علیه و آله؟ چرا فرستاده خدا – درود خدا بر او و خاندانش باد – را اندوهگین میسازید؟ »
در این هنگام مردی پرسید: چگونه ما او را اندوهگین میسازیم؟ و آن حضرت در پاسخش فرمود:
أَما تَعْلَمُونَ أَنَّ أَعْمالَکُمْ تُعْرَضُ عَلَیْهِ فَإِذا رَأی فِیها مَعْصِیَهً ساءَهُ ذلِکَ فَلاتَسُؤُوا رَسُولَ اللّه ِ وَ سَرُّوهُ…. [۲]
مگر نمی دانید که اعمال شما بر آن حضرت عرضه میشود و چون گناهی در آن ببیند، اندوهگین میشود؟ پس فرستاده خدا را اندوهگین نکنید و او را شادمان سازید.
اینکه در روایات یاد شده تنها از عرضه اعمال مردم بر پیامبر خدا و آگاهی آن حضرت از رفتار و کردار آنها سخن به میان آمده است، هرگز به معنای انحصار ویژگی یاد شده به آن حضرت نیست؛ زیرا این ویژگی از آن حجتهای الهی در هر عصر است و امامان معصوم علیهم السلام نیز چنان که خود در موارد متعددی بیان فرموده اند، چون پیامبر خاتم صلی الله علیه و آلهاز این ویژگی برخوردارند.
مُعلّی بن خُنَیس، یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام نقل میکند که آن حضرت در تفسیر این سخن خدای تبارک و تعالی که «إِعْمَلُوا فَسَیَری اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُه وَ الْمُؤْمِنُونَ» فرمود:
هُوَ رَسُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله وَ الأَْئِمَّهُ تُعْرَضُ عَلَیْهِمْ أَعْمالُ الْعِبادِ کُلَّ خَمِیس. [۱]
اعمال بندگان در هر پنج شنبه بر پیامبر خدا و ائمه علیهم السلام عرضه میشود.
یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام نیز میگوید:
روزی به امام رضا – درود خدا بر او باد – عرض کردم: برای من و خانوادهام به درگاه خدا دعا کنید و آن حضرت فرمود:
أَوَلَسْتُ أَفْعَلُ وَ اللّه ِ إِنَّ أَعْمالَکُمْ لَتُعْرَضُ عَلَیَّ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَهٍ.
مگر دعا نمی کنم؟ به خدا سوگند که اعمال شما در هر صبح و شام بر من عرضه میشود.
راوی میگوید: این مطلب بر من سنگین آمد. پس امام علیه السلام به من فرمود:
أَما تَقْرَءُ کِتابَ اللّه ِ عَزَّ وَ جَلَّ: «قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَریَ اللّه ُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ المُؤْمِنُونَ»؟ قالَ: «هُوَ وَ اللّه ِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طالِبٍ». [۲]
مگر تو کتاب خدای عزّ و جّل را نمی خوانی که میفرماید: «و بگو: [هر کاری میخواهید ]بکنید که به زودی خدا و پیامبر او و مؤمنان در کردار شما خواهند نگریست؟ » به خدا که آن [مؤمن] علی بن ابی طالب است.
امام مهدی علیه السلام نیز در یکی از توقیعات شریف خود که خطاب به شیخ مفید رحمه الله صادر شده به آگاهی کامل خود از احوال شیعیان اشاره کرده است:
فَإِنّا نُحِیطُ [یُحِیطُ] عِلْما [عِلْمُنا ]بِأَنْبائِکُمْ وَ لایَعْزِبُ عَنّا شَیْ ءٌ مِنْ أَخْبارِکُمْ. [۱]
ما بر احوال شما آگاهیم و هیچ چیز از اخبار شما بر ما پوشیده نیست.
در اینجا ممکن است این پرسش مطرح شود که چرا در برخی روایات گفته شده است که اعمال مردم هر شبانه روز بر پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله یا ائمه علیهم السلام عرضه میشود و در برخی دیگر گفته شده که اعمال مردم هر پنج شنبه بر این حضرات عرضه میگردد؟ در پاسخ باید گفت این دو دسته روایات هیچ منافاتی با یکدیگر ندارند؛ زیرا احتمال دارد افزون بر عرضه روزانه اعمال مردم بر حجتهای خدا، در هر پنج شنبه نیز اعمال یک هفته مردم به صورت یک جا بر آنها عرضه شود. [۲]
ب) گواه بودن امامان بر اعمال مردم
چنان که در روایات نقل شده از امامان معصوم علیهم السلام آمده است، حجتهای خداوند (پیامبر و ائمه معصومین علیهم السلام) گواه بر اعمال مردم هستند و در روز قیامت به سود یا زیان آنها شهادت میدهند.
محدثان بزرگوار شیعه به موضوع یاد شده توجه کرده و بسیاری از آنها بابی از کتاب خود را به نقل روایات مرتبط با این موضوع اختصاص داده اند. [۳] مهم ترین دلیل بر این ویژگی حجتهای الهی، آیه شریفه قرآن است که میفرماید:
وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّهً وَسَطا لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاسِ وَ یَکُونُ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدا. [۱]
و بدین گونه شما را امتی میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر بر شما گواه باشد.
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه شریفه میفرماید:
نَحْنُ الأُمَّهُ الْوُسْطی وَ نَحْنُ شُهَداءُ اللّه ِ عَلی خَلْقِهِ وَ حُجَجُهُ فِی أَرْضِهِ [… ] فَرَسُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آلهالشَّهِیدُ عَلَیْنا بِما بَلَّغَنا عَنِ اللّه ِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَحْنُ الشُّهَداءُ عَلَی النّاسِ فَمَنْ صَدَّقَ صَدَّقْناهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ مَنْ کَذَّبَ کَذَّبْناهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ. [۲]
ما امت میانه هستیم و ماییم گواهان خدا بر آفریدگانش و حجتهای او در زمینش ]… [پس فرستاده خدا، گواه و ناظر بر ماست به سبب آنچه از سوی خدای عزّ و جلّ به ما ابلاغ کرده است و ما گواهانیم بر مردم. پس هر که ما را تصدیق کند، روز قیامت تصدیقش میکنیم و هر که ما را تکذیب کند، روز قیامت تکذیبش میکنیم.
سلیم بن قیس نیز در همین زمینه از امام علی علیه السلام چنین نقل میکند:
إِنَّ اللّه َ طَهَّرَنا وَ عَصَمَنا وَ جَعَلَنا شُهَداءَ عَلی خَلْقِهِ وَ حُجَّتَهُ فِی أَرْضِهِ وَ جَعَلَنا مَعَ الْقُرْآنِ وَ جَعَلَ الْقُرْآنَ مَعَنا لا نُفارِقُهُ وَ لایُفارِقُنا. [۳]
خداوند ما را پاکیزه داشته و از خطا حفظ کرده است. او ما را گواه بر آفریدگان خویش و حجت خود در زمین ساخته است. او ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داده است. نه ما از قرآن جدا میشویم و نه قرآن از ما.
۴. راهنمایان به سوی خدا
شیخ صدوق رحمه الله در ادامه بیان لوازم معرفت امام یا ویژگیهای امامان معصوم علیهم السلام، به نقش محوری ائمه در شناخت خداوند و ارتباط با او توجه کرده است و آنها را درهای خداوند (ابواب الله)، راه به سوی او (سبیل الله) و راهنمایان بر او (ادّلاء علیه) معرفی میکند:
]واجب است که معتقد باشد امامان] درهای خدا، راه به سوی او و راهنمایان به او هستند. [۱]
از عبارت یاد شده به دست میآید که امامان معصوم علیهم السلام در مسیر رسیدن انسان به خدا چند نقش اساسی را بر عهده دارند: نخست اینکه انسانها را به راه خدا رهنمون میشوند و آنها را در این مسیر راهنمایی میکنند. دوم اینکه خود، راهی به سوی خدا می
شوند و سالکان طریق الی الله را یاری میدهند که با بهره گیری از این راه روشن، بی هیچ خطا و اشتباهی به هدف خود برسند و سرانجام چون دری گشوده به سوی پروردگار، رهنوردان طریق هدایت را به سرای نجات و رستگاری داخل میسازند.
این ویژگیها همه از شئون ولایت معصومان علیهم السلام و نشان دهنده نقش مهم و اساسی آنها در هدایت انسان هاست. هدایتی که گاه جنبه تشریعی و ظاهری دارد و از طریق نشر آموزههای دین اسلام صورت میگیرد و گاه جنبه تکوینی و باطنی دارد و از طریق تأثیر بر نفوس انجام میشود.
ویژگیهای یاد شده نیز چون دیگر ویژگیهای امامان معصوم علیهم السلام هم ریشه قرآنی دارد و با آیات قرآن قابل اثبات است و هم ریشه روایی دارد و به استناد روایات میتوان آنها را اثبات کرد.
قرآن کریم آن گاه که از به امامت رسیدن تعدادی از پیامبران بنی اسرائیل یاد میکند، «هدایت به امر» را یکی از ویژگیهای مقام «امامت» برشمرده است:
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقْامَ الصَّلوهِ وَ إِیتاءِ الزَّکوهِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ. [۱]
و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به امر ما هدایت میکردند و انجام دادن کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را به ایشان وحی کردیم و آنان پرستنده ما بودند.
همچنین در قرآن میخوانیم:
وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِایاتِنا یُوقِنُونَ. [۲]
و چون شکیبایی کردند و به آیات ما یقین داشتند، برخی از آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به امر ما [مردم را ]هدایت میکردند.
چنان که ملاحظه میشود، خداوند متعال در این آیات، پیامبران بزرگواری چون ابراهیم، اسحاق، یعقوب و موسی علیهم السلام را پس از سالها مجاهدت، صبر و پایداری و رسیدن به مقام یقین، به عنوان «امامانی که به امر او هدایت میکنند»، برمی گزیند و آنان را به این شرافت مفتخر میسازد.
«هدایت به امر» که این همه ارزش و اهمیت دارد، چیست و از چه ویژگیهایی برخوردار است؟ علامه طباطبایی ذیل نخستین آیه یاد شده مینویسد:
این هدایت که خدا آن را از شئون امامت قرار داده، هدایت به معنای راهنمایی نیست؛ زیرا میدانیم که خدای تعالی، ابراهیم را وقتی امام قرار داد که سال ها
دارای منصب نبوت بود – هم چنان که توضیحش در ذیل آیه «إِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماما» [۱] گذشت – معلوم است که نبوت جدای از منصب هدایت به معنای راهنمایی نیست. پس هدایتی که منصب امام است، معنایی غیر از رساندن به مقصد نمی تواند داشته باشد و این معنا یک نوع تصرف تکوینی در نفوس است که با آن تصرف، راه را برای بردن دلها به سوی کمال و انتقال دادن آنها از جایگاهی به جایگاهی بالاتر هموار میسازد. و چون تصرفی است تکوینی و عملی است باطنی، به ناچار، امری که با آن هدایت صورت میگیرد، نیز امری تکوینی خواهد بود، نه تشریعی که صرف اعتبار است، بلکه همان حقیقتی است که آیه شریفه زیر آن را تفسیر میکند: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلُّ شَیْ ءٍ؛ چون به چیزی اراده فرماید، کارش این بس که میگوید: «باش»؛ پس [بی درنگ ]موجود میشود. پس [شکوهمند ]و پاک است آن کسی که ملکوت هر چیزی در دست اوست و به سوی اوست که بازگردانیده میشوید. » [۲] و میفهماند که هدایت به امر خدا از فیوضات معنوی و مقامات باطنی است که مؤمنان به وسیله عمل صالح به سوی آن هدایت میشوند و از رحمت پروردگارشان برخوردار میگردند.
و چون امام به وسیله امر هدایت میکند، با در نظر گرفتن اینکه «باء» در «بأمر» باء سببیت و یا آلت است، میفهمیم که خود امام پیش از هر کس برخوردار از آن هدایت است و از او به دیگر مردم منتشر میشود و بر حسب اختلافی که در مقامات دارند، هر کس به قدر استعداد خود، از آن بهره مند میشود.
از اینجا میفهمیم که امام رابط میان مردم و پروردگارشان در اخذ فیوضات ظاهری
و باطنی است. همچنان که پیغمبر رابطه میان مردم و خدای تعالی است، در گرفتن فیوضات ظاهری؛ یعنی شرایع الهی که از راه وحی نازل گشته و از ناحیه پیغمبر به سایر مردم منتشر میشود.
همچنین میفهمیم که امام، دلیلی است که مردم را به سوی مقاماتش راهنمایی میکند، همچنان که پیامبر، دلیل است که مردم را به سوی اعتقادات حقه و اعمال صالح راه مینماید. البته بعضی از اولیای خدا تنها پیغمبرند و بعضی تنها امامند و بعضی دارای هر دو مقام هستند؛ مانند ابراهیم و دو فرزندش علیهم السلام. [۱]
با تأمل در عبارتهای یاد شده درمی یابیم که ائمه معصومین علیهم السلام هم از طریق هدایت تشریعی و ظاهری و هم از طریق هدایت تکوینی و باطنی، مردم را به سوی خداوند رهنمون میشوند و آنها را در رسیدن به مقصدشان یاری میدهند. هدایت تشریعی و ظاهری از طریق نشر حقایق دین و بیان معارف اعتقادی، اخلاقی و فقهی اسلام است و هدایت تکوینی و باطنی از طریق تأثیر در نفوس، هموار کردن راه تکامل، دادن توفیق درک حقایق یا همان شرح صدر و همچنین باز کردن چشم بصیرت آدمی در شناختن راههای انحرافی و مسلکهای سیاسی و اعتقادی گوناگون و تشخیص صراط مستقیم از مسیر گمراهی است.
در روایات نقل شده از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام بر این نکته که اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نیز از مقام هدایت به امر برخوردارند، تصریح شده است، چنان که در روایتی که جابر بن عبدالله انصاری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آلهنقل میکند، چنین میخوانیم:
إِنَّ رَسُولَ اللّه ِ صلی الله علیه و آله قالَ لِی یَوْما یا جابِرُ إِذا أَدْرَکْتَ وَلَدی مُحَمَّدا فَاقْرَئْهُ مِنّی السَّلام أَما إِنَّهُ سَمِیّی وَ أَشْبَهُ النّاسِ بِی، عِلْمُهُ عِلْمِی وِ حُکْمُهُ حُکْمِی بِسَبْعَهٍ مِنْ وَلَدِهِ أُمَناءٌ مَعْصُومُونَ أَئِمَّهَ أَبْرارِ السّابِعُ مِنْهُمْ مَهْدِیُّهُمُ الَّذِی یَمْلَأُ الأَْرْضَ قِسْطا وَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْرا وَ ظُلْما ثُمَّ تَلا رَسُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله: «جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلوهِ وَ إِیتاءِ الزَّکوهِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ». [۱]
رسول خدا – درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد – روزی به من فرمود: «ای جابر! هنگامی که فرزندم محمد [باقر علیه السلام ]را دیدار کردی، سلام مرا به او برسان. همانا او هم نام من و شبیه ترین مردم به من است. علم او علم من و حکم او حکم من است. هفت نفر از فرزندان او امنای معصوم و امامان هستند. هفتمین از آنها مهدی آنهاست که زمین را از قسط و عدل پر میکند، همچنان که از جور و ستم پر شده بود. آن گاه رسول خدا – درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد – این آیه را تلاوت فرمود: «و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت میکردند و به ایشان انجام دادن کارهای نیک و بر پا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستنده ما بودند».
قرآن کریم در آیاتی دیگر، به شکلی بسیار زیبا و لطیف، ذوی القربی یا اهل بیت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله را راهی به سوی پروردگار معرفی و اعلام کرده است که هر کس میخواهد راهی به سوی پروردگارش بجوید، چاره ای جز دست یازیدن به مودّت ذوی القربی یا خاندان پیامبر اسلام ندارد.
خداوند متعال در یک جا پیامبرش را خطاب قرار میدهد و به آن حضرت میفرماید به مردم بگو من در برابر رسالت خود، پاداشی جز دوستی خویشاوندانم از شما درخواست نمی کنم:
قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرا إلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی. [۱]
بگو: به ازای آن [رسالت]، پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی درباره خویشاوندان.
در جای دیگر به پیامبرش میفرماید به مردم بگو آنچه من در برابر رسالتم از شما خواستم، برای خود شماست:
قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلاّ عَلی اللّه ِ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ. [۲]
بگو: «هر مزدی که از شما خواستم، آن از خودتان مزد من جز بر خدا نیست، و او بر هر چیزی گواه است.
سرانجام در آیه دیگری تصریح میکند:
قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلاً. [۳]
بگو: «بر این [رسالت]، پاداشی از شما نمی خواهم، جز اینکه هر کس بخواهد راهی به سوی پروردگارش [در پیش ]گیرد».
در دعای شریف ندبه که بر اساس اسناد معتبر از امام صادق علیه السلام نقل شده است، [۴] پس از اشاره به آیات یاد شده میخوانیم:
فَکانُوا هُمُ السَّبِیلُ إِلَیْکَ وَ الْمَسْلَکُ إِلی رِضْوانِکَ. [۱]
پس ایشان (اهل بیت) همان راه به سوی تو و طریق به سوی رضوان تو بودند.
در بسیاری از روایات و زیارات نقل شده از معصومان علیهم السلام نیز به نقش محوری حجتهای الهی در شناخت خدا و ارتباط با او اشاره شده است که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم:
امام باقر علیه السلام در روایتی میفرماید:
الُ مُحَمَّدٍ أَبْوابُ اللّه ِ وَ سَبِیلُهُ وَ الدُّعاهُ إِلَی الْجَنَّهِ وَ القادَهُ إِلَیْها وَ الأَدِلاّءُ عَلَیْها إِلی یَوْمِ الْقِیامَهِ. [۲]
آل محمد، درهای خدا، راه او، دعوت کنندگان به سوی بهشت، رهبری کنندگان به سوی آن و راهنمایان به آن تا روز قیامت هستند.
