پيشوايان دوازده گانه
نخستين ويژگي امامان اهل بيت عليهم السلام اين است كه نام و تعداد آنها براساس نص الهي و تعيين رسول گرامي اسلام مشخص شده است و هيچ تغيير و تبدّلي در آن راه نمي يابد. از اين رو، بر همه معتقدان به امامت لازم است كه تمامي امامان دوازده گانه را يكي پس از ديگري از امام علي عليه السلام تا خاتم اوصيا حجت بن الحسن العسكري عليهماالسلام بپذيرد و به آنها معتقد باشد.
شيخ صدوق در اين زمينه مينويسد:
[بر هر مسلمان] واجب است كه معتقد باشد حجتهاي خداي عزّ و جلّ بر آفريدگانش پس از پيامبر او، محمد صلي الله عليه و آله، امامان دوازده گانه هستند كه نخستين آنها، امير مؤمنان، علي زاده ابي طالب است و سپس حسن، سپس حسين، سپس علي زاده حسين، سپس محمد زاده علي، سپس جعفر زاده محمد، سپس موسي زاده جعفر، سپس علي فرزند موسي، سپس محمد فرزند علي، سپس علي فرزند محمد، سپس حسن فرزند علي، سپس علي فرزند محمد، سپس حسن فرزند علي و سپس حجت قائم، صاحب زمان، خليفه خدا در زمين كه صلوات خدا بر همه آنها باد…. [۱]
از عصر پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله بر موضوع امامت امامان دوازده گانه تأكيد ميشد و ايشان در شرايط و موقعيتهاي مختلف، اين موضوع را به مردم گوشزد ميكرد. در منابع روايي شيعه و سني نيز روايات فراواني از آن حضرت وجود دارد كه در آنها اين موضوع به صراحت بيان شده است.
در اينجا براي روشن تر شدن موضوع، برخي از رواياتي را كه از طريق شيعه و سني در اين زمينه نقل شده است، بررسي ميكنيم:
الف) روايات سني
محدثان بزرگ اهل سنت در جوامع روايي خود، روايات مربوط به دوازده خليفه يا جانشين رسول خدا صلي الله عليه و آله را نقل كرده اند كه برخي از آنها به قرار زير است:
سليمان بن داوود معروف به ابوداوود طيالسي (م ۲۰۴ ه. ق) در مسند خود از جابر بن سمره چنين نقل ميكند:
از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم كه ميفرمود: «إِنَّ الإِسلامَ لايَزالُ عَزِيزا إِلي اثني عَشَرَ خَلِيفَةً؛ اسلام پيوسته عزيز است تا دوازده خليفه [بيايند]».
آن گاه سخني فرمود كه من آن را نفهميدم. اين بود كه از پدرم پرسيدم: پيامبر خدا چه فرمود؟ او گفت: فرمود: «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْش؛ همه آنها از قريش هستند». [۱]
اسماعيل بن ابراهيم جعفي معروف به بخاري (م۲۵۶ ه. ق) در صحيح خود روايت ياد شده را با تفاوت اندكي نقل ميكند. [۲]
احمد بن حنبل (م ۲۴۱ ه. ق) نيز از جابر بن سمره نقل ميكند كه پيامبر خدا فرمود:
لايَزالُ الدِّينُ قائِما حَتّي يَكُونُ اثناعَشَرَ خَلِيفَةً مِنْ قُرَيْش.
اين دين پيوسته پابرجاست تا اينكه دوازده خليفه از قريش بيايند. [۳]
او همچنين در مسند خود از مسروق چنين روايت ميكند:
نزد عبدالله بن مسعود نشسته بوديم، در حالي كه او قرآن ميخواند مردي به او گفت: اي ابوعبدالرحمان! آيا از رسول خدا صلي الله عليه و آله پرسيديد كه اين امت چند خليفه خواهد داشت؟ عبدالله گفت: از زماني كه به عراق آمده ام، كسي جز تو اين پرسش را از من نكرده است. سپس گفت: آري، از پيامبرخدا پرسيدم. فرمود: «إِثْنا عَشَرَ، كَعِدَّةِ نُقَباءِ بَنِي إسرائِيلَ؛ دوازده نفر به تعداد نقباي بني اسرائيل». [۴]
مسلم بن حجاج (م ۲۶۱ ه. ق) نيز در صحيح خود روايت زير را نقل ميكند:
وَ لايَزالُ الدِّينُ قائِما حَتّي تَقُومَ السّاعَةُ، أَوْ يَكُونَ اثْناعَشَرَ خَلِيفَةً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْش. [۱]
اين دين تا قيام قيامت يا تا زماني كه دوازده خليفه كه همگي از قريش هستند، [بر شما بيايد] پابرجا خواهد بود.