امام صادق علیه السلام نیز در ذیل آیه شریفه: «وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللّه َ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ به خانهها از در [ورودی ]آنها درآیید و از خدا بترسید؛ باشد که رستگار شوید. » [۳] میفرماید:
الأَوْصِیاءُ هُمْ أَبْوابُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّتِی یُؤْتی مِنْها وَ لَوْلاهُمْ ما عُرِفَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بِهِمُ احْتَجَّ اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی عَلی خَلْقِهِ. [۴]
[اوصیای پیامبر] درهای خداوند هستند که از طریق آنها باید وارد شد و اگر ایشان نبودند، خداوند – عزّ و جلّ – شناخته نمی شد و خداوند – تبارک و تعالی – به [وجود ]آنها [در روز قیامت] بر آفریدگانش احتجاج میکند.
آن حضرت در روایتی دیگر نیز در این زمینه میفرماید:
نَحْنُ الْعالِمُونَ (القائِمُونَ) بِأَمْرِهِ وَ الدّاعُونَ إِلی سَبِیلِهِ، بِنا عُرِفَ اللّه ُ وَ بِنا عُبِدَ اللّه ُ، نَحْنُ الأَدِلاّءُ عَلَی اللّه ِ وَ لَوْلانا ما عُبِدَ اللّه ُ. [۱]
ما دانایان (برپا دارندگان) به امر خدا و دعوت کنندگان به راه او هستیم. به واسطه ما خدا شناخته میشود. ما راهنمایان به سوی خدا هستیم و اگر ما نبودیم، خدا پرستیده نمی شد.
آن حضرت همچنین در روایت زیبایی که از امام علی علیه السلام نقل میکند، به بیانی دیگر به نقش محوری امامان در هدایت انسانها به سوی خدا و نجات و رستگاری آنها اشاره کرده است:
جاءَ ابْنُ الکَوّاءِ إِلی أَمیرِ المُؤْمِنینَ علیه السلام فَقالَ: یا أَمِیرَ الْمؤمِنینَ «وَ عَلَی الأَْعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کلاًّ بِسِیماهُمْ»؟ فَقالَ: نَحْنُ عَلَی الأَْعْرافِ نَعْرِفُ أَنْصارَنا بَسِیماهُمْ، وَ نَحْنُ الْأَعْرافُ الَّذی لایُعْرَفُ اللّه ُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلاّ بِسَبِیلِ مَعْرِفَتِنا وَ نَحْنُ الأَْعْرافُ یُعَرِّفُنَا اللّه ُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی الصِّراطِ فَلا یَدْخُلُ الْجَنَّهَ إِلاّ مَنْ عَرَفَنا وَ عَرَفْناهُ وَ لایَدْخُلُ النّارَ إِلاّ مَنْ أَنْکَرَنا وَ أَنْکَرْناهُ. إِنَّ اللّه َ تَبارَکَ وَ تَعالی لَوْ شاءَ لَعَرَّفَ الْعِبادَ نَفْسَهُ وَلکِنْ جَعَلَنا أَبْوابَهُ وَ صِراطَهُ وَ سَبِیلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِی یُؤْتی مِنْهُ، فَمَنْ عَدَلَ عَنْ وِلایَتِنا أَوْ فَضَّلَ عَلَیْنا غَیْرَنا، فَإِنَّهُمْ عَلَی الصِّراطِ لَناکِبُونَ…. [۲]
ابن کوّاء (یکی از سران خوارج) خدمت امیرمؤمنان – درود خدا بر او باد – رسید و گفت: «ای امیر مؤمنان! [این آیه ]«و بر اعراف [۱]
مردانی هستند که هر یک [از آن دو دسته] را از سیمایشان [۲]
می شناسند» [۳] ] به چه معناست؟ [پس آن حضرت فرمود: ما بر اعراف
هستیم و یارانمان را از سیمایشان میشناسیم. ما همان اعراف [۴]
هستیم که خداوند جز از راه معرفت ما شناخته نمی شود. ما همان اعراف هستیم که خداوند – عزّ و جلّ – در روز قیامت بر صراط ما را ]به مردم[ میشناساند. پس به بهشت نرود مگر کسی که ما را بشناسد و ما هم او را بشناسیم و به دوزخ نرود مگر کسی که ما را انکار کند و ما نیز او را از خود ندانیم. اگر خداوند – تبارک و تعالی – میخواست، خودش را ]مستقیم [به مردم میشناساند، ولی ما را درهای خود، صراط خود، راه خود و مسیری که از آن داخل شوند، قرار داد. پس هر کس از ولایت ما سرپیچی کند یا دیگری را بر ما ترجیح دهد، از راه درست (صراط)، سخت منحرف شده است.
در شرح اصول کافی ذیل این روایت، نکتههایی مطرح شده است که توجه به آنها ما را در فهم بهتر مفاد روایت یاری میدهد:
مقصود از این روایت این است که اهل هر زمانی به بهشت داخل نمی شوند مگر اینکه آنها امامشان از عترت طاهره علیهم السلام را بشناسند؛ یعنی به حق ولایت و صدق امامت آنها معرفت داشته باشند و امام نیز آنها را به تصدیق و پیروی بشناسد.
دلیل این موضوع را با دو بیان میتوان تقریر کرد: نخست اینکه داخل شدن به بهشت برای هیچ یک از افراد این امت امکان پذیر نیست مگر با پیروی از شریعت نبوی و عمل به آن و این محقق نمی شود مگر با معرفت شریعت و معرفت کیفیت عمل به آن و این تنها با بیان صاحب و برپا دارنده شریعت و ارشاد و تعلیم او امکان پذیر است. موضوع یاد شده نیز تحقق نمی پذیرد مگر اینکه مأموم، امام خود، حقانیت امامت او و صدق ولایت او را بشناسد تا بتواند از او پیروی کند و امام نیز مأموم را بشناسد تا او را هدایت کند. بنابراین، داخل شدن در بهشت متوقف بر این است که امام، مأمومین خود را بشناسد و مأمومین نیز امام خود را. دوم اینکه معرفت امامان، معرفت حقانیت امامت و صدق ولایت آنها، رکنی از ارکان دین است و هیچ کس داخل بهشت نمی شود مگر اینکه این رکن را به درستی برپا دارد. [۱]
حسن ختام این بحث را فرازی از زیارت حضرت صاحب الامر علیه السلام قرار میدهیم، آنجا که میخوانیم:
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بابَ اللّه ِ الَّذِی لایُؤْتی إلاّ مِنْهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَبِیلَ اللّه ِ الَّذِی مَنْ سَلَکَ غَیْرَهُ هَلَکَ. [۲]
سلام بر تو ای در ]گشوده] خدا که جز از آن نتوان به خدا رسید؛ سلام بر تو ای راه خدا؛ آن راهی که هر کس جز آن را بپوید، نابود میشود.
با توجه به آنچه گفته شد، به روشنی درمی یابیم که چرا در اسلام این همه بر ضرورت شناخت امام عصر علیه السلام تأکید شده است تا آنجا که فرموده اند:
مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِیتَهً جاهِلِیَّهً. [۱]
هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است.
و از همه ما خواسته اند پیوسته دعا کنید که خداوند حجتش را به شما بشناساند؛ زیرا اگر حجت او را نشناسیم، از دین گمراه میشویم:
أَللّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَاِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ظَلَلْتُ عَنْ دِینی. [۲]
بارالها! حجت خود را به من بشناسان که اگر حجتت را به من نشناسانی، از دینم گمراه میگردم.
۵. جایگاههای علم الهی
اشاره
شیخ صدوق رحمه الله در ادامه بیان ویژگیهای امامان معصوم علیهم السلام، درباره جایگاه و منزلت علمی ائمه میفرماید:
[واجب است معتقد باشد که] آنها جایگاه (و خزانه) علم الهی اند. [۳]
در این زمینه نیز روایات فراوانی از ائمه معصومین علیهم السلام نقل شده است؛ تا آنجا که در برخی از مجامع روایی، ابواب ویژه ای به نقل روایات وارد شده در این موضوع اختصاص یافته است که از آن جمله میتوان به بصائر الدرجات، [۴]
الکافی [۵] و بحار الأنوار [۶] اشاره کرد.
در روایتی از امام باقر علیه السلام، در این زمینه چنین آمده است:
وَاللّه ِ إِنّا لَخُزّانُ اللّه ِ فِی سَمائِهِ وَ أَرْضِهِ لا عَلی ذَهَبٍ وَ لا عَلی فِضَّهٍ إِلاّ عَلی عِلْمِهِ. [۱]
به خدا سوگند، ما خزانه داران خدا در آسمان و زمین او هستیم، ولی نه بر طلا و نقره، بلکه بر علم او.
امام صادق علیه السلام نیز در این باره میفرماید:
نَحْنُ وُلاهُ أَمْرِاللّه ِ وَ خَزَنَهُ عِلْمِ اللّه ِ وَ عَیْبَهُ وَحْیِ اللّه ِ. [۲]
ما سرپرستان امر خدا، خزانه داران علم خدا و جایگاه وحی خدا هستیم.
در زیارت «جامعه کبیره» که از امام هادی علیه السلام نقل شده است، نیز خطاب به ائمه اهل بیت علیهم السلام عرضه میداریم:
اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّهِ… وَ خُزّانَ الْعِلْمِ. [۳]
سلام بر شما ای خاندان پیامبر… و خزانه داران دانش.
در پاره ای دیگر از روایات، با دسته بندی علوم خداوند به علم خاص (علمی که تنها مخصوص خداوند است و کسی از آن آگاهی ندارد) و علم عام (علمی که فرشتگان مقرب و انبیای مرسل از آن آگاهی دارند)، تصریح شده است که ائمه اهل بیت علیهم السلام نیز چون فرشتگان مقرب و انبیای مرسل از علم عام خداوند بهره مندند.
در یکی از روایاتی که در این زمینه از امام باقر علیه السلام نقل شده است، چنین میخوانیم:
إِنَّ لِلّهِ عِلْما عاما وَ عِلْما خاصّا فَأَمَّا الْخاصُّ فَالَّذی لَمْ یَطَّلِعْ عَلَیْهِ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَ أَمَّا عِلْمُهُ الْعامُ الَّذِی اطَّلَعَتْ عَلَیْهِ الْمَلائِکَهُ الْمُقَرَّبِینَ وَ الأَْنْبِیاءُ المُرْسَلِینَ قَدْ رُفِعَ ذلِکَ کُلُّهُ إِلَیْنا. [۱]
همانا برای خداوند، دو علم است؛ علم عام و علم خاص. علم خاص، علمی است که [حتی ]فرشتگان مقرب و پیامبران مرسل هم از آن آگاهی ندارند. علم عام خداوند که فرشتگان مقرب و پیامبران مرسل از آن آگاهند، به طور کامل به ما ارزانی شده است.
از امام صادق علیه السلام نیز روایاتی به همین مضمون نقل شده است. [۲]
پرسشی که در اینجا مطرح میشود، این است که این علوم چگونه به امامان معصوم علیهم السلام افاضه میشود؟ در پاسخ این پرسش باید گفت که بر اساس برخی روایات، ائمه علیهم السلام علوم خود را از سه طریق دریافت میکنند: ۱. ارث بردن از پدران خویش (علومی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام و از آن حضرت نسل بعد از نسل به همه امامان منتقل شده است) ؛ ۲. منابع مکتوب (کتابهایی مانند صحیفه و جامعه از امام علی علیه السلام به فرزندان معصومش به ارث رسیده و دست به دست گشته است) ؛ ۳. الهام ربانی (علومی که از طریق فرشته وحی یا به طور مستقیم به آنان الهام میشود).
در روایتی که از امام موسی بن جعفر علیهماالسلام نقل شده است، در این زمینه چنین میخوانیم:
مَبْلَغُ عِلْمِنا عَلی ثَلاثَهِ وُجُوهٍ: ماضٍ وَ غابِرٍ وَ حادِثٍ. فَأَمَّا الْماضِی فَمُفَسَّرٌ وَ أَمَّا الغابِرُ فَمَزْبُورٌ وَ أَمّا الحادِثُ فَقَذْفٌ فِی الْقُلُوبِ وَ نَقْرٌ فِی الأَسْماعِ وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلمِنا وَ لانَبِیٍّ بَعْدَ نَبِیِّنا. [۱]
آنچه علم ما بدان راه پیدا میکند بر سه قسم است: گذشته، آینده و پدید شونده. گذشته [برای ما] تفسیر شده است؛ آینده [برای ما] نوشته شده است و پدیده شونده از طریق انداختن در دل و تأثیر در گوش [به ما الهام میشود]. این [قسم اخیر ]بهترین دانش ماست و پیامبری پس از پیامبر ما نیست.
در تعلیقه ای که فیض کاشانی رحمه الله بر این روایت دارد، در توضیح این سخن امام کاظم علیه السلام که میفرماید: «پیامبری پس از پیامبر ما نیست» چنین آمده است:
چون خبر دادن از فرشته، نزد مردم تنها مخصوص پیامبران است، این سخن امام علیه السلام [که برخی از علوم از راه الهام به ما میرسد] این توهم را ایجاد میکند که آن حضرت ادعای پیامبری کرده است، از این رو، ایشان این توهم را با این جمله که «پیامبری پس از پیامبر ما نیست» رد میکند؛ زیرا تفاوت پیامبر و محدّث تنها در دیدن و ندیدن فرشته است، نه شنیدن صدای او. [۲]
به بیان دیگر، آن حضرت با این جمله میخواهند بگویند اگرچه به ما نیز چون پیامبر الهام میشود، ولی این بدان معنا نیست که ما به درجه پیامبری رسیده ایم.
در روایت دیگری که مفضل بن عمر نقل میکند، درباره اقسام علوم ائمه چنین آمده است:
قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ علیه السلام: رُوِّینا عَنْ أَبِی عَبْدِاللّهِ علیه السلام أَنَّهُ قالَ: إِنَّ عِلْمَنا غابِرٌ وَ مَزْبُورٌ وَ نَکْتٌ فِی الْقُلُوبِ وَ نَقْرٌ فِی الأَسْماعِ. فَقالَ: أَمَّا الغابِرُ فَما تَقَدَّمَ مِنْ عِلْمِنا وَ أَمَّا الْمَزْبُورُ فَما یَأْتِینا وَ أَمّا النَّکْتُ فِی القُلُوبِ فَإِلْهامٌ وَ أَمَّا النَّقْرُ فِی الأَسْماعِ فَأَمْرُ الْمَلَکِ. [۱]
به ابوالحسن امام موسی بن جعفر علیهماالسلام عرض کردم: برای ما از اباعبدالله [امام جعفر صادق] علیه السلام روایت کرده اند که فرموده است: همانا علم ما یا [مربوط به ]گذشته است، یا نوشته شده است، یا [از طریق] وارد شدن در دل و تأثیر در گوش الهام شده است. پس آن حضرت فرمود: گذشته مربوط به امور پیشین است [که میدانیم]؛ نوشته شده مربوط به اموری است که در آینده میآید و وارد شدن در دل الهام و تأثیر در گوش امر فرشته است.
در اینجا با توجه به روایات یاد شده به بررسی راههای سه گانه دست یابی امامان به علم میپردازیم:
الف) ارث بردن از پدران خویش
در بسیاری از روایات بر این موضوع تصریح شده است که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله همه علوم خود را به امیرمؤمنان علی علیه السلام منتقل کرد و این علوم نسل بعد از نسل به همه امامان منتقل شد. [۲]
در بخشی از روایتی که ابوبصیر از امام صادق علیه السلام نقل کرده، در زمینه انتقال علم از پیامبر اسلام به علی علیه السلام، چنین آمده است:
یا أَبا مُحَمَّدٍ عَلَّمَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلِّیا علیه السلام أَلفَ بابٍ یُفْتَحُ مِنْ کُلِّ بابٍ أَلْفُ بابٍ. [۱]
ای ابامحمد! پیامبر خدا – درود خدا بر او و خاندانش باد – هزار باب از علم به علی – درود خدا بر او باد – آموخت که از هر باب آن هزار باب گشوده میشد.
در روایت دیگری، امام باقر علیه السلام در این زمینه میفرماید:
یَمُصُّونَ الِّثمادُ وَ یَدَعُونَ النَّهْرَ الْعَظِیمِ، قِیلَ لَهُ: وَ مَا النَّهرُ الْعَظِیمُ؟ قالَ: رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وَ الْعِلْمُ الَّذِی أَعْطاهُ اللّهُ. إِنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَمَعَ لُِمحَمَّدٍ صلی الله علیه و آلهسُنَنَ النَّبِیِّینَ مِنْ آدَمَ وَ هَلُمَّ جَرّا إِلی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله. قِیلَ لَهُ: وَ ما تِلْکَ السُّنَنُ؟ قالَ: عِلْمُ النَّبِیِّینَ بِأَسْرِهِ، وَ إِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله وَ صَیَّرَ ذَلِکَ کُلَّهُ عِنْدَ أَمِیرِالْمُؤْمُنِینَ علیه السلام. [۲]
مردم آب اندک را میمکند و نهر بزرگ را رها میکنند. گفته شد: نهر بزرگ چیست؟ فرمود: رسول خدا – درود خدا بر او و خاندانش باد – و علمی است که خدا به او ارزانی داشته است. همانا خدای عزّ و جلّ سنتهای تمام پیامبران از آدم تا محمد را برای او گرد آورد. پرسیده شد: آن سنتها چه بود؟ فرمود: تمام علوم پیامبران. رسول خدا [نیز] تمام آن را به امیرمؤمنان – درود خدا بر او باد – تحویل داد.
تاکنون مشخص شد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همه علومی را که خدا به او ارزانی داشته بود، به وصی خود، امیرمؤمنان علیه السلام منتقل کرد. با توجه به دو روایتی که پس از این خواهد آمد، روشن خواهد شد که چگونه این علوم از نخستین امام شیعیان به دیگر امامان معصوم علیهم السلام منتقل شده است.
در روایتی که از امام محمدباقر علیه السلام نقل شده، در این زمینه چنین آمده است:
إِنَّ العِلْمَ الَّذِی نَزَلَ مَعَ آدَمَ علیه السلام لَمْ یُرْفَعْ، وَ الْعِلْمُ یَتَوارَثُ وَ کانَ عَلِیٌّ علیه السلامعالِمَ هذِهِ الأُمَّهِ وَ إِنَّهُ لَمْ یَهْلِکْ مِنّا عالِمٌ قَطُّ إِلاّ خَلَفَهُ مَنْ أَهْلِهِ مَنْ عَلِمَ مِثْلَ عِلْمِهِ، أَوْ ما شاءَ اللّهُ. [۱]
علمی که با آدم فرود آمد بالا نرفت و علم به ارث منتقل میشود. علی – درود خدا بر او باد – عالم این امت بود. هیچ گاه عالمی از ما خاندان نمی میرد مگر اینکه از خاندانش کسی جانشین وی شود که به اندازه او یا به اندازه ای که خدا خواهد، میداند.
در روایت دیگری که مفضل بن عمر از امام صادق علیه السلام نقل میکند، در این باره چنین میخوانیم:
إِنَّ سُلَیْمانَ وَرِثَ داوُدَ وَ إِنَّ مُحَمَّدا وَرِثَ سُلَیْمانَ وَ إِنّا وَرِثْنا مُحَمَّدا وَ إِنَّ عِنْدَنا عِلمَ التَّوراهِ وَ الإِنْجِیلِ وَ الزَّبُورِ وَ تِبْیانَ ما فِی الأَلْواحِ. قالَ: قُلتُ: إِنَّ هذا لَهُوَ الْعِلْمُ؟ قالَ: لَیْسَ هذا هُوَ الْعِلْمُ. إِنَّ الْعِلْمَ الَّذِی یَحْدُثُ یَوْما بَعْدَ یَوْمٍ وَ ساعَهً بَعْدَ ساعَهٍ. [۲]
سلیمان از داود ارث برد و محمد از سلیمان ارث برد و ما از محمد ارث بردیم. علم تورات، انجیل، زبور و بیان آنچه در الواح [موسی] بود، نزد ماست. عرض کردم: آیا این همان علم [کامل] است [که در اختیار شما ائمه است ]فرمود: این آن علم [کامل] نیست. آن علم، علمی است که روز به روز و ساعت به ساعت پدید میآید.
روایت اخیر افزون بر اینکه مشخص میسازد اهل بیت پیامبر علیهم السلام همه علوم آن حضرت را به ارث برده اند، مشخص میسازد که علم آنها منحصر به موارد ذکر شده در روایت نیست، بلکه آنها علمی دارند که روز به روز و ساعت به ساعت افزایش مییابد.
فیض کاشانی رحمه الله در شرح خود بر کتاب الکافی در ذیل این روایت مینویسد:
شاید مراد این روایت این است که علم [واقعی] علمی نیست که با شنیدن و خواندن کتابها و حفظ آنها به دست میآید؛ زیرا آن تقلید است. علم [واقعی] علمی است که روز به روز و ساعت به ساعت از سوی خدای سبحان به قلب مؤمن جاری میشود و با آن حقایقی آشکار میشود که نفس را به اطمینان میرساند، سینه را گشایش میبخشد و دل را نورانی میکند. [۱]
در روایتی دیگر، وقتی راوی به امام صادق علیه السلام عرض میکند: «أَخْبِرْنِی عَنْ عِلْمِ عالِمِکُمْ؛ از علم عالم خود [؛ یعنی امام از شما خاندان] به من خبر دهید» آن حضرت میفرماید: «وِراثَهٌ مِنْ رَسُولِ اللّهِ وَ مِنْ عَلِیٍّ علیه السلام؛ از پیامبر خدا – درود خدا بر او و خاندانش باد – و علی – درود خدا بر او باد – به [ما] ارث رسیده است. » راوی میپرسد: «إِنّا نَتَحَدَّثُ أَنَّهُ یُقْذَفُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ یُنْکَتُ فِی آذانِکُمْ؟ ؛ به ما گزارش میدهند که علم به دل شما الهام میشود و در گوش شما وارد میشود. » امام در پاسخ او میفرماید: «أَوْ ذاکَ؛ گاهی هم چنین است». [۲]
پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که انتقال علم از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به امام علی علیه السلام و از آن حضرت به دیگر امامان، چگونه صورت گرفته است، آیا این انتقال در طول زمان و با استفاده از وسایل عادی مانند کتاب
و نوشتار انجام شده است یا اینکه از راههای غیرعادی در مدت زمانی کوتاه؟
در یکی از بابهای کتاب بصائر الدرجات پنج روایت در مورد انتقال علم از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به امام علی علیه السلام در آخرین لحظات زندگی آن حضرت نقل شده است که همه آنها دلالت بر این دارد که انتقال علم به صورت غیرعادی و در زمانی کوتاه انجام شده است. [۱]
در یکی از این روایات که از امام صادق علیه السلام نقل شده است، چنین میخوانیم:
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فِی المَرَضِ الَّذِی تَوفّی فِیهِ لِعایِشَهِ وَ حَفْصَهِ: أُدْعُوا لِی خَلِیلِی. فَأَرْسَلَتا إِلی أَبَوَیْهِما فَلَمّا جاءا. نَظَرَ إِلَیْهِما رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَأَعْرَضَ عَنْهُما ثُمَّ قالَ: أُدْعُوا خَلِیلِی فَأَرْسَلَتا إِلی عَلیٍ علیه السلام فَجاءَ فَلَم یَزَلْ یُحَدِّثُهُ فَلَمّا خَرَجَ لَقِیاهُ فَقالا ما حَدَّثَکَ خَلِیلُکَ فَقالَ: حَدَّثَنِی بِأَلْفِ بابٍ یَفْتَحُ کُلُّ بابٍ أَلْفَ بابٍ. [۲]
پیامبر خدا – درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد – در بیماری که منجر به وفات ایشان شد، به عایشه و حفصه فرمود: خلیلم را نزد من بیاورید. پس آن دو به دنبال پدران خود فرستادند. هنگامی که آنها آمدند پیامبر خدا نگاهی به ایشان کرد و روی خود را برگرداند. سپس گفت: خلیلم را نزد من بیاورید. پس به دنبال علی – درود خدا بر او باد – فرستادند. پس علی آمد و پیامبر بی وقفه با او گفت وگو کرد. پس هنگامی که علی خارج میشد آن دو به او گفتند: خلیلت از چه چیز با تو گفت وگو میکرد؟ پس فرمود: برایم از هزار باب که از هر یک از آنها هزار باب دیگر گشوده میشود، سخن گفت.
گفتنی است در برخی دیگر از روایات این باب آمده است که پس از آمدن علی علیه السلام، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سینه خود را به سینه او چسبانید و در حالی که به گوش او اشاره میکرد، هزار حدیث بر او خواند که از هر یک از آنها هزار باب گشوده میشد. [۱]
هر یک از امامان نیز به همین روش یا روشی مشابه، علوم را از امام پیش از خود دریافت کرده اند.
ب) استفاده از منابع مکتوب
به اعتقاد شیعیان، امامان معصوم علیهم السلام یکی پس از دیگری از پدران خویش کتابهایی را به ارث میبرند که در آنها بخشی از علوم الهی به ودیعت سپرده شده است. [۲]
جامعه و مصحف فاطمه علیهاالسلام دو مورد از این کتاب هاست.
در روایتی که ابوبصیر از امام صادق علیه السلام نقل کرده، در مورد کتاب جامعه چنین آمده است:
یا أَبامُحَمَّدٍ! وَ إِنَّ عِنْدَنا الجامِعَهَ وَ ما یُدْرِیهِمْ مَا الْجامِعَهُ؟ قالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِداکَ وَ ما الجامِعَهُ؟ قالَ: صَحِیفَهٌ طُولُها سَبْعُونَ ذِراعا بِذِراعِ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آلهوَ إِملائِهِ مِنْ فَلْقِ فِیهِ وَ خَطِّ عَلِیٍ بِیَمِینِهِ، فِیها کُلُّ حَلالٍ وَ حرامٍ وَ کُلُّ شَیءٍ یَحْتاجُ النّاسُ إِلَیْهِ حَتَّی الأَرْشِ فِی الخَدْشِ. [۳]
ای ابامحمد! همانا جامعه نزد ماست. مردم چه میدانند که جامعه چیست؟ گفتم: قربانت گردم جامعه چیست؟ فرمود: کتابی است که طول آن [بر مبنای ]ذراع پیامبر خدا – درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد – به هفتاد ذراع میرسد. [این
کتاب] به املای زبانی آن حضرت و دست خط علی است. تمام حلال و حرام و همه آنچه مردم به آن نیاز دارند، حتی جریمه خراش [جزیی پوست بدن] در آن موجود است.
آن حضرت در روایت دیگری در مورد مصحف فاطمه علیهاالسلام نیز میفرماید:
إِنَّ فاطِمَهَ مَکَثَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله خَمْسَهَ وَ سَبْعِینَ یَوْما وَ کانَ دَخَلَها حُزْنٌ شَدِیدٌ عَلی أَبِیها وَکانَ جِبْرَئِیلُ علیه السلام یَأتِیها فَیُحْسِنُ عَزاءَها عَلی أَبِیها وَ یُطَیِّبُ نَفْسِها وَ یُخْبِرُها عَنْ أَبِیها وَ مَکانَهُ وَ یُخْبِرُها بِمایَکُونُ بَعْدَها فِی ذُرِّیَّتِها وَ کانَ عَلِیٌّ علیه السلام یَکْتُبُ ذلِکَ، فَهذا مُصْحَفُ فاطِمَهَ علیهاالسلام. [۱]
فاطمه پس از پیامبر خدا – درود خدا بر او و خاندانش باد – هفتاد و پنج روز در دنیا درنگ کرد. او از دوری پدر اندوه بسیاری داشت. جبرئیل – سلام خدا بر او باد – نزد وی میآمد و او را در مرگ پدرش تسلی میداد و خوش دل میساخت. همچنین او را از احوال و جایگاه پدر آگاه میکرد و سرگذشت اولادش را پس از او برایش میگفت و علی – سلام خدا بر او باد – اینها را مینوشت. این نوشتهها مصحف فاطمه – درود خدا بر او باد – است.
در برخی روایات تصریح شده است که در مصحف فاطمه علیهاالسلام چیزی در زمینه حلالها و حرامهای الهی نیامده، بلکه در آن، تنها درباره آنچه در آینده رخ خواهد داد، سخن گفته شده است. [۲]
ج) دریافت از فرشته وحی
در این زمینه روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده که بسیار گویاست. در این روایت که در واقع، گزارش مشاهدات امام صادق علیه السلام از دیدار
حضرت الیاس علیه السلامبا امام باقر علیه السلام در مسجدالحرام و پرسشهای متعدد آن حضرت از امام چهارم شیعیان علیه السلام است، موضوعهای متعددی مطرح شده که یکی از آنها علم امامان علیهم السلاماست.
امام باقر علیه السلام در ابتدای روایت یاد شده، پس از اشاره به این مطلب که در علم خداوند هیچ اختلافی نیست، در پاسخ حضرت الیاس که از ایشان میپرسد: «چه کسی از این علم که در آن هیچ اختلافی (تناقضی) نیست، آگاهی دارد؟ » میفرماید:
أَمّا جُمْلَهُ الْعِلْمِ فَعِنْدَ اللّه ِ جَلَّ ذِکْرُهُ وَ أَمّا ما لابُدَّ لِلْعِبادِ فَعِنْدَ الأَْوْصِیاءِ. [۱]
همه علوم نزد خداوند – جلّ ذکره – است، ولی آن دسته از علوم که [دانستن آنها ]برای بندگان ضروری است، نزد اوصیاست.
آن گاه در پاسخ این پرسش که «اوصیا چگونه این علوم را فرا میگیرند؟ » فرمود:
کَما کانَ رَسُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله یَعْلَمُهُ إِلاّ أَنَّهُمْ لایَرَوْنَ ما کانَ رَسوُلُ اللّه ِ صلی الله علیه و آلهیَرَی، لأَِنَّهُ کانَ نَبِیّا وَ هُمْ مُحَدَّثُونَ وَ أَنَّهُ کانَ یُفِدْ إِلَی اللّه ِ عَزَّ وَ جَلَّ فَیَسْمَعُ الْوَحْیَ وَ هُمْ لایَسْمَعُونَ. [۲]
همان گونه که پیامبر خدا – درود خدا بر او و خاندانش باد – این علوم را فرامی گرفت. با این تفاوت که آنها آنچه را رسول خدا – درود خدا بر او و خاندانش باد – میدید، نمی بینند؛ زیرا او پیامبر بود و آنها الهام شدگان (راست گمانان). آن حضرت به عنوان رسول در پیشگاه خدای صاحب عزت و جلال حاضر میشد و وحی را میشنید در حالی که آنها وحی را نمی شنوند.
چنان که ملاحظه میشود، امام باقر علیه السلام در این روایت در تبیین شیوه علم آموزی امامان معصوم علیهم السلام از تعبیر «محدَّثون» استفاده کرده است. در توضیح این تعبیر امام باقر علیه السلام، یادآوری دو نکته ضروری است:
نکته اول – در روایات ما در موارد متعددی امامان معصوم علیهم السلام با این تعبیر توصیف شده اند، تا آنجا که در کتابهای الکافی [۱] و بصائر الدرجات، [۲] بابی با عنوان «أنّ الأئمه علیهم السلام محدّثون مفهّمون» به نقل روایات وارد شده در این زمینه اختصاص یافته است.
در یکی از روایات این باب، محمد بن اسماعیل از امام موسی بن جعفر علیهماالسلام چنین نقل میکند:
سَمِعْتُ أَبَا الحَسَنِ علیه السلام یَقُولُ: «الأَئِمَّهُ عُلَماءٌ صادِقُونَ مُفَهَّمُونَ مُحَدَّثُونَ». [۳]
از ابا الحسن [امام موسی بن جعفر] علیه السلام شنیدم که میفرمود: «امامان، علمای صادق، مفهَّم [۴]
و محدَّث [۵]
هستند».
نکته دوم – تعبیرهایی چون «محدّثون؛ الهام شدگان یا راست گمانان» و «مفهّمون؛ فهمانیده شدگان» که در مورد امامان معصوم علیهم السلام وارد شده است، به این معناست که آنها علوم و معارف مختلف را از طریق الهام ربانی دریافت میکنند؛ یعنی همان گونه که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از طریق وحی بر همه امور آگاه و از علوم الهی برخوردار میشدند، ایشان نیز از طریق الهام بر همه آنچه بدان
نیاز دارند، آگاه میشوند. البته با این تفاوت که پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، فرشته وحی را میدید، ولی ائمه علیهم السلام فرشته وحی را نمی بینند و تنها الهامهای او را دریافت میکنند.
در روایتی که از امام صادق علیه السلام نقل شده، درباره مفهوم «محدّث» چنین آمده است:
سُمِّیَتْ فاطِمَهُ علیهاالسلام مُحَدَّثَهً لِأَنَّ الْمَلائِکَهَ کانَتْ تَهِبْطُ مِنَ السَّماءِ فَتُنادِیَها کَما تُنادِی مَرْیَمُ بِنْتَ عِمران. [۱]
فاطمه – درود خدا بر او باد – را از این رو «محدثه» نامیدند که فرشتگان از آسمان بر او فرود میآمدند و او را مخاطب قرار میدادند، چنان که مریم دختر عمران را مخاطب قرار میدادند.
در روایت دیگری که محمد بن سلم از امام صادق علیه السلام نقل کرده است، در این زمینه چنین میخوانیم:
ذُکِرَ الُْمحَدَّثُ عِنْدَ أَبی عَبْدِاللّه ِ علیه السلام فَقالَ: إِنَّهُ سَمِعَ الصَّوْتَ وَ لایَرَی الشَّخْصَ. فَقُلْتَ لَهُ: جُعِلْتُ فِداکَ، کَیْفَ یَعْلَمُ أَنَّهُ کَلامَ الْمَلَکِ؟ قالَ: إِنَّهُ یُعْطی السَّکِینَهُ وَ الْوَقارُ حَتّی یَعْلَمُ أَنَّهُ کَلامُ الْمَلَکِ. [۲]
نزد ابی عبدالله [امام صادق] علیه السلام از «محدث» بودن [امام] سخن به میان آمد. حضرت فرمود: «او سخنان را میشنود، ولی شخص [فرشته] را نمی بیند. » پرسیدم: «فدایت شوم، پس چگونه میفهمد که آن کلام فرشته است؟ » فرمود: «با آرامش و سکینه ای که به او عطا میشود، میفهمد که آن کلام فرشته است».
گفتنی است در میان ائمه معصومین علیهم السلام، امام علی علیه السلام، به عنوان یک استثنا هم فرشته وحی را میدید و هم صدای او را میشنید. آن حضرت در این زمینه چنین میفرماید:
لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّهَ الشَّیْطانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ صلی الله علیه و آله، فَقُلْتُ: یا رَسُولَ اللّه ِ، ما هذِهِ الرَّنَّهُ؟ فَقالَ: هذَا الشَّیْطانُ قَدْ ایَسَ مِنْ عِبادَتِهِ. إِنَّکَ تَسْمَعُ ما أَسْمَعُ وَ تَری ما أَری، إِلاّ أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَ لکِنَّکَ لَوَزِیرٌ وَ إِنَّکَ لَعَلی خَیْرٍ. [۱]
هنگامی که وحی بر پیامبر نازل میشد، صدای ناله شیطان را شنیدم. پرسیدم: «ای پیامبرخدا، این صدای ناله چیست؟ » فرمود: «این شیطان است. از اینکه او را بپرستند، نومید شده است. تو هم میشنوی هرچه من میشنوم و میبینی آنچه من میبینم، جز آنکه تو پیامبر نیستی، ولی تو وزیر منی و به راه خیر میروی».
گفتنی است امامان معصوم علیهم السلام افزون بر علومی که از طریق فرشته وحی دریافت میکنند، علومی را هم به طور مستقیم از ذات باری تعالی و با حضور در عرش الهی دریافت میکنند. در روایات متعددی به این موضوع اشاره شده است که در هر شب جمعه
ارواح همه پیامبران و اوصیای آنها بر گرد عرش الهی جمع میشوند و پس از سرشار شدن از علم، بار دیگر به بدنهای خود باز میگردند. از این علم در روایات با عنوان «علم مستفاد» تعبیر شده است.
در روایتی که در این زمینه از امام صادق علیه السلام نقل شده است، چنین میخوانیم:
وَاللّهِ إِنَّ أَرْواحَنا وَ أَرْواحَ النَّبِیِّینَ لَتَوافَی الْعَرْشَ لَیْلَهَ کُلِّ جُمْعَهٍ فَما تَرِدُ فِی أَبْدانَنا إِلاّ بِجَمِّ الْغَفِیرِ مِنِ الْعِلْمِ. [۲]
به خدا سوگند ارواح ما و ارواح پیامبران هر شب جمعه به عرش الهی درمی آیند و تا زمانی که سرشار از علم [و معرفت] نشده اند، به بدنهای ما باز نمی گردند.