نكته اي كه در مورد روايات ياد شده بايد بدان توجه داشت، اين است كه منظور رسول خدا از دوازده خليفه پس از خود، كساني است كه شايستگي و صلاحيت خلافت و جانشيني ايشان را دارا هستند و لازم نيست حتما آنها بر اريكه قدرت نشسته باشند تا عنوان خليفه بر آنها بار شود. اگر چه خواست پيامبر در واقع اين بود كه همين دوازده نفر مورد نظر به خلافت ظاهري برسند و قدرت را به دست گيرند.
از سوي ديگر، اگر احاديث خلفاي دوازده گانه را به معناي يادشده حمل نكنيم، حتما بدون تفسير خواهد ماند؛ زيرا تعداد خلفاي اموي و عباسي كه همگي از قريش بوده و به حكومت ظاهري رسيده اند، چند برابر تعداد ذكر شده در اين احاديث است. [۲]
ب) روایات شیعه
علمای شیعه نیز در کتابهای خود، روایتهای دوازده امام را مورد توجه قرار داده و آنها را نقل کرده اند که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم:
علی بن محمد خزاز قمی (از علمای قرن چهارم) در کتاب خود از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین نقل میکند:
أهل بيتي عترتي من لحمي و دمي وهم الأئمه بعدی، عدد نقباء بني إسرائيل [۱] .
خاندان من، عترت من از گوشت و خون من هستند. آنها امامان پس از من و به تعداد نقبای بنی اسرائیل هستند.
او همچنین از سلمان فارسی نقل میکند که پیامبر گرامی اسلام فرمود:
الائمه بعدی اثناعشر. ثم قال: کلهم من قریش، ثم یخرج قائما فیشفی صدور قوم مومنین [۲]
امامان پس از من دوازده نفرند. آنگاه فرمود: همه آنها از قریش هستند. سپس قائم ما قیام میکند و قلوب مؤمنان شفا مییابد. محمد بن یعقوب کلینی (م ۳۲۹ ه. ق) در «کتاب الحجة» الکافی، بابی را به روایاتی اختصاص داده که در موضوع امامان دو زاده گانه وارد شده است. او در این باب، بیست روایت از پیامبر اکرم نیه و امامان معصوم طلا در این زمینه نقل میکند. [۳] از جمله این روایات، روایت زیر است که کلینی آن را به سند خود از امام محمدباقر * روایت میکند:
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): من ولي اثناعشر (أحدعشر قباء محجباء محدثون مفهمون آخرهم القائم بالحق یملاها عدلا كما ملئت جورا. [۴]
پیامبر خدا – درود خدا بر او و خاندانش باد – فرمود: از فرزندان من، دوازده نفر پیشوا، برگزیده، محدث و مفهم [۱] خواهند بود که آخرین آنها قيام کننده به حق است که زمین را از عدل پر میکند چنان که از ستم پر شده بود.
گفتنی است برخی بر روایت یادشده اشکال گرفته و گفته اند بر اساس این روایت باید تعداد جانشینان پیامبر اکرم، سیزده نفر باشد؛ زیرا آن حضرت در اینجا میفرماید: «دوازده نفر از فرزندان من به پیشوایی میرسند» و با توجه به اینکه نخستین پیشوای مسلمانان، امام علی از فرزندان پیامبر نبود و ما هم يقين داریم که پیامبر اکرم، ایشان را به جانشینی خود انتخاب کرده بود، در نتیجه، تعداد جانشینان پیامبر و پیشوایان مردم سیزده نفر خواهند بود، نه دوازده نفر. در پاسخ این اشکال باید گفت به ظاهر، اشتباهی از سوی نسخه نویسان الكافی رخ داده و به جای کلمه «أحد عشر»، «إثناعشر» نوشته شده است؛ زیرا در کتاب ابوسعید العصفری که از جمله اصول روایی شمرده میشود، این روایت به این صورت نقل شده است: «من وليي أحد عشر ثقباء نجباء… ) ). [۲]
ابن شهرآشوب (م ۵۸۸ ه. ق) نیز به سند خود نقل میکند که پیامبر خدا در یکی از خطبههای خود فرمود:
معاشر الناس، من اراد ان یحیی حیاتی ویموت میتتی فلیتول علی بن ابی طالب، و لیقتید من بعده.
ای مردم! هر کس میخواهد مانند من زندگی کند و مانند من از دنیا برود، سرپرستی علی بن ابی طالب را بپذیرد و از امامان پس از او پیروی کند. آنگاه پرسیده شد: امامان پس از شما چند نفرند؟ فرمود:
عدد الأسباط [۱] و انفجرت موسی اثنا عشرة عين. ۲ و ۳ [۲] [۳]به تعداد قبایل بنی اسرائیل برای موسی، دوازده چشمه جوشیدن گرفت.