در روایت دیگری، مفضل از امام صادق علیه السلام چنین نقل میکند:
ما مِنْ لَیْلَهِ جُمْعَهٍ إِلاّ وَ لِأَوْلِیاءِ اللّهِ فِیها سُرُورٌ. قُلْتُ: کَیْفَ ذلِکَ؟ جُعِلْتُ فِداکَ. قالَ: إِذا کانَ لَیْلَهُ الْجُمْعَهِ وافی رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله العَرْشَ وَ وافی الأَئِمَّهُ علیهم السلام وَ وافَیْتُ مَعَهُمْ فَما أَرْجِعُ إِلاّ بِعِلْمٍ مُسْتَفادٍ وَ لَولا ذلِکَ لَنَفَدَ ما عِنْدِی. [۱]
هیچ شب جمعه ای نیست مگر اینکه در آن برای اولیای خدا شادمانی است. گفتم: قربانت گردم، آن شادمانی چگونه است؟ فرمود: چون شب جمعه شود، پیامبر خدا – درود خدا بر او و خاندانش باد – و امامان – درود خدا بر آنان باد – به عرش درآیند و من نیز ایشان را همراهی میکنم. پس از آنجا برنمی گردم مگر با علم بهره گرفته شده (مستفاد) و اگر چنین نبود آنچه نزد من است نابود میشد.
نکته سوم – اینکه کسانی غیر از پیامبران مخاطب فرشتگان قرار گیرند و با آنها از عالم غیب سخن گفته شود، در امتهای پیشین هم سابقه داشته است و در آن امتها هم کسانی به عنوان «محدَّث» شناخته میشدند. در صحیح بخاری از جوامع روایی اهل سنت، دو روایت از پیامبر گرامی اسلام روایت شده که مؤید این مطلب است. در نخستین روایت چنین میخوانیم:
لَقَدْ کانَ فِیما قَبْلِکُمْ مِنَ الأُمَمِ مُحَدَّثُونَ…. [۲]
در امتهای پیش از شما کسانی بودند که به آنها الهام میشد.
در ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری در شرح واژه «محدَّثون» که در این روایت به کار رفته، چنین آمده است:
الهام شدگان، یا کسانی که امور، قبل از خبردار شدن به دلشان میافتد، درست مانند کسی که دیگری با او سخن گفته است، یا کسانی که سخن درست بی آنکه قصد کرده باشند، بر زبانشان جاری میشود. [۱]
در روایت دوم نیز میخوانیم:
لَقَدْ کانَ فِیمَنْ کانَ قَبْلِکُمْ مِنْ بَنِیإِسْرائِیلَ رِجالٌ یُکَلَّمُونَ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا أَنْبِیاءَ. [۲]
در میان پیشینیان شما از بنی اسرائیل مردانی بودند که با آنها [از عالم غیب ]سخن گفته میشد، بدون آنکه پیامبر باشند.
در شرح صحیح بخاری تصریح شده که مراد از «یکلَّمون» سخن گفتن فرشتگان با آنهاست. [۳]
۶. مفسران وحی
شیخ صدوق رحمه الله، ششمین موضوعی را که هر مسلمان باید در مورد امامان خود بدان معتقد باشد، این گونه بیان میکند:
[واجب است که معتقد باشد که] آنها ترجمان (مفسران) وحی هستند. [۴]
ائمه معصومین علیهم السلام در روایات متعددی، خود را با این تعبیر توصیف کرده اند. از جمله در روایتی که سدیر از امام صادق علیه السلام نقل کرده، چنین آمده است:
نَحْنُ خُزّانُ عِلْمِ اللّه ِ، نَحْنُ تَراجِمَهُ أَمْرِ اللّه ِ…. [۱]
ما خزانه داران علم خدا و ترجمان امر اوییم.
در زیارت جامعه کبیره نیز امامان علیهم السلام با تعبیر «تراجمه لوحیه» [۲]
توصیف شده اند.
در اینجا برای روشن شدن مفهوم «ترجمان وحی بودن امامان معصوم علیهم السلام» برخی از آیات و روایات مرتبط با این موضوع را بررسی میکنیم. قرآن کریم در بیانی زیبا تنها خداوند و «الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ؛ ریشه داران در دانش» را به عنوان کسانی که دانا به تأویل کتاب (= قرآن) هستند، معرفی میکند و میفرماید:
وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاّ اللّه ُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ امَنّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا. [۳]
تأویل کتاب را جز خدا و ریشه داران در دانش کسی نمی داند. [آنان که] میگویند: «ما بدان ایمان آوردیم. همه [چه محکم و چه متشابه ]از جانب پروردگار ماست».
برید بن معاویه ذیل آیه یاد شده، از امام باقر یا امام صادق علیهماالسلام چنین روایت میکند:
فَرَسُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله أَفْضَلُ الرّاسِخِینَ فِی الْعِلْمِ، قَدْ عَلَّمَهُ اللّه ُ عَزَّ وَ جَلَّ جَمِیعَ ما أَنْزَلَ عَلَیْهِ مِنَ التَّنْزِیلِ وَ التَّأْوِیلِ، وَ ما کانَ اللّه ُ لِیُنْزِلَ عَلَیْهِ شَیْئا لَمْ یُعَلِّمْهُ تَأْوِیلَهُ وَ أَوْصِیاؤُهُ مِنْ بَعدِهِ یَعْلَمُونَهُ کُلَّهُ… وَ الْقُرْآنُ خاصٌّ وَ عامٌّ وَ مُحْکَمٌ وَ مُتَشابِهٌ وَ ناسِخٌ وَ مَنْسُوخٌ، فَالرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَعْلَمُونَهُ. [۴]
پیامبر خدا – درود خدا بر او و خاندانش باد -، برترین ریشه داران در دانش است. خداوند – عزّ و جلّ – هم تنزیل و هم تأویل آنچه را بر او نازل کرده است،
به او آموخت. امکان ندارد که خداوند چیزی را بر او نازل کند، ولی تأویلش را به او نیاموزد. اوصیای پیامبر نیز
پس از او همه این امور را میدانند… و قرآن خاص و عام، محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ دارد، ولی ریشه داران در علم همه آنها را میدانند.
بی تردید قرآن به عنوان کلام خدا، از اصلی ترین منابع استنباط احکام و معارف دین به شمار میرود و ظواهر آن بر ما حجت است. با این حال، سخن در این است که این کتاب، عهده دار بیان همه معارف و حقایق الهی نیست و تنها به تبیین اصول معارف و احکام پرداخته است. قرآن کریم به سان دیگر متون دینی با بیان رهنمودهای کلی و چارچوب تفکر اسلامی، وظیفه تشریح و توضیح خود را بر عهده پیامبر اعظم صلی الله علیه و آلهو اوصیای او گذاشته است. در قرآن کریم چنین تصریح شده است:
وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ. [۱]
این قرآن را به سوی تو فرود آوردیم، تا برای مردم آنچه را به سوی ایشان نازل شده است توضیح دهی.
پیامبر گرامی اسلام بنا بر خبر متواتری که از طریق شیعه و اهل سنت از ایشان نقل شده است، میفرماید:
إِنِّی تارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا: کِتابَ اللّه ِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی، وَ أَنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوْضَ. [۲]
من دو چیز گران سنگ را میان شما به یادگار میگذارم و تا زمانی که بدانها تمسک میجویید، هرگز گمراه نمی شوید؛ یکی، کتاب خدا و دیگری، خاندان و اهل بیت من. این دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا زمانی که در [کنار] حوض [کوثر] بر من وارد شوند.
قرآن کریم چنان که در کلام نبی اکرم صلی الله علیه و آله نیز بدان اشاره شده، از اهل بیت علیهم السلام جدایی ناپذیر است. برای شناخت احکام خدا تنها به ظواهر قرآن نمی توان بسنده کرد، بلکه باید با مراجعه به روایات امامان معصوم علیهم السلام که مفسران قرآن و مبلغان احکام آن هستند، از ابعاد مختلف حکمی که در قرآن بدان اشاره شده است، آگاه شد.
در روایتی که از امام علی علیه السلام نقل شده، ارتباط قرآن و اهل بیت علیهم السلامچنین بیان شده است:
إِنَّ اللّه َ طَهَّرَنا وَ عَصَمَنا وَ جَعَلَنا شُهَداءَ عَلی خَلْقِهِ، وَ حُجَّتَهُ فِی أَرْضِهِ وَ جَعَلَنا مَعَ الْقُرْآنِ (وَ الْقُرْآنَ) مَعَنا، لانُفارِقُهُ وَ لایُفارِقُنا. [۱]
خداوند، ما را پاکیزه داشته و از خطا حفظ کرده است. او ما را گواه بر آفریدگان خویش و حجت خود در زمین قرار داده است. ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داده است. نه ما از قرآن جدا میشویم و نه قرآن از ما.
در «باب وجوب رجوع به معصومان علیهم السلام، در همه احکام» در کتاب وسائل الشیعه بیش از چهل روایت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آلهو ائمه علیهم السلام نقل شده است که همگی به نوعی بر لزوم مراجعه به امامان معصوم علیهم السلام برای شناخت احکام خدا دلالت میکنند. [۲]
در یکی از روایات این باب از امام باقر علیه السلام، در تفسیر آیه شریفه:
فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ. [۱]
اگر خود نمی دانید، از اهل ذکر بپرسید.
چنین روایت شده است:
قالَ رَسُولُ اللّه: الذِّکْرُ أَنَا وَ الأَْئِمَّهُ أَهْلُ الذِّکْرِ. [۲]
پیامبر خدا فرمود: [در این آیه مراد از] «ذکر» من هستم و ائمه نیز «اهل ذکر» هستند.
۷. پایههای توحید
اعتقاد به اینکه امامان معصوم علیهم السلام، ارکان و پایههای توحید هستند، یکی دیگر از موضوعهایی است که شیخ صدوق رحمه اللهدر بحث معرفت امام علیه السلام بدان توجه نموده و با عبارت زیر از آن یاد کرده است:
واجب است که معتقد باشد آنها… پایههای توحیدند. [۳]
این موضوع نیز همانند دیگر موضوعهای پیشین، در روایت ها، زیارتها و دعاهای نقل شده از حضرات معصومین علیهم السلام مورد تأکید قرار گرفته و از آن به عنوان یکی از ویژگیهای امامان معصوم علیهم السلام یاد شده است.
در روایتی که از سیدالعابدین علی بن الحسین علیهماالسلام، نقل شده، در این زمینه چنین آمده است:
لَیْسَ بَیْنَ اللّه ِ وَ بَیْنَ حُجَّتِهِ حِجابٌ، فَلا لِلّهِ دُونَ حُجَّتِهِ سَتْرٌ، نَحْنُ أَبْوابُ اللّه ِ، وَ نَحْنُ الصِّراطُ الْمُسْتَقِیمِ، وَ نَحْنُ عَیْبَهُ عِلْمِهِ، وَ نَحْنُ تَراجِمَهُ وَحْیِهِ، وَ نَحْنُ أَرْکانُ تَوْحِیدِهِ وَ نَحْنُ مَوْضِعُ سِرِّهِ. [۴]
بین خداوند و حجتش هیچ حجابی نیست و خداوند در برابر حجتش هیچ پوششی ندارد. ما دروازههای خدا، صراط مستقیم، مخزن علم او، ترجمان وحی او، پایههای توحید او و جایگاه سرّ او هستیم.
در زیارت جامعه کبیره نیز از ائمه معصومین علیهم السلام با این عنوان یاد شده است:
وَ رَضِیکُمْ… أَرْکانا لِتَوْحِیدِهِ. [۱]
و خداوند، شما را پسندید به اینکه… پایههای توحید او باشید.
در یکی از دعاهای ماه رجب نیز که به امام عصر علیه السلام منسوب است، امامان معصوم علیهم السلام با این ویژگی توصیف شده اند:
فَجَعَلْتَهُمْ مَعادِنَ لِکَلِماتِکَ وَ أَرْکانا لِتَوْحِیدِکَ. [۲]
پس خداوند، شما را معادن کلمات خود و پایههای توحید خود قرار داد.
برای روشن شدن مفهوم این ویژگی امامان، باید ابتدا نکتههایی را درباره توحید و جهان بینی توحیدی یادآور شویم:
جهان بینی توحیدی، اساس جهان بینی اسلامی را تشکیل میدهد. بر اساس این جهان بینی، مبدأ و منتهای جهان، یکی است و جز خدای یگانه کسی سزاوار پرستش نیست.
استاد شهید مرتضی مطهری در این باره مینویسد:
جهان بینی توحیدی؛ یعنی جهان «یک قطبی» و «تک محوری» است. جهان بینی توحیدی؛ یعنی جهان ماهیت «از اویی» (إنّا للّه) و «به سوی اویی» (إنّا إلیه راجعون) [۳] دارد.
[۱]
توحید، درجات و مراتب دارد، همچنان که شرک نیز که مقابل توحید است، مراتب و درجات دارد. تا انسان همه مراحل توحید را طی نکند، موحد واقعی نیست. [۲]
ایشان در ادامه سخنان خود، با تقسیم مراتب توحید به «توحید نظری» و «توحید عملی»، مراتب سه گانه توحید نظری را این گونه برمی شمارد:
«توحید ذاتی»؛ یعنی شناختن ذات حق به وحدت و یگانگی… «توحید صفاتی»؛ یعنی درک و شناسایی ذات حق به یگانگی عینی با صفات و یگانگی صفات با یکدیگر… «توحید افعالی»؛ یعنی درک و شناختن اینکه جهان با همه نظامات و سنن و علل و معلولات و اسباب و مسبّبات، فعل او و کار او و ناشی از اراده اوست. [۳]
استاد شهید درباره توحید عملی نیز میفرماید:
توحید عملی یا «توحید در عبادت»؛ یعنی یگانه پرستی. به عبارت دیگر، در جهت پرستش حق، یگانه شدن. [۴]
با روشن شدن مفهوم و مراتب توحید میتوان گفت که هم درک مراتب توحید و هم تحقق عینی آن در فرد و جامعه، بدون وجود پیشوایانی که هم در توحید نظری و هم در توحید عملی، سرآمد روزگار خود بوده و به بالاترین مراتب توحید دست یافته باشند، امکان پذیر نیست. از همین رو، امام علی علیه السلام میفرماید:
إِنَّ لِ«لا إِلهَ إِلاَّ اللّه ُ» شُرُوطا وَ إِنِّی وَ ذُرِّیَّتِی مِنْ شُرُوطِها.
«لا إله إلاّ الله» شرطهایی دارد و من و فرزندانم از جمله این شرطها هستیم. [۱]
امام رضا علیه السلام نیز در حدیث معروف «سلسله الذهب» به واسطه پدران خود از پیامبر خدا و آن حضرت نیز از جبرئیل علیه السلام نقل میکند که خداوند تعالی فرمود:
لا إِلهَ إِلاَّ اللّه ُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ [مِنْ] عَذابِی. [۲]
«لا إله إلاّ اللّه» (توحید) قلعه استوار من است. پس هر کس در قلعه من داخل شود، از عذاب من در امان میماند.
آن گاه در تکمیل حدیث میفرماید:
بِشُرُوطِها وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِها.
[تحقق آنچه گفتم] شروطی دارد و من از جمله آن شروطم.
این سخن به این نکته اشاره دارد که داخل شدن در قلعه توحید و ایمنی یافتن از عذاب دوزخ بدون پذیرش ولایت امام معصوم علیه السلام امکان پذیر نیست.
شیخ صدوق رحمه الله در کتاب التوحید پس از نقل روایت یاد شده، در توضیح «شروط توحید» چنین مینویسد:
از شروط لا إله إلاّ اللّه (توحید) پذیرش این موضوع است که [امام ]رضا علیه السلام از سوی خدای عزّ و جلّ [به عنوان ]امام بر بندگان [برگزیده شده ]و پیروی از او بر آنها واجب است. [۳]
جالب اینجاست که در روایت دیگری که از امام رضا علیه السلام نقل شده است، خداوند متعال میفرماید:
وِلایَهُ عَلِیِ بْنِ أَبِیطالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ نارِی. [۱]
ولایت علی بن ابی طالب، دژ استوار من است. پس هر کس در دژ من وارد شود، از آتش من ایمنی مییابد.
این روایت به روشنی نقش محوری امامان علیهم السلام در توحید و یگانگی خدا را نشان میدهد و روشن میسازد که وارد شدن در حصن ولایت امامان علیهم السلام؛ یعنی داخل شدن در حصن ولایت خدا و پذیرش توحید و یگانگی او.
یکی از صاحب نظران در زمینه نقش امامان معصوم علیهم السلام در توحید علمی (نظری) مینویسد:
اگرچه خداوند – تبارک و تعالی – انسان را به فطرت توحیدی آفرید و همراه آن عقل را به او عنایت فرمود تا خود از این طریق به توحید نایل گردد، اما انسان به کمک این قوا و تجهیزات فقط قادر به درک کلیاتی از معارف بلند توحیدی است و از درک دقایق و لطافت آنها
عاجز است و لذا عقل حکم میکند که انسان همواره نیازمند کسانی است که به مرتبه توحید ناب نایل شده تا از آن مراتب رفیع به او خبر دهند و به این وسیله او را از ورطه جهالت و افراط و تفریط برهانند. [۲]
جایگاه و نقش ارزنده امامان معصوم علیهم السلام در تبیین و توصیف توحید نظری آن گاه روشن میشود که عقاید بی پایه اهل سنّت را درباره خدا و صفات او ملاحظه کنیم و ببینیم که چگونه آنها به واسطه دور افتادن از مکتب اهل بیت علیهم السلام از یک سو، قائل به امکان دیدن خدا با چشم (رؤیت) ؛ مشابهت او با مخلوقاتش (تشبیه) و دارا بودن چشم، گوش، دست و پا چون انسانها (تجسیم)
شده اند [۱] و از سوی دیگر، در حل مسائلی چون جبر و تفویض، قضا و قدر و… درمانده و به بن بستهای فکری گرفتار آمده اند.
برای درک نقش و جایگاه ائمه علیهم السلام در توحید عملی و گسترش یگانه پرستی در جهان نیز تنها کافی است نگاهی اجمالی به تاریخ صدر اسلام بیفکنیم تا دریابیم چگونه امت اسلام با سر باز زدن از ولایت ائمه معصومین علیهم السلام در برابر طاغوتهایی چون معاویه، یزید، مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان و حجاج بن یوسف سر تسلیم فرود آورد. بدین ترتیب، جامعه اسلامی به جای رسیدن به جامعه توحیدی به جامعه ای گرفتار شرک و کفر، تبدیل و در دست کسانی اسیر شد که مردم را به جای اطاعت خدا به اطاعت خود فرا میخواندند.
روایات اسلامی، با توجه به نقش حساس و تعیین کننده امامان معصوم علیهم السلام در تحقق عینی توحید در جامعه بر ضرورت شناخت امام و حجت الهی در هر عصر، تأکید و نشناختن امام را برابر با مرگ در حال کفر و شرک دانسته اند. [۲] از این رو بود که امام حسین علیه السلام هنگام سخن گفتن از فلسفه آفرینش، معرفت خدا را غایت خلقت معرفی میکند و در پاسخ این پرسش که معرفت خدا چیست، میفرماید: «معرفت امامی که اطاعت او واجب است»:
هان ای مردم! همانا خداوند – بزرگ باد یاد او – بندگان را نیافرید مگر برای اینکه او را بشناسند. پس هرگاه او را بشناسند، او را بپرستند و هرگاه او را بپرستند، با
پرستش او از بندگی هر آنچه جز خداست، بی نیاز شوند. مردی پرسید: ای فرزند رسول خدا صلی
الله علیه و آله، پدر و مادرم فدایت، معرفت خدا چیست؟ حضرت فرمود: این است که اهل هر زمانی، امامی را که باید از او فرمان برند، بشناسند. [۱]
افزون بر آنچه گفته شد، ائمه اطهار علیهم السلام در توحید و یگانه پرستی، جایگاه و نقش دیگری هم دارند که به این اعتبار هم میتوان آنها را «پایههای توحید» به شمار آورد و آن نقشی است که آنها در هدایت مردم به سوی خدا و رساندن آنها به مقصد نهایی بر عهده دارند که پیش از این در بحث از «باب الله» و «سبیل الله» بودن امامان علیهم السلام به آن اشاره کردیم و گفتیم که جز از طریق آنها نمی توان به خدا رسید. به همین دلیل در زیارت جامعه کبیره میخوانیم:
مَنْ أَرادَ اللّه َ بَدَءَ بِکُمْ وَ مَنْ وَحَدَّهُ قَبِلَ عَنْکُمْ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِکُمْ. [۲]
هر کس خدا را میخواهد، به شما آغاز میکند و هر کس او را به یگانگی میشناسد، از شما میپذیرد و هر کس آهنگ او دارد، به شما رو میکند.
۸. پیراستگان از خطا و لغزش
شیخ صدوق، هشتمین ویژگی امامان معصوم علیهم السلام را این گونه بیان میکند:
واجب است که معتقد باشد… آنها از هر گونه اشتباه و لغزش پیراسته اند و آنها کسانی هستند که خدا آلودگی را از آنها زدوده و پاک و پاکیزه شان داشته است. [۳]
عبارت یاد شده، به مقام عصمت ائمه علیهم السلام اشاره دارد که یکی از مهم ترین ویژگیهای امامان به شمار میآید. برای روشن شدن این ویژگی امامان اهل بیت علیهم السلام نیز ابتدا آیات قرآن و در ادامه، روایات مربوط را بررسی میکنیم.
قرآن کریم به صراحت از این ویژگی اهل بیت علیهم السلام سخن گفته است، آنجا که میفرماید:
إِنَّما یُرِیدُ اللّه ُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا. [۱]
خدا فقط میخواهد آلودگی را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.
ذیل این آیه که به «آیه تطهیر» معروف شده است، روایات فراوانی از شیعه و سنّی نقل شده است که مشخص میسازد مخاطب آیه تنها اهل بیت پیامبراعظم علیهم السلام هستند و اشخاص دیگری در شمول این آیه وارد نمی شوند. همچنین مراد از آن، عصمت اهل بیت علیهم السلام از هر گونه گناه، خطا و لغزش است.
برای روشن شدن این موضوع، ابتدا روایاتی را که از طریق اهل سنّت نقل شده است، بررسی میکنیم. سید بن طاووس در کتاب سعدالسعود تصریح میکند که روایات مربوط به تخصیص آیه تطهیر به اهل بیت علیهم السلام از پانزده طریق به وسیله راویان اهل سنّت نقل شده است. [۲]
اکنون به برخی از آنها اشاره میکنیم:
جلال الدین سیوطی از مفسران اهل سنّت، ذیل آیه یاد شده، از ابن عباس نقل میکند که پیامبر خدا فرمود:
فَأَنَا وَ أَهْلُ بَیْتِی مُطَهَّرُونَ مِنَ الذُّنُوبِ. [۳]
پس من و خاندانم از هر گونه گناه پیراسته ایم.
او همچنین در روایات دیگری از ابن عباس نقل میکند که:
ما شاهد بودیم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نُه ماه [پی در پی] هر روز، پنج مرتبه به هنگام نماز به در خانه علی بن ابی طالب میآمد و میفرمود:
اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اللّه ِ وَ بَرَکاتُهُ أَهْلَ الْبَیْتِ «إِنَّما یُریدُ اللّه ُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا» اَلصَّلوهُ رَحِمَکُمُ اللّه ُ. [۱]
درود و رحمت و برکات خدا بر شما اهل بیت باد. «خدا فقط میخواهد آلودگی را از شما خاندان بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند. » خدا شما را رحمت کند. وقت نماز است.
ابن صباغ مالکی نیز نقل میکند که:
رسول خدا صلی الله علیه و آله به اهل بیت [خود] دعا کرد. پس خداوند – عزّ و جلّ – این آیه [تطهیر] را فرستاد. [۲]
در کتابهای روایی و تفسیری شیعه نیز ذیل آیه تطهیر، روایات فراوانی نقل شده است. تنها در تفسیر البرهان، بیش از شصت روایت در این زمینه آورده شده است [۳] که تنها به دو مورد از آنها اشاره میکنیم:
در یکی از احادیث نقل شده در این کتاب از امام علی علیه السلام چنین روایت شده است:
دَخَلْتُ عَلی رَسُولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَهِ، وَ قَدْ نَزَلَتْ عَلَیْهِ هذِهِ الآیَه: «إِنَّما یُرِیدُ اللّه ُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا» فَقالَ رَسُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله: یا عَلِیُّ، هذِهِ الآیَهُ نَزَلَتْ فِیکَ وَ فِی سِبْطَیّ وَ الٌأَئِمَّهِ مِنْ وُلْدِکَ…. [۴]
در خانهام سلمه بر رسول خدا – درود خدا بر او و خاندانش باد – وارد شدم، در حالی که آیه «خدا فقط میخواهد آلودگی را از شما خاندان [پیامبر ]بزداید
و شما را پاک و پاکیزه گرداند» نازل شده بود. پس فرستاده خدا فرمود: ای علی! این آیه درباره تو، دو فرزندزادهام و امامان از فرزندان تو نازل شده است.
در روایت دیگری، امام سجاد علیه السلام ازام سلمه چنین نقل میکند:
این آیه در خانه من و در روز [اختصاصی] من نازل شد. رسول خدا – درود خدا بر او و خاندانش باد – نزد من بود. پس علی، فاطمه، حسن و حسین را فرا خواند. در این هنگام، جبرئیل وارد شد و عبای فدکی را بر آنها انداخت. آن گاه پیامبر فرمود: «أَللّهُمَّ هوُلاءِ أَهْلُ بَیْتِی أَللّهُمَّ أَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیرا؛ خداوندا، اینها خاندان من هستند. خداوندا، پلیدی را از آنها دور ساز و آنها را پاک و پاکیزه فرما. » جبرئیل گفت: «آیا من هم از شما هستم؟ » پس پیامبر فرمود: «وَ أَنْتَ مِنّا، یا جَبْرَئَیِلُ؛ [آری] تو هم از مایی، ای جبرئیل! ».
ام سلمه میگوید: گفتم: «ای رسول خدا! من هم از خاندان شما هستم؟ » سپس از جای خود حرکت کردم تا با آنها [به زیر عبا] داخل شوم، ولی پیامبر – درود خدا بر او و خاندانش باد – فرمود: «کُونِی مَکانَکَ، یا أُمَّ سَلَمَه، إِنَّکَ إِلی خَیْرٍ، أَنْتِ مِنْ أَزْواجِ نَبِیّ اللّه ِ؛ در جای خود باش، ایام سلمه! تو بر خیری، تو از همسران پیامبر خدایی».
در این هنگام فرمود: «إِقْرَأ، یا مُحَمَّدُ: إِنَّما یُرِیدُ اللّه ُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا؛ بخوان ای محمد: خدا فقط میخواهد آلودگی را از شما خاندان بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند».
[این آیه] در مورد پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین – صلوات خدا بر همه آنان باد – است. [۱]
ائمه اطهار علیهم السلام در موارد متعددی به عصمت خود تصریح کرده اند. از جمله در روایتی که از امام علی علیه السلام نقل شده است، چنین میخوانیم:
إِنَّ اللّه َ طَهَّرَنا وَ عَصَمَنا وَ جَعَلَنا شُهَداءَ عَلی خَلْقِهِ. [۱]
خداوند، ما را پاکیزه داشته و از خطا حفظ کرده است. او ما را گواه بر آفریدگان خود قرار داده است.
امام سجاد علیه السلام در این باره میفرماید:
الإِمامُ منِّا لایَکُونُ إِلاّ مَعْصُوما وَ لَیْسَتِ العِصْمَهُ فِی ظاهِرِ الخِلْقَهِ فَیُعْرَفُ بِها فَلِذکَ لایَکُونُ إِلاّ مَنْصُوصٌ. [۲]
امام از ما جز معصوم نیست. عصمت در ظاهر آفرینش نیست تا کسی به آن شناخته شود. از این رو، امام باید [از جانب خدا نصب] و به او تصریح شود.
امام رضا علیه السلام نیز در روایتی، با توصیف امامان، ویژگی عصمت آنان را این گونه بیان میکند:
فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَیَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الخَطَاءَ وَ الزَّلَلِ وَ العِثارِ. [۳]
امام، معصوم، تأیید شده، توفیق یافته و استوار شده است. او از اشتباه، لغزش و سقوط در امان است.
در پایان، برای روشن شدن مفهوم عصمت در آموزههای شیعی، توجه شما را به بیانی از شیخ صدوق رحمه الله در الإعتقادات جلب میکنیم:
به اعتقاد ما، پیامبران، رسولان، امامان و فرشتگان – صلوات خدا بر همه آنها باد – معصوم هستند و از هر گونه آلودگی پیراسته اند. آنها هیچ گناهی، چه کوچک و چه بزرگ، مرتکب نمی شوند و با آنچه خدا به آنها امر فرموده است، مخالفت نمی ورزند و به آنچه به آن امر شده اند، عمل میکنند. هر کس عصمت آنان را در چیزی از احوال آنها نفی کند، ایشان را نشناخته است. ما معتقدیم
آنها موصوف به کمال و تمامند و نسبت به ابتدا و انتهای امور خود علم دارند. آنها را در مورد هیچ یک از احوالشان نمی توان به نقص، عصیان و نادانی متصف کرد. [۱]
۹. صاحبان معجزهها و نشانهها
شیخ صدوق رحمه الله در بیان یکی دیگر از ویژگیهای امامان که همه باید بدان معتقد باشند، میفرماید:
واجب است معتقد باشد… آنها صاحب معجزهها و نشانهها هستند. [۲]
در روایتی که از امام صادق علیه السلام نقل شده، در مورد کمترین اندازه معرفت امام چنین آمده است:
أَدْنی مَعْرِفَهِ الإِمامِ أَنَّهُ عِدْلُ النَّبِیِ إِلاّ دَرَجَهَ النُّبُوَّهِ. [۳]
کمترین حد معرفت امام آن است که [بدانی] او با پیامبر برابر است مگر در درجه نبوت.
بر این اساس میتوان گفت امامان معصوم علیهم السلام همه ویژگیهای پیامبر اعظم صلی الله علیه و آلهرا دارند که ارائه نشانه و معجزه برای اثبات حقانیت خود از آن جمله است، چنان که در شرح حال امامان دوازده گانه آمده است، هر یک از آنها برای اثبات امامت خود، افزون بر توسل به نص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آلهیا امام پیش از خود، نشانهها و معجزههایی را آشکار میساختند و بدین وسیله هم راه را
بر مدعیان دروغین امامت میبستند و هم به شیعیان خود اعتماد و اطمینان میبخشیدند. [۱]
در اینجا برای روشن تر شدن بحث، به بخشهایی از ادعیه، زیارات و روایات نقل شده از امامان معصوم علیهم السلام که در آنها به این موضوع تصریح شده است، اشاره میکنیم:
در یکی از زیارتهای امیرمؤمنان علی علیه السلام که از امام صادق علیه السلام نقل شده، خطاب به آن حضرت چنین آمده است:
السَّلامُ عَلی صاحِبَ الدَّلالاتِ وَ الآیاتِ الباهِراتِ وَ المُعْجِزاتِ القاهِراتِ. [۲]
سلام بر صاحب راهنماها و نشانههای آشکار و معجزههای چیره کننده.
در دعای ندبه نیز خطاب به امام عصر علیه السلام چنین میخوانیم:
یَا بنَ الایاتِ وَ البَیِّناتِ یَا بنَ الدَّلائِلِ الظّاهِراتِ، یَا بنَ البَراهِینِ الواضِحاتِ الباهِراتِ. [۳]
ای زاده نشانهها و معجزه ها! ای زاده دلیلهای آشکار! ای زاده برهانهای روشن و خیره کننده!
در کتاب بصائر الدرجات، موارد متعددی از معجزههای امامان معصوم علیهم السلام نقل شده است که از آن جمله میتوان به سبز شدن و میوه دادن درخت
خشکیده به فرمان امیرمؤمنان علی علیه السلام، اطاعت درخت نخل از امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام و فرو ریختن خرمای قرمز و زرد برای آن دو امام و یارانشان؛ [۱] زنده شدن مرده و شفا یافتن کور مادرزاد و پیس به دست امام محمدباقر و امام جعفر صادق علیهماالسلام [۲]
اشاره کرد.
در یکی از روایاتی که در این کتاب نقل شده است، ابوبصیر چنین نقل میکند:
بر اباعبدالله [امام جعفر صادق علیه السلام] و اباجعفر [امام محمد باقر] علیه السلام وارد شدم و عرضه داشتم: «شما وارث رسول خدا صلی الله علیه و آلههستید؟ » فرمود: «آری. » گفتم: «رسول خدا همه علومی را که انبیا داشتند به ارث برده بود؟ فرمود: «آری. » گفتم: «آیا شما میتوانید مردگان را زنده سازید و کور مادرزاد و پیس را بهبود بخشید؟ » فرمود: «بله، به اذن خدا. » سپس فرمود: «نزدیک من بیا، ای ابامحمّد! » پس دست خدا را بر چشم و صورت من کشید و من خورشید، آسمان، زمین، خانهها و همه آنچه را در اتاق بود، دیدم. آن گاه فرمود: «آیا دوست میداری این گونه باشی و برای تو همان چیزی باشد که دیگر مردم دارند و در روز قیامت هم آنچه بر مردم میآید، بر تو بیاید یا اینکه میخواهی به همان وضعی که بودی، برگردی و [در عوض] بهشت خالص از آن تو باشد؟ » گفتم: «به همان وضعی که بودم، برمی گردم. » پس دست خود را بر چشمم کشید و به همان حالت پیشین باز گشتم. [۳]
شیخ طوسی در کتاب الغیبه، ماجرایی را نقل میکند که از آن به خوبی میتوان به آشکار شدن معجزهها و نشانهها از سوی امامان معصوم علیهم السلام و هراس خلفای جور از این موضوع دست یافت. در این حکایت که محمد بن خالد برقی آن را از محمد بن غیاث مهبلی نقل میکند، چنین آمده است:
هنگامی که هارون الرشید، ابا ابراهیم [موسی بن جعفر] علیه السلام را زندانی کرد و آن حضرت در زندان نشانهها و معجزههایی را آشکار ساخت، رشید شگفت زده شد. ازاین رو، یحیی بن خالد برمکی را فراخواند و به او گفت: ای اباعلی! آیا تو هم این عجایبی را که ما به آن گرفتار شده ایم، میبینی؟ آیا درباره این مرد تدبیری نمی اندیشی که ما را از اندوه او رهایی سازد؟… [۱]
۱۰. مایههای ثبات و پایداری جهان
در اعتقاد شیعه، وجود امامان مایه ثبات و پایداری کره زمین و امنیت و آرامش ساکنان آن است. شیخ صدوق در ادامه سخنان خود، درباره این ویژگی امامان معصوم علیهم السلام مینویسد:
واجب است معتقد باشد… آنها مایه امنیت ساکنان زمین هستند، همچنان که ستارگان مایه امنیت ساکنان آسمان هستند. [۲]
در این زمینه نیز چون دیگر موارد پیشین، روایات فراوانی وارد شده است. در روایتی که امیرمؤمنان علی علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده است، چنین میخوانیم:
النُّجُوم أَمانٌ لِأَهْلِ السَّماءِ فَإِذا ذَهَبَتِ النُّجُومُ ذَهَبَ أَهْلُ السَّماءِ، وَ أَهْلُ بَیْتِی أَمانٌ لِأَهْلِ الأَرْضِ فَإِذا ذَهَبَ أَهْلُ بَیْتِی ذَهَبَ أَهْلُ الأَرْضِ. [۳]
ستارگان، امانی برای اهل آسمانند. پس هنگامی که ستارگان نابود شدند، اهل آسمان نیز نابود میشوند و خاندان من امانی برای اهل زمینند. پس هنگامی که خاندان من از بین بروند، اهل زمین نیز از بین میروند.