۲. والیان امر شیخ صدوق و پس از اشاره به نام دوازده امام به بیان ویژگیهای این امامان و آنچه مسلمانان باید در مورد آنها معتقد باشند، پرداخته است:
واجب است که معتقد باشد آنها «اولى الأمره هستند؛ همانها که خداوند امر به اطاعت آنها کرده است. [۴]
کلام شیخ صدوق اشاره به این آیه از قرآن کریم دارد که میفرماید:
۲. واليان امر
شيخ صدوق رحمه الله پس از اشاره به نام دوازده امام به بيان ويژگيهاي اين امامان و آنچه مسلمانان بايد در مورد آنها معتقد باشند، پرداخته است:
واجب است كه معتقد باشد آنها «اولي الأمر» هستند؛ همانها كه خداوند امر به اطاعت آنها كرده است. [۵]
كلام شيخ صدوق اشاره به اين آيه از قرآن كريم دارد كه ميفرمايد:
يا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ و أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُوْلِي الأَمْرِ مِنْكُمْ. [۱]
اي كساني كه ايمان آورده ايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياي امر خود را [نيز ]اطاعت كنيد.
امين الاسلام طبرسي (۴۶۸ – ۵۴۸ ه. ق) ذيل اين آيه، در بيان مراد از «اولي الأمر» مينويسد:
در [تفسير عبارت] «أولي الأمر»، دو نظر ميان مفسران وجود دارد. نظر اول اين است كه آنها حاكمان (امرا) هستند. اين نظر ابوهريره، ابن عباس – در يكي از دو روايتش -، ميمون بن مهران و… است. نظر دوم اين است كه آنها عالمان هستند. اين نظر از جابر بن عبدالله، ابن عباس – در روايت ديگرش – مُجاهد، حسن و… نقل شده است… اما اصحاب ما [اماميه] از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام نقل كرده اند كه اولي الامر، امامان از آل محمد عليهم السلام هستند كه خداوند، اطاعتشان را به اطلاق واجب كرده است، هم چنان كه اطاعت خود و اطاعت پيامبرش را واجب كرده است. جايز نيست خداوند اطاعت از كسي را به طور مطلق واجب كند، مگر اينكه عصمتش ثابت شده و دانسته شده باشد كه باطن او مثل ظاهرش است و او از هر گونه اشتباه و عمل ناپسندي به دور است. اين چيزي است كه نه در حاكمان وجود دارد و نه در عالمان…. [۲]
چنان كه در كلام طبرسي نيز آمده بود، در روايات، «اولي الأمر» به صراحت به امامان معصوم عليهم السلام تفسير شده است. اين روايات را در بسياري از مجامع روايي ميتوان ديد. كتاب الكافي در «باب فرض طاعة الأئمة» از «كتاب الحجة»، هفده روايت در اين زمينه نقل ميكند. [۳]
در يكي از روايات، كليني به سند خود از حسين بن ابي علاء نقل ميكند كه نظرمان در مورد وجوب اطاعت اوصيا را به ابي عبدالله [امام صادق] عليه السلام عرضه داشتم. آن حضرت فرمود:
نَعَمْ هُمُ الَّذِينَ قالَ اللّهُ تَعالي: «أَطِيعُوا اللّهَ و أَطِيْعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الأَمْرِ مِنْكُمْ» وَ هُمُ الَّذِينَ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «إنّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ و رَسُولُهُ و الَّذِينَ آمَنُوا». [۱] و [۲]
آري، آنها كساني هستند كه خداوند تعالي درباره آنها فرمود: «خدا را اطاعت كنيد و پيامبر اولياي امر خود را [نيز ]اطاعت كنيد» و همانها هستند كه خداوند – عزّ و جلّ – درباره ايشان فرمود: «خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياي امر خود را [نيز] اطاعت كنيد».
ايشان همچنين در روايت ديگري از ابي الصباح كناني نقل ميكند كه امام صادق عليه السلام فرمود:
نَحْنُ قَومٌ فَرَضَ اللّهُ عَزَّ وَ جلَّ طاعَتَنا وَ أَنْتُمْ تَأْتَمّوُنَ بِمَنْ لايُعْذَرُ النّاسُ بِجَهالَتِهِ. [۳]
ما قومي هستيم كه خداوند عزَّ وَ جَلّ اطاعتشان را واجب كرده است و شما از كسي پيروي ميكنيد كه مردم عذري در نشناختن او ندارند.
۳. گواهان بر مردم
اشاره
شيخ صدوق رحمه الله