در باب «أنّهم أمان لأهل الأرض من العذاب» در کتاب بحار الأنوار نیز، بیش از شش روایت با همین مضمون نقل شده است. [۱]
سرانجام در توقیع شریفی که از سوی امام عصر علیه السلام خطاب به اسحاق بن یعقوب صادر شده، چنین آمده است:
وَ إِنِّی لَأَمانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ کَما أَنَّ النُّجُومَ أَمانٌ لِأَهْلِ السَّماءِ. [۲]
و من امانی برای ساکنان زمین هستم همچنان که ستارگان، امانی برای اهل آسمان هستند.
برای روشن شدن مضمون این روایات باید چند نکته را یادآور شویم:
۱. در این زمینه که مراد از «اهل آسمان» در این روایت چه کسانی هستند، دو احتمال وجود دارد:
نخست اینکه اهل آسمان فرشتگان و سایر موجودات مجرد باشند؛ بر این اساس، این پرسش مطرح میشود که آیا منظور از آسمان همین افلاکی است که محیط بر زمان ماست یا عالم ملکوتی است که افقی عالی تر از افق عالم ملک و محسوس دارد. برخی مفسران بر اساس ظاهر برخی آیات به قول نخست و برخی دیگر به قول دوم متمایل شده اند. [۳]
دوم اینکه اهل آسمان موجودات مادی شبیه ما انسانها باشند. شاید بتوان از برخی روایات استفاده کرد که موجودات جهان تنها به ساکنان کره زمین محدود نمی شود و در دیگر کرات هم موجوداتی زندگی میکنند. در روایتی از امیرمؤمنان علی علیه السلام که در ذیل آیه ۶ سوره صافات نقل شده است، چنین میخوانیم:
هذِهِ النُّجُومُ الَّتِی فِی السَّماءِ مَدائِنٌ مِثْلُ الْمَدائِنِ الَّتِی فِی الأَرْضِ مَرْبُوطَهٌ کُلِّ مَدِینَهٍ بِعَمُودَینِ مِنْ نُورٍ، طُولُ ذلِکَ العَمُودِ فِی السَّماءِ مَسِیرَهُ مِأَتَیْنِ وَ خَمْسِینَ سَنَهٍ. [۱]
این ستارگانی که در آسمان هستند، شهرهایی مانند شهرهای زمینند. هر یک از این شهرها با دو ستون نور به یکدیگر مرتبط میشوند که طول هر ستون در آسمان به اندازه مسافتی است که در ۲۵۰ سال پیموده میشود.
۲. همه کهکشانها و منظومههای نامحدودی که در آسمانها وجود دارند، به وسیله نیروی جاذبه ای که میان هسته مرکزی آن کهکشان یا منظومه و کرات پیرامون آن وجود دارد، حفظ میشوند، تا آنجا که اگر لحظه ای این نیروی جاذبه قطع شود، همه کرات در هم میریزند و بر اثر برخورد با هم نابود میشوند. خداوند این موضوع را که در علم جدید به تأیید رسیده است، بیش از هزار سال پیش از کشف نیروی جاذبه، در قرآن کریم تبیین کرده است؛ آنجا که میفرماید:
اللّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها. [۲]
خدا [همان] کسی است که آسمانها را بدون ستونهایی که آنها را ببینید، برافراشت.
با توجه به دو نکته یاد شده میتوان گفت استمرار حیات و بقای ساکنان همه کرات به استمرار حالت تعادل میان ستارگان، سیارگان و دیگر اجرام آسمانی که به وسیله نیروی جاذبه میان کرات برقرار میشود، بستگی دارد و اگر زمانی این ستارگان از بین بروند، به دلیل از بین رفتن حالت تعادل، کرات دیگر نیز از بین خواهند رفت. برای مثال، اگر خورشید به عنوان بزرگ ترین
ستاره منظومه شمسی، از بین برود، کره زمین و دیگر کرات این منظومه بر اثر برخورد با یکدیگر از بین میروند و حیات ساکنان زمین به خطر میافتد. [۱]
۳. خدای تعالی، ستارگان را قطب و محور منظومهها و کهکشانهای جهان قرار داده است و با وجود آنها حیات و بقای سیارهها و دیگر اجرام آسمانی که در منظومهها و کهکشانهای بی شمار هستی قرار دارند، استمرار و دوام مییابد. به همین ترتیب، اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و به تعبیر بهتر، حجتهای الهی را نیز قطب و محور کل هستی قرار داده و همه نعمت ها، برکتها و فیضهای مادی و معنوی خود را به واسطه وجود آنها که خلیفههای خدا بر روی زمین هستند، نصیب بندگانش میفرماید.
این موضوع از بسیاری از روایات، ادعیه و زیارتهای نقل شده از معصومین علیهم السلام استفاده میشود که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم.
امام علی علیه السلام در بخشی از روایت مفصلی که به «حدیث اربعمائه» شهرت یافته است در این زمینه میفرماید:
بِنا یَفْتَحُ اللّهُ وَ بِنا یَخْتِمُ اللّهُ وَ بِنا یَمْحُو ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ بِنا یَدْفَعُ اللّهُ الزَّمانَ الْکَلِبِ وَ بِنا یُنْزِلُ الْغَیْثَ. [۲]
خداوند به وسیله ما آغاز میکند و به وسیله ما پایان میدهد. به وسیله ما آنچه را بخواهد محو یا اثبات میکند و به وسیله ما سختیها و دشواریها را برطرف میسازد و به وسیله ما باران را فرو میفرستد.
امام صادق علیه السلام به واسطه پدر بزرگوارش، از جد گرامی خود، امام سجاد علیه السلام در این زمینه چنین روایت میکند:
نَحْنُ الَّذِینَ بِنا یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلاّ بِإِذْنِهِ وَ بِنا یُمْسِکُ الأَرْض أَنْ تَمِیدَ بِأَهْلِها وَ بِنا یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ تَنْشُرُ الرَّحْمَه وَ تَخْرُجُ بَرَکاتِ الأَرْضِ. [۱]
ما کسانی هستیم که خداوند به وسیله ما، آسمان را از اینکه جز به اذن او بر زمین فرو افتد، نگه میدارد و به وسیله ما، زمین را از اینکه ساکنانش را پریشان سازد، حفظ میکند و به وسیله ما، باران را فرو میفرستد، رحمتش را جاری میسازد و برکات زمین را خارج میکند.
در یکی از زیارتهای امام حسین علیه السلام که از امام صادق علیه السلام نقل شده و شیخ صدوق رحمه اللهروایت آن را صحیح ترین روایتها دانسته است، [۲] خطاب به امامان معصوم علیهم السلام چنین میخوانیم:
بِکُمْ تُنْبِتُ الْأَرْضُ أَشْجارَها وَ بِکُمْ تُخْرُجُ الأَشْجارُ أَثْمارَها وَ بِکُمْ تُنْزِلُ السَّماءُ قَطْرَها وَ رِزْقَها وَ بِکُمْ یَکْشِفُ اللّهُ الْکَرْبَ وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ اللّهُ الْغَیْثَ…. [۳]
به واسطه شما درختان از زمین میرویند؛ به واسطه شما درختان به بار مینشینند و به واسطه شما آسمان قطرات [باران] و روزی اش را فرو میریزد. خداوند به واسطه شما غم و اندوه را برطرف میسازد و به واسطه شما باران را نازل میکند.
جالب توجه اینکه، در ادامه همین زیارت تصریح شده که نه تنها نعمتهای مادی بلکه همه آنچه خداوند برای بندگانش مقدر فرموده است، به وسیله امامان معصوم بر بندگان جاری میشود:
إِرادَهُ الرَّبِّ فِی مَقادِیرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَیْکُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُیُوتِکُمْ وَ الصّادِرُ عَمّا فُصِّلَ مِنْ أَحْکامِ العِباد. [۴]
اراده پروردگار در تقدیر امورش و آنچه از احکام بندگان که تفصیل یافته است، به سوی شما نازل و از خانههای شما صادر میشود.
علامه مجلسی رحمه الله این قسمت از زیارت یاد شده را این گونه معنا میکند:
مقدرات خدای تعالی در شب قدر بر شما نازل میشود و… آفریدگان آنها را از شما اخذ میکنند و فرامی گیرند. [۱]
در روایت دیگری که از امام حسن عسکری علیه السلام نقل شده است، در این زمینه چنین میخوانیم:
إِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی لَمْ یُخَلِّ الأَرْضَ مُنْذُ خَلَقَ آدَمَ علیه السلام وَ لایُخَلِّیها إِلی أَنْ تَقُومَ السَّاعَهُ مِن حُجَّهٍ للِّهِ عَلی خَلْقِهِ، بِهِ یُدْفِعُ الْبَلاءَ عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ بِهِ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ بِهِ یُخْرِجُ بَرکاتِ الأَرْضِ. [۲]
خدای تبارک و تعالی از زمان آدم تاکنون زمین را از حجت خودش بر آفریدگان خالی نگذاشته است و تا روز قیامت هم خالی نخواهد گذاشت. به واسطه اوست که بلا را از اهل زمین دفع میکند و به خاطر اوست که باران را فرو میفرستد و برکات زمین را بیرون میآورد.
در بخشی از زیارت «جامعه کبیره» در این باره چنین آمده است:
بِکُمْ فَتَحَ اللّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ بِکُمْ یُمْسِکَ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الأَرْضِ إِلاّ بِإِذْنِهِ وَ بِکُمْ یُنَفِّسُ الهَمَّ وَ یَکْشِفُ الضُّرَّ. [۳]
خداوند به وسیله شما آغاز کرده است و به وسیله شما پایان میدهد. به وسیله شما باران را نازل میکند و آسمان را از اینکه جز به اذن او بر زمین فرو افتد، نگه میدارد و به وسیله شما اندوه را میبرد و سختیها را برطرف میسازد.
در بخشی از دعای «عدیله»، موضوع ارتباط هستی و بقای حجت حق، حضرت مهدی علیه السلام با بقا و هستی جهانیان چنین بیان شده است:
بِبَقائِهِ بَقِیتِ الدُّنْیا وَ بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَری وَ بِوُجوُدِهِ ثَبَتَتِ الأَرْضُ وَ السَّماءُ. [۱]
به بقای او دنیا باقی است و به برکت او مردم روزی داده میشوند و به وجود او آسمان و زمین پابرجاست.
۴. همه آفریدگان برای استمرار حیات و بقایشان نیازمند فیض خداوندی هستند، به گونه ای که اگر این فیض یک لحظه قطع شود، هستی آنها به پایان میرسد. از آنجا که همه فیضهای خداوندی به واسطه حجتهای الهی به مردم میرسد و همه بلاها و سختیها به واسطه وجود آنها برطرف میشود، این موضوع که بدون وجود حجتهای الهی، حیات و بقای ساکنان کره زمین به خطر میافتد، کاملاً قابل تصور است.
افزون بر روایات یاد شده، دسته دیگری از روایات نیز وجود دارند که در آنها با تعبیری دیگر، بر به هم پیوستگی بقا و حیات ساکنان کره زمین با بقا و حیات اهل بیت عصمت و طهارت: تأکید شده است. در یکی از این روایات، امام باقر علیه السلام از پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله نقل میکند که آن حضرت خطاب به امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود:
إِنِّی وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِی وَ أَنْتَ یا عَلِیُ زَرُّ الْأَرْضِ – أَعْنِی أَوتادَها وَ جِبالَها- بِنا أَوْتَدَ اللّهُ الأَرْضَ أَنْ تَسِیخَ بِأَهْلِها، فَإِذا ذَهَبَ الإِثنا عَشَرَ مِنْ وُلْدِی ساخَتِ الأَرْضُ بِأَهْلِها وَ لَمْ یُنْظَرُوا. [۲]
من و یازده تن از فرزندانم و تو ای علی! لنگرهای زمین هستیم. خداوند به وسیله ما زمین را استوار کرده است که ساکنانش را در دل خود فرو نبرد. هنگامی که دوازده فرزندم از روی زمین بروند، زمین ساکنانش را در دل خود فرو میبرد و به آنها مهلت داده نمی شود.
این روایت با اندک تغییری در صدر آن در منابع فراوانی از رسول گرامی اسلام روایت شده است. آن حضرت در روایت دیگری میفرماید:
لَنْ یَزالَ هذَا الدِّینُ قائِماً إِلی إِثنا عَشَرَ مِنْ قُرَیْشٍ، فَإِذا مَضَوْا ساخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِها. [۱]
تا پایان [امامت] دوازده تن از قریش، این دین پا برجاست. هنگامی که آنها رخت بربندند، زمین ساکنانش را در کام خود فرو میبرد.
در روایتی که از امام صادق علیه السلام نقل شده است، آن حضرت در پاسخ این پرسش که: «آیا زمین بدون امام باقی میماند؟ » میفرماید:
لَوْ بَقِیتِ الأَْرْضُ بِغَیْرِ إِمامٍ لَساخَتْ. [۲]
اگر زمین خالی از امام بماند، فرو میریزد.
روایات بسیاری با این مضمون نقل شده اند که به همین تعداد بسنده میکنیم. [۳]
۱۱. وسیلههای نجات و رستگاری امت
شیخ صدوق رحمه الله، یازدهمین ویژگی حجتهای الهی را این گونه بیان میکند:
واجب است معتقد باشد… مثل آنها در این امت مانند «کشتی نوح» و «باب حطّه» است. [۱]
روایات فراوانی در زمینه این ویژگی امامان علیهم السلام وارد شده است که در اینجا برخی از آنها را بررسی کنیم.
ابوذر غفاری نقل میکند از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود:
إِنِّی خَلَّفْتُ فِیکُمُ الثَّقْلَیْنِ: کِتابَ اللّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ أَنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوْضَ أَلا وَ أَنَّ مَثَلَهُما فِیکُمْ کَسَفِینَهِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَ فِیها نَجا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرِقَ. [۲]
همانا من دو چیز گران بها را در میان شما به یادگار گذاشتم: کتاب خدا و عترتم (خاندانم) و این دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا در کنار [حوض کوثر ]بر من وارد شوند. آگاه باشید که مثل آنها در میان شما مانند کشتی نوح است که هر کس بر آن سوار شود، نجات مییابد و هر کس از آن دوری کند، غرق میشود.
ابن عباس نیز نقل میکند که رسول خدا صلی الله علیه و آله خطاب به امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود:
… وَ مَثَلَ الأَئِمَّهِ مِنْ وُلْدِی [بَعْدِی] مَثَلُ سَفِینَهِ نُوحٍ مَنْ رَکِبها نَجا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرِقَ. [۳]
… مثل امامان از نسل تو [بعد از من] مثل کشتی نوح است که هر کس بر آن سوار شود، نجات مییابد و هر کس از آن کناره گیرد، غرق میشود.
روایات دیگری نیز به همین مضمون از امامان معصوم علیهم السلام نقل شده است که از ذکر آنها خودداری و به همین مقدار بسنده میکنیم. [۱]
با توجه به روایات یاد شده میتوان گفت چون حجتهای الهی تنها معیارهای شناخت حق از باطل و معروف از منکرند، نجات و رستگاری نیز تنها در گرو پیروی و اطاعت از آنهاست. پس هر کس راهی جز راه آنها را بپیماید و سر در گرو اطاعت کسی جز آنان بگذارد، جز گمراهی بهره ای نخواهد داشت.
قسمتی از زیارت «جامعه کبیره» که از امام هادی علیه السلام نقل شده است، این موضوع را به خوبی روشن میسازد:
هَلَکَ مَنْ عاداکُمْ وَ خابَ مَنْ جَحَدَکُمْ وَ ضَلَّ مَنْ فارَقَکُمْ وَ فازَ مَنْ تَمَسَّکَ بِکُمْ وَ أَمِنَ مَن لَجِأَ إِلَیْکُمْ وَ سَلِمَ مَنْ صَدَّقَکُمْ وَ هُدِیَ مَنِ اعْتَصَمَ بِکُمْ مَنِ اتَّبَعَکُمْ فَالْجَنَّهُ مَأْوَیهُ وَ مَنْ خَالَفَکُمْ فَالنّارُ مَثْویهُ. [۲]
هر که با شما دشمنی ورزید، نابود شد؛ هر که شما را تکذیب کرد، نومید گشت؛ هر که از شما دوری گزید، گمراه شد؛ هر کس به شما تمسک جست، پیروز شد؛ هر که به شما پناه آورد، ایمنی یافت؛ هر که شما را تصدیق کرد، به سلامت رسید؛ هر که با شما همراه شد، هدایت یافت؛ هر کس شما را پیروی کرد، بهشت پناه گاه اوست و هر کس به مخالفت با شما برخاست، آتش جایگاه اوست.
تاریخ اسلام، بهترین گواه بر این موضوع است که چگونه کسانی که از هدایتهای امامان علیهم السلام سر پیچیدند و حاضر به اطاعت آنها و پذیرش ولایتشان نشدند، به وادی گمراهی و سرگشتگی افتادند و سرانجام به ولایت طاغوت سر سپردند.
در مورد تشبیه دومی که در کلام شیخ صدوق به آن اشاره شده بود؛ یعنی «باب حطّه» باید گفت «باب» در لغت به معنای جای داخل شدن، در، آنچه با آن در بسته شود از چوب یا هر چیز دیگر و دروازه است. «حطّه» نیز مصدر از «حَطَّ، یَحِطُّ، حَطّاً» به معنای بار را بر زمین نهادن و فرود آمدن از بلندی است. البته به معنای فرو ریختن گناه نیز آمده است. [۱]
پیش از بررسی روایاتی که در این زمینه از پیامبر اسلام و امامان معصوم علیهم السلام نقل شده، لازم به یادآوری است که تعبیر «باب حطّه» ریشه ای قرآنی دارد، آنجا که خداوند میفرماید:
وَ إِذْ قُلْنا ادخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَهِ فَکُلُوا مِنها حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَدَا وَ ادْخُلُوا البابَ سُجَّدا وَ قُولُوا حِطَّهٌ نَغْفِرْ لَکُمْ خَطایاکُمْ وَ سَنَزِیدُ الُْمحْسِنِینَ. [۲]
و [نیز به یاد آرید] هنگامی که گفتیم: «بدین شهر درآیید و از هر جای آن خواستید، فراوان بخورید و سجده کنان از در [بزرگ] درآیید و بگویید [خداوندا ]گناهان ما را بریز تا خطاهای شما را ببخشایم و [پاداش ]نیکوکاران را خواهیم افزود.
امین الاسلام طبرسی ذیل آیه یاد شده مینویسد:
همه مفسران اتفاق دارند که مراد از «قریه» در این آیات «بیت المقدس» است و آیه کریمه «ادخلوا الأرض المقدسه؛ به سرزمین مقدس داخل شوید» آن را تأیید میکند… قتاده، حسن و بیشتر اهل علم میگویند: معنای «حطّه» آن است که خدایا گناه ما را فرو ریز. [به بیان دیگر] این عبارت، امر به استغفار است. ابن عباس میگوید: آنها (بنی اسرائیل) مأمور شدند که بگویند «این امر حق
است. » [ولی] عکرمه میگوید: آنها مأمور شدند که بگویند «لا إله إلاّ اللّه» که خود این کلمات، گناه آنان را میریخت و چون همه اینها سبب ریختن گناه میشود، تعبیر به «حطّه» شده است. [۱]
در روایات فراوانی، اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به «باب حطّه» یا دری که ورود به آن موجب ریختن گناهان میشود، تشبیه شده اند.
ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل میکند که فرمود:
مَنْ دانَ بِدِینِی وَ سَلَکَ مِنهاجِی وَ اتَّبَعَ سُنَّتِی فَلْیَدُنْ بِتَفْضِیلِ الأَئِمَّهِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی عَلی جَمِیعِ أُمَّتِی فَإِنَّ مَثَلَهُمْ فِی هذِهِ الأُمَّهِ مَثَلُ بابِ حِطَّهٍ فِی بَنِی إِسْرائِیلِ. [۲]
هر کس به دین من ایمان آورد، راه مرا بپیماید و سنّت مرا پیروی کند، باید به برتری امامان از خاندان من بر همه [افراد ]امتم باور داشته باشد. مثل آنها در این امت مانند «باب حطّه» در بنی اسرائیل است.
امام علی علیه السلام نیز در همین زمینه میفرماید:
هؤُلاءِ بَنُو إِسْرائِیلِ نُصِبَ لَهُمْ بابُ حِطَّهٍ وَ أَنْتُمْ یا مَعْشَرَ أُمَّهِ مُحَمَّدٍ نُصِبَ لَکُمْ بابُ حِطَّهِ أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام وَ أُمِرْتُمْ بِاتِّباعِ هُداهُمْ وَ لُزوُمِ طَرِیقَتِهِمْ لِیُغْفَرَ لَکُمْ بِذلِکَ خَطایاکُمْ وَ ذُنُوبُکُمْ وَ لِیَزْدادَ الُْمحْسِنُونَ مِنْکُمْ وَ بابُ حِطَّتِکُمْ أَفْضَلُ مِنْ بابُ حِطَّتِهِمْ لِأَنَّ ذلِکَ کانَ بِأَخاشِیبَ وَ نَحْنُ النّاطِقُونَ الصّادِقُونَ المُؤْمِنوُنَ الْهادُونَ الْفاضِلُونَ. [۳]
این بنی اسرائیل است که برای آنها دری گشوده شد که [ورود به آن ]گناهانشان را فرو میریخت. برای شما ای جماعت امت محمّد! دری گشوده شده است
که گناهانتان را فرو میریزد. این در، اهل بیت محمّد – بر آنها درود باد- هستند که شما به پیروی از هدایت آنها و پیمودن راه آنها سفارش شده اید تا بدین وسیله گناهان و خطاهای شما بخشیده و [پاداش ]نیکوکارانتان افزوده شود. دری که گناهان شما را فرو میریزد (باب حطّه)، از دری که گناهان آنها را فرو میریخت، برتر است؛ زیرا آن از چوب بود و ما سخن گویان راست گو، مؤمن، هدایت گر و برتر هستیم.
در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام نیز ذیل آیه ۵۸ سوره بقره آمده است:
إِعْتِقادُنا لِوِلایَتِهِما حِطَّهٌ لِذُنُوبِنَا وَ مَحْوٌ لِسَیِّئاتِنا. [۱]
اعتقاد ما به ولایت محمد و علی، گناهان ما را فرو میریزد و بدیهای ما را ناپدید میکند.
با توجه به این ویژگی اهل بیت عصمت و طهارت است که در بخشی از زیارت جامعه کبیره میخوانیم:
وَ جَعَلَ صَلوتَنا عَلَیْکُمْ وَ ما خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ طِیباً لِخَُلْقِنا وَ طَهارَهً لِأَنْفُسِنا وَ تَزْکِیَهً لَنا وَ کَفّارَهً لِذُنُوبَنا. [۲]
و خداوند، درود (صلوات) ما بر شما و آنچه را از ولایت شما مخصوص ما کرد، مایه نیکویی آفرینش [خلق و خوی] ما، پاکی جانهای ما، پاکیزگی و پیراستگی [روح] ما و پوشاننده گناهان ما قرار دارد.
۱۲. سرسپردگان امر الهی
شیخ صدوق، دوازدهمین ویژگی امامان معصوم علیهم السلام را این گونه بیان میکند:
واجب است که معتقد باشد… آنها بندگان ارجمند خدایند که در سخن بر او پیشی نمی گیرند و خود به دستور او کار میکنند. [۱]
کلام شیخ صدوق به آیه ای از آیات کلام خدای تعالی اشاره دارد، آنجا که میفرماید:
وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ لایَسبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ. [۲]
و گفتند: «[خدای] رحمان فرزندی اختیار کرده. » منزه است او، بلکه [فرشتگان] بندگانی ارجمندند که در سخن بر او پیشی نمی گیرند و خود به دستور او کار میکنند.
امام علی علیه السلام در بخشی از روایت مفصلی که خطاب به ابوذر غفاری و سلمان فارسی ایراد شده است، [۳]
می فرماید:
نَحْنُ عِبادُ اللّهِ المُکْرَمُونَ الَّذِینَ لایَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ. [۴]
ما بندگان ارجمند خداییم، همانها که در سخن بر او پیشی نمی گیرند و خود به دستور او کار میکنند.
در قسمتی از زیارت جامعه کبیره نیز از امامان معصوم علیهم السلام با همین تعبیر یاد شده است. [۱]
با توجه به این ویژگی امامان معصوم علیهم السلام، میتوان گفت: امامان معصوم علیهم السلام از پیش خود نه چیزی میگویند و نه کاری انجام میدهند، بلکه آنها هر آن چه میگویند و هر آن چه انجام میدهند، همه به امر خداست. ازاین رو، آنها معیار تشخیص حق و باطل و بیان کننده حلال و حرام الهی اند و مردم با تسلیم در برابر آنها میتوانند به راحتی به راهی که خشنودی خداوند در آن است، رهنمون شوند.
با توجه به همین موضوع، در بسیاری از روایات بر مرجعیت امامان معصوم علیهم السلام در تشخیص حق و باطل و تبیین حلال و حرام الهی تأکید شده است. [۲]
———-
[۱]: الهدایه، ص۳۰.
[۱]: سلیمان بن داوود ابوداوود الطیالسى، مسند، بیروت، دارالمعرفه، بى تا، ص۲۷۸، ح۷۶۷.
[۲]: ر. ک: اسماعیل بن ابراهیم بخارى، صحیح البخارى، بیروت، المکتبه الثقافیه، ج ۳، باب المناقب، مناقب عمر بن خطاب، ج۴، ص۲۶۴.
[۳]: احمد بن حنبل، مسند احمد، بیروت، دارالفکر، بى تا، ج۵، صص۸۶ – ۸۸.
[۴]: همان، ج۱، صص ۳۹۸ و ۴۰۶. در مورد تعداد نقباى بنى اسرائیل در آیه ۱۲ سوره مائده چنین آمده است: «وَ لَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِیثاقَ بِنِیإِسْرائِیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اْثنَى عَشَرَ نَقِیبا؛ در حقیقت، خدا از فرزندان اسرائیل پیمان گرفت و از آنان دوازده سرکرده برانگیختیم».
[۱]: مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، بیروت، دار إحیاء التراث العربى، ج۲، ص۱۹، کتاب الاماره.
[۲]: براى مطالعه بیشتر در این زمینه ر. ک: سید ثامر هاشم العمیدى، مهدى منتظر در اندیشه اسلامى، ترجمه: محمدباقر محبوب القلوب، چاپ سوم: قم، مسجد مقدس جمکران، ۱۳۸۳، صص ۱۲۱ – ۱۲۵.
[۱]: ابوالقاسم علی بن محمد خزاز قمی، کفایه الأثر فی النص على الأئمه الإثنی عشر، قم، بیدار، ۱۳۵۹، ص ۸۶، ح ۴۹-۵۱.
[۲]: همان، ص ۴۴.
[۳]: ر. ک: الکافی، ج ۱، صص ۵۲۵ – ۵۳۵.
[۴]: همان، ص ۵۳۴، ح ۱۷.
[۱]: ۱. منظور از « ث» و «فهم» بودن امامان معصوم طالب این است که آنها علوم و معارف مختلف را از طریق الهام ربانی دریافت میکنند؛ یعنی همان گونه که پیامبر از طریق وحی الهی به همه امور واقف میشد. آنها هم از طریق الهام بر همه آنچه بدان نیاز دارند، آگاه میشوند. البته با این تفاوت که پیامبر فرشته وحی را میدید، ولی امامان فرشته وحی را نمی بینند و تنها الهامهای او را دریافت میکنند. در کتاب الکافی در بابی با عنوان «أن الأئمه محدثون مفهمون» پنج روایت در این زمینه نقل شده است که در یکی از آنها به نقل از امام صادق ع چنین میخوانیم: «نزد ابی عبدالله [امام صادق) از محدث» بودن (امام) سخن به میان آمد. حضرت فرمود: او سخنان (فرشته) را میشنود، ولی شخص او را نمی بیند. پرسیدم: فدایت شوم، پس چگونه میفهمد که آن کلام فرشته است؟ فرمود: با آرامش و سکینه ای که به او ارزانی میشود میفهمد که آن کلام فرشته است». الکافی، ج ۱، ص ۲۷۱، ح ۴.
[۲]: . ر. ک: سامی البدری، شبهات و ردود، چاپ دوم: قم، مؤلف، ۱۴۱۷ ه. ق، ج ۱، صص ۶۳ و ۶۴.
[۱]: . در مورد تعداد «اسباط» در آیه ۱۶۰ سوره اعراف چنین میخوانیم: «و قطغناهم اثنتی عشره أسباطه أمم؛ و آنان را به دوازده عشیره، که هر یک امتی بودند تقسیم کردیم».
[۲]: ۲. اشاره به آیه ۶۰ سوره بقره: «و إذ استسقى موسى لقومه فقلنا اضرب بعصاک الحجر فانفجرت منه اثنتا عشره عینا..، و هنگامی که موسی برای قوم خود در پی آب برآمد، گفتیم: «با عصایت بر آن تخته سنگ بزن. پس دوازده چشمه از آن جوشیدن گرفت…
[۳]: رشید الدین محمد ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، العلامه، بی تا، ج ۱، ص ۳۰۱.
[۴]: کتاب الهدایه، ص ۳۱.
[۵]: کتاب الهدایه، ص ۳۱.
[۱]: سوره نساء ۴، آیه ۵۹.
[۲]: ابوعلى فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ۱۳۷۹ ه-. ق، ج۲، ص۶۴.
[۳]: ر. ک: الکافى، ج ۱، صص ۱۸۵ – ۱۹۰.
[۱]: سوره مائده ۵، آیه ۵۵.
[۲]: الکافى، ج ۱، ص ۱۸۷، ح ۷.
[۳]: همان، ص ۱۸۶، ح ۳.
[۱]: الهدایه، صص۳۱ و ۳۲.
[۲]: سوره توبه ۹، آیه ۱۰۵.
[۱]: مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج۵، ص ۶۹.
[۲]: براى مطالعه بیشتر در این زمینه ر. ک: الکافى، ج ۱، صص ۲۱۹ و ۲۲۰، باب «عرض الأعمال على النبى صلى الله علیه و آله و الأئمه علیهم السلام»؛ ابوجعفر محمد بن حسن صفار قمى، بصائر الدرجات، صص ۴۲۴ – ۴۲۸، باب «عرض الأعمال على الأئمّه الأحیاء و الأموات»، صص ۴۲۹ – ۴۳۱؛ بحار الأنوار، ج ۲۳، صص ۳۳۳-۳۳۵، باب «عرض الأعمال على الأئمّه علیهم السلام و أنّهم الشهداء على الخلق».
[۱]: الکافى، ج ۱، ص ۲۱۹، ح ۱.
[۲]: همان، ح ۳.
[۱]: بصائر الدرجات، ص ۴۲۷، ح ۲.
[۲]: الکافى، ج ۱، ص ۲۱۹، ح ۴.
[۱]: احمد بن على طبرسى، الإحتجاج، چاپ اول: قم، اسوه، ۱۴۱۳ ه. ق، ج ۲، ص ۵۹۸؛ بحار الأنوار، ج ۵۳، ص ۱۷۵.
[۲]: ر. ک: مولا محمدصالح مازندرانى، شرح أصول الکافى، چاپ اول: بیروت، داراحیاء التراث العربى، ۱۴۲۱ ه. ق، ج ۵، ص۲۹۱.
[۳]: براى مطالعه بیشتر در این زمینه ر. ک: الکافى، ج ۱، صص ۸۲ و ۸۳، باب «فی أنّ الأئمّه علیهم السلام أنّهم شهداء للّه فی خلقه بما عندهم من الحلال و الحرام»؛ بحار الأنوار، ج ۲۳، ص ۳۳۳، باب «عرضُ الأعمال علیهم و أنّهم الشهداء على الخلق».
[۱]: سوره بقره ۲، آیه ۱۴۲.
[۲]: الکافى، ج ۱، ص ۱۹۰، ح ۲.
[۳]: همان، ص ۱۹۱، ح ۵.
[۱]: الهدایه، صص ۳۲ و ۳۳.
[۱]: سوره انبیاء ۲۱، آیه ۷۳.
[۲]: سوره سجده ۳۲، آیه ۲۴.
[۱]: سوره بقره ۲، آیه ۱۲۴.
[۲]: سوره یس ۳۶، آیه ۸۲ و ۸۳.
[۱]: المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۱۷، ص ۳۰۴؛ ج ۱، صص ۲۲۶-۲۷۶، ذیل آیه ۱۲۴ سوره بقره.
[۱]: سید هاشم بحرانى الحسینى، البرهان فى تفسیر القرآن، چاپ اول: بیروت، مؤسسه الأعلمى، ۱۴۱۹ ه-. ق، ج ۴، ص۶۵.
[۱]: سوره شورا ۴۲، آیه ۲۳.
[۲]: سوره سبا ۳۴، آیه ۴۷.
[۳]: سوره فرقان ۲۵، آیه ۵۷.
[۴]: ر. ک: على اکبر مهدى پور، با دعاى ندبه در پگاه جمعه، چاپ اول: تهران، موعود عصر، ۱۳۸۰، صص ۴۰ – ۵۵.
[۱]: سید على بن موسى ابن طاووس، مصباح الزائر، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، ۱۴۱۷ه-. ق، ص ۴۴۷؛ سید على بن موسى ابن طاووس، إقبال الأعمال، بیروت، مؤسسه الاعلمى، ۱۴۱۷ ه-. ق، ص ۲۹۶؛ بحار الأنوار، ج ۹۹، ص ۱۰۵؛ شیخ عباس قمى، مفاتیح الجنان.
[۲]: بحار الأنوار، ج ۲، ص ۱۰۴.
[۳]: سوره بقره ۲، آیه ۱۸۹.
[۴]: الکافى، ج ۱، ص ۱۹۳، ح ۲.
[۱]: بحار الأنوار، ج ۲۶، ص ۲۶۰، ح ۳۸.
[۲]: الکافى، ج ۱، ص ۱۸۴، باب معرفه الإمام و الردّ اول الیه، ح ۹؛ ر. ک: نهج البلاغه، امام على بن ابى طالب علیه السلام، گردآورنده: شریف رضى، ترجمه: محمدمهدى فولادوند، چاپ اول: تهران، صائب، ۱۳۸۰، خطبه ۱۵۲، ص۱۹۰.
[۱]: «اعراف» در اینجا به معناى «قسمت هاى بالاى حجاب است که بین دوزخ و بهشت حایل است، به طورى که اعرافیان در آنجا هم دوزخیان را مى بینند و هم بهشتیان را». ر. ک: المیزان فى تفسیر القرآن، ج۵، ص ۱۴۵.
[۲]: «سیما» در لغت به معناى علامت است. (ر. ک: المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۵، ص۵)
[۳]: سوره اعراف ۷، آیه ۴۶.
[۴]: «اعراف» در این قسمت از روایت، معادل «عرفاء» جمع عریف و به معناى کسى است که یاران خود را مى شناساند یا معروف مى کند. (ر. ک: شرح اصول کافى، ج ۵، ص ۱۴۵).
[۱]: شرح اصول کافى، ج ۵، ص ۱۴۵.
[۲]: بحار الأنوار، ج ۹۹، ص ۹۸؛ مفاتیح الجنان، زیارت دوم حضرت صاحب الامر علیه السلام.
[۱]: بحار الأنوار، ج ۸، ص ۳۶۸.
[۲]: کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، ص ۵۱۲.
[۳]: الهدایه، ص۳۳.
[۴]: ر. ک: بصائر الدرجات، صص ۱۰۳-۱۰۶، باب فی الأئمّه أنّهم خزّان الله فی السّماء و الأرض على علمه، صص ۱۰۹-۱۱۲، باب فى الأئمه علیهم السلام أنّه صار إلیهم جمیع العلوم التی خرجت إلى الملائکه و الأنبیاء و أمر العالمین.
[۵]: الکافى، ج ۱، صص ۱۹۲ و ۱۹۳، باب أَنّ الأئمّه علیهم السلام ولاه أمر اللّه و خزنه علمه؛ صص ۲۵۵ و ۲۵۶، باب أنّ الأئمّه علیهم السلام یعلمون جمیع العلوم التی خرجت إلى الملائکه و الرسل علیهم السلام.
[۶]: ر. ک: بحار الأنوار، ج ۲۶، صص ۱۰۵- ۱۰۸، باب أنّهم علیهم السلام، خزّان الله على علمه و حمله عرشه.
[۱]: بصائر الدرجات، ص ۱۰۳، ح ۱؛ الکافى، ص ۱۹۲، ح ۲.
[۲]: الکافى، ص ۱۹۲، ح ۳.
[۳]: محمد بن على بن حسین شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، تحقیق: سیدحسن موسوى خرسان، تهران، دارالکتب الإسلامیه، ۱۴۱۰ ه-. ق، ج ۲، ص ۶۱۰.
[۱]: بصائر الدرجات، ص ۱۰۹، ح ۱و۳؛ ص ۱۱۰، ح ۵ و ۶؛ ص ۱۱۱، ح۱۱ و ۱۲.
[۲]: همان، ص ۱۰۹، ح ۲؛ ص ۱۱۰، ح ۴، ۷ و ۸ ؛ ص ۱۱۱، ح ۱۰ و ۱۳.
[۱]: الکافى، ج ۱، کتاب الحجه، باب جهات علوم الائمه علیهم السلام، ص ۲۶۴، ح ۱؛ بصائر الدرجات، باب فیه تفسیر الائمه لوجود علومهم الثلاثه و تأویل ذلک، ص ۳۱۹، ح ۳.
[۲]: محمدمحسن فیض کاشانى، کتاب الوافى، چاپ اول: اصفهان، مکتبه الامام امیرالمؤمنین علیه السلام، ۱۴۰۶ ه. ق، ج ۳، ص ۶۰۶.
[۱]: همان، ح ۳؛ بصائر الدرجات، ص ۳۱۸، ح ۲.
[۲]: ر. ک: همان، باب فی الأئمه علیهم السلام أنّهم ورثوا علم ادم و جمیع العلماء، صص ۱۱۴ – ۱۱۷ و باب فی العلماء أنّهم یرثون العلم بعضهم من بعض، صص ۱۱۷ – ۱۱۸؛ الکافى، ج ۱، باب أنَّ الأئمه علیهم السلام ورثه العلم، یرث بعضهم بعضا العلم، صص ۲۲۱ – ۲۲۳ و باب «أَنّ ألائمه ورثوا علم النبى و جمیع الأنبیاء و الأوصیاء من قبلهم، صص ۲۲۳ – ۲۲۶.
[۱]: الکافى، ج ۱، ص ۲۳۹، ح ۱.
[۲]: همان، ص ۲۲۲، ح ۶.
[۱]: همان، ح ۲.
[۲]: همان، ص ۲۲۵، ح۴.
[۱]: کتاب الوافى، ج ۳، ص ۵۵۴.
[۲]: الکافى، ج ۱، باب جهات علوم الأئمه، ص ۲۶۴، ح ۲؛ بصائر الدرجات، ص۳۲۷، ح ۵.
[۱]: بصائر الدرجات، صص ۳۱۳ – ۳۱۵.
[۲]: همان، صص ۳۱۴ و ۳۱۵، ح ۵.
[۱]: ر. ک: همان، ص ۳۱۴، ح۳.
[۲]: ر. ک: الکافى، ج ۱، صص ۲۳۸ – ۲۴۲؛ بصائر الدرجات، صص ۱۶۲- ۱۷۳ و صص ۱۹۱ و ۱۹۲.
[۳]: الکافى، ج ۱، ص ۲۳۹، ح ۱.
[۱]: همان، ص ۲۴۱، ح ۵.
[۲]: ر. ک: همان، ص ۲۴۰، ح ۲.
[۱]: همان، ص۲۴۳، ح ۱.
[۲]: همان.
[۱]: ر. ک: همان، صص ۲۷۰ و۲۷۱، ح ۱ – ۵ و ص ۵۳۴، ح ۱۸.
[۲]: بصائر الدرجات، صص ۳۱۹ – ۳۲۴.
[۳]: الکافى، ص ۲۷۱، ح ۳؛ بصائر الدرجات، ص ۳۱۹، ح ۱.
[۴]: «مُفهَّم» به کسى اطلاق مى شود که مفهوم را از آسمان و ملکوت دریافت مى کند.
[۵]: «مُحدَّث» به کسى گفته مى شود که فرشتگان با او سخن مى گویند.
[۱]: علل الشرایع، ج ۱، باب ۱۴۶، ص ۱۸۲، ح ۱.
[۲]: الکافى، ج ۱، ص ۲۷۱، ح ۴؛ بصائر الدرجات، ص ۳۲۳، ح ۹.
[۱]: نهج البلاغه، ترجمه: محمد مهدى فولادوند، خطبه ۲۳۴، ص ۳۱۶.
[۲]: بصائر الدرجات، ص ۱۳۲، ح ۶.
[۱]: همان، ص ۱۳۱، ح ۵ ؛ الکافى، ج ۱، ص ۲۵۴، ح ۳.
[۲]: صحیح البخارى، ص ۷۸، ح ۱۸۵.
[۱]: احمد بن محمد القسطلانى، إرشاد الساری لشرح صحیح البخاری، بیروت، دار إحیاء التراث العربى، ج ۶، ص ۱۰۳.
[۲]: صحیح البخاری، ج ۳، ص ۱۸۵.
[۳]: إرشاد الساری لشرح صحیح البخاری، ج ۶، ص ۱۰۳.
[۴]: کتاب الهدایه، ص ۳۳.
[۱]: الکافى، ج ۱، ص ۲۶۹، ح ۶؛ بصائر الدرجات، ص ۶۲، ح ۹.
[۲]: من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۶۱۰.
[۳]: سوره آل عمران۳، آیه۷.
[۴]: الکافى، ص ۲۱۳، ح ۲.
[۱]: سوره نحل۱۶، آیه ۴۴.
[۲]: محمد بن حسن حر عاملى، وسائل الشیعه، چاپ هشتم: تهران، اسلامیه، ۱۳۷۳، ج ۱۸، ابواب صفات القاضى، باب ۵، ص ۱۹، ح ۹؛ علاءالدین على متقى هندى، کنز العمّال فى سنن الأقوال و الأفعال، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۱۳ ه. ق، ج ۱، ص ۱۷۳، ح ۸۷۳.
[۱]: وسائل الشیعه، ج ۱۸، ابواب صفات القاضى، باب ۱۳، ص ۱۳۲، ح ۴.
[۲]: ر. ک: همان، صص ۶۲ – ۷۷.
[۱]: سوره نحل۱۶، آیه ۴۳.
[۲]: وسائل الشیعه، ج ۱۸، ابواب صفات القاضى، باب ۷، ص ۴۲، ح ۴.
[۳]: الهدایه، ص ۳۴.
[۴]: محمد بن على بن حسین شیخ صدوق، معانى الأخبار، قم، جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه، ۱۳۷۱، ص ۳۵، ح۵.
[۱]: من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۳۷۱، ح ۲.
[۲]: سید بن طاووس، إقبال الأعمال، بیروت، مؤسسه الأعلمى للمطبوعات، ۱۴۱۷ ه. ق، ص ۶۴۶.
[۳]: سوره بقره۲، آیه ۱۵۶.
[۱]: مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج ۲ جهان بینى توحیدى، چاپ هشتم: تهران و قم، صدرا، ۱۳۷۵، ص ۸۳.
[۲]: همان، ص ۹۹.
[۳]: همان، صص ۹۹-۱۰۳.
[۴]: همان، ص ۱۰۵.
[۱]: على بن محمد اللیثى الواسطى، عیون الحکم و المواعظ، تحقیق: حسین الحسنى البیرجندى، چاپ اول: قم، دارالحدیث، ۱۳۷۶، ص ۱۵۱، ح ۲۳۱۲.
[۲]: معانى الأخبار، صص ۳۷۰ و ۳۷۱، ح ۱؛ محمد بن على بن الحیسن شیخ صدوق، التوحید، قم، جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه، ۱۴۱۶ ه. ق، ص ۲۵؛ بحار الأنوار، ج ۳، ص ۷، ح ۱۶.
[۳]: التوحید، ص ۲۵.
[۱]: معانى الأخبار، ص ۳۷۱، ح ۱.
[۲]: جلوه هاى لاهوتى شرح زیارت جامعه کبیره، ج ۲، ص ۲۸۶.
[۱]: ر. ک: صحیح مسلم، ج ۸، ص ۳۲، ابو داوود سلیمان بن اشعث؛ سنن ابى داوود، بیروت، داراحیاء التراث العربى، بى تا، ج ۲، ص ۴۱۹؛ صحیح البخارى، ج ۲، جزء۴، ص ۱۴۱. ر. ک: مرکز المصطفى للدراسات الاسلامیه، العقائد الإسلامیه، چاپ اول: قم، مرکز المصطفى للدراسات الإسلامیه، ۱۴۱۹ ه. ق، ج ۲، صص ۷۱-۱۳۱.
[۲]: ر. ک: الکافى، ج ۱، ص ۳۷۱، ح ۵؛ بحار الأنوار، ج ۸، ص ۳۶۸ و ج ۳۲، صص ۳۲۱ و ۳۳۳.
[۱]: فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام، صص ۶۰۴ و ۶۰۵.
[۲]: من لایحضره الفقیه، ج ۲، صص ۳۷۳ و ۳۷۴.
[۳]: الهدایه، ص ۳۴.
[۱]: سوره احزاب۳۳، آیه ۳۳.
[۲]: ر. ک: سید بن طاووس، سعدالسعود، قم، مکتبه الرضى، ۱۳۶۳، ص ۱۰۷.
[۳]: جلال الدین سیوطى، تفسیر الدر المنثور، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۴ ه-. ق، ج ۵، ص ۱۹۹.
[۱]: همان.
[۲]: ابن الصباغ المالکى، الفصول المهمّه، نجف، مکتبه دارالکتب، بى تا، ص ۲۴.
[۳]: ر. ک: البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۶، صص ۲۵۲ – ۲۸۶.
[۴]: همان، ج ۶، ص ۲۵۵، ح ۷.
[۱]: همان، صص ۲۶۲ و ۲۶۳، ح۲۲.
[۱]: الکافى، ج ۱، ص ۱۹۱، ح ۵.
[۲]: بحار الأنوار، ج ۲۵، ص ۱۹۴، ح ۵.
[۳]: همان، ج ۱۷، ص ۱۰۸.
[۱]: الإعتقادات، ص ۹۶.
[۲]: الهدایه، ص ۳۵.
[۳]: بحار الأنوار، ج ۳۶، ص ۴۰۷، ح ۱۶.
[۱]: در بسیارى از کتاب هایى که در زمینه تاریخ زندگانى و شرح حال ائمه علیهم السلام نوشته شده، بخشى به شرح کرامتها و معجزه هاى این بزرگواران اختصاص یافته است که از آن جمله مى توان به کتاب هاى زیر اشاره کرد: الإرشاد، ج ۱، صص ۳۰۵ – ۳۵۳ اخبار غیبى و کرامات امام على علیه السلام؛ ج ۲، صص ۱۸۲ – ۱۸۵ (کرامات امام صادق علیه السلام) ؛ صص ۲۲۱ – ۲۳۰ (کرامات و معجزات امام کاظم علیه السلام) ؛ صص ۲۵۴ – ۲۵۸ (کرامات امام رضا علیه السلام) ؛ صص ۲۸۱ -۲۹۴ (کرامات امام جواد علیه السلام) ؛ صص ۳۰۱- ۳۰۸ (کرامات امام هادى علیه السلام) ؛ ۳۲۱ – ۳۳۵ (کرامات امام حسن عسکرى علیه السلام) ؛ صص ۳۵۵ – ۳۶۷ (کرامات امام زمان علیه السلام).
[۲]: بحار الأنوار، ج ۱۰۰، ص ۳۰۶، ح ۲۳.
[۳]: همان، ج ۹۹، ص ۱۰۵؛ مفاتیح الجنان.
[۱]: بصائرالدرجات، صص ۲۵۲ – ۲۵۷، جزء پنجم، باب ۱۳، ح ۲، ۵، ۱۰ و ۱۱.
[۲]: همان، صص ۲۶۹ – ۲۷۲، جزء ششم، باب ۳، ح ۱، ۳، ۵ و ۷؛ صص ۲۷۲ – ۲۷۴، باب ۴، ح ۱، ۲، ۳و ۵.
[۳]: همان، ص ۲۶۹، ح ۱.
[۱]: کتاب الغیبه طوسى، صص ۱۹ و ۲۰.
[۲]: الهدایه، ص ۳۶.
[۳]: کمال الدین و تمام النعمه، ج ۱، ص ۲۰۵، ح ۱۷ – ۱۹.
[۱]: ر. ک: بحار الأنوار، ج ۲۷، صص ۳۰۸ – ۳۱۰.
[۲]: کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، ص ۴۸۵، ح ۴؛ کتاب الغیبه طوسى، ص ۱۷۷.
[۳]: ر. ک: المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۱۷، صص ۱۲۴ و ۱۲۵.
[۱]: البرهان فى تفسیر القرآن، ج ۶، ص ۱۱، ح ۲.
[۲]: سوره رعد ۱۳، آیه ۲؛ سوره لقمان (۳۱)، آیه ۱۰.
[۱]: براى مطالعه بیشتر در این زمینه ر. ک: على اکبر مهدى پور، او خواهد آمد، قم، رسالت، ۱۳۸۴، ج ۲، صص ۱۷۴ – ۱۷۷.
[۲]: ابوجعفر محمد بن على بن حسین شیخ صدوق، کتاب الخصال، چاپ پنجم: قم، مؤسسه النشر الإسلامى، ۱۴۱۶ ه. ق، ج ۲، ص ۶۲۶.
[۱]: کمال الدین و تمام النعمه، ج ۱، باب ۲۱، ص ۲۰۷، ح ۲۲.
[۲]: من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۳۶۱.
[۳]: همان، ص ۳۵۹؛ الکافى، ج ۴، ص ۵۷۷، ح ۲؛ بحار الأنوار، ج ۹۸، ص ۳، ح ۳؛ مفاتیح الجنان، زیارت اول از زیارات مطلقه امام حسین علیه السلام.
[۴]: الکافى، ج ۴، ص ۵۷۷، ح ۲؛ بحار الأنوار، ج ۹۸، ص ۱۵۳، ح ۳؛ مفاتیح الجنان.
[۱]: بحار الأنوار، ج ۹۸، ص ۱۵۶.
[۲]: همان، ج۲، باب ۳۸، صص ۳۸۴ و ۳۸۵، ح ۱.
[۳]: من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۳۷۴؛ مفاتیح الجنان.
[۱]: «دعاى عدیله» دعاى مأثور نیست و در مجامع روایى شیعه نقل نشده است، ولى چنان که در کلمات بسیارى از بزرگان آمده، مضامین آن برگرفته از روایات است. ر. ک: میرزاحسین النورى الطبرسى، مستدرک وسائل الشیعه، تهران، المکتبه الإسلامیه، ۱۳۸۲ ه. ق، ج ۱، ص ۹۳ در حاشیه باب ۳۰ از ابواب الإحتضار؛ على نمازى شاهرودى، مستدرک سفینه البحار، تهران، قسم الدراسات الاسلامیه فی مؤسسه البعثه، ۱۳۶۳، ج ۷، ص ۱۲۱.
[۲]: کتاب الغیبه طوسى، ص ۹۲.
[۱]: بحار الأنوار، ج ۳۶، ص ۲۶۸.
[۲]: الکافى، ج ۱، ص ۱۷۹، ح ۱۰.
[۳]: براى مطالعه بیشتر در این زمینه ر. ک: همان، صص ۱۷۸ و ۱۷۹، باب «أنّ الأرض لاتخلو منحجه»؛ کمال الدین و تمام النعمه، ج ۱، صص ۲۰۲ – ۲۱۷، باب «العله التى من أجلها یحتا ج إلى الإمام علیه السلام؛ کتاب الغیبه نعمانى، صص ۱۳۶ – ۱۳۹، باب «ما روى أنّ اللّه لایخلی أرضه بغیر حجه».
[۱]: الهدایه، صص ۳۵ و ۳۶.
[۲]: کمال الدین و تمام النعمه، ج ۱، ص ۳۹، ح ۵۹.
[۳]: همان، ص ۲۴۱، ح ۵.
[۱]: ر. ک: کتاب الغیبه نعمانى، ص ۴، ح ۲؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام، تحقیق: مؤسسه الإمام الخمینى رحمه الله، چاپ اول: مشهد، المؤتمر العالمى للإمام الرضا علیه السلام، ۱۴۱۳ ه-. ق، ج ۲، ص ۲۶، ح ۱۰.
[۲]: من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۳۷۲؛ مفاتیح الجنان.
[۱]: ر. ک: مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۷؛ فرهنگ لاروس، ج ۱، ص ۸۴۲.
[۲]: سوره بقره ۲، آیه ۵۸.
[۱]: مجمع البیان، ج ۱، صص ۱۱۸ و ۱۱۹.
[۲]: ابوجعفر محمد بن على بن الحسین شیخ صدوق، الأمالى، بیروت، مؤسسه الأعلمى للمطبوعات، ۱۴۰۰ه. ق، ص ۶۹، مجلس ۱۷، ح ۶.
[۳]: بحار الأنوار، ج ۲۳، صص ۱۲۲ و ۱۲۳، ح ۴۷.
[۱]: ر. ک: البرهان فى تفسیر القرآن، ج ۲، ص ۲۲۷.
[۲]: من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۳۷۲.
[۱]: الهدایه، ص ۳۷.
[۲]: سوره انبیاء ۲۱، آیه ۲۶ و ۲۷.
[۳]: در آغاز این روایت، سلمان و ابوذر خطاب به امیر مؤمنان على علیه السلام مى گویند: «اى امیر مؤمنان! ما آمده ایم تا درباره معرفت شما بالنورانیه از شما بپرسیم. » آن حضرت مى فرماید: «معرفتى بالنّورانیّه معرفه الله عزّ و جلّ و معرفه الله عزّ و جلّ معرفتى بالنّورانیّه و هو الدّین الخالص… ؛ معرفت من بالنورانیه معرفت خداى عزّ و جّل است و معرفت خداى عزّ و جّل معرفت من بالنورانیه است واین همان دین خالص است. » ایشان در ادامه روایت، به ویژگى هاى این معرفت اشاره مى کند. ر. ک: بحار الأنوار، ج ۲۶، ص ۸۱.
[۴]: بحار الأنوار، ج ۲۶، ص ۷.
[۱]: ر. ک: من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۳۷۱.
[۲]: ر. ک: همین کتاب، صص ۲۵۳ – ۲۵۵.
[معرفت امام زمان علیه السلام و تکلیف منتظران – جلد ۱، صفحه ۱۶۰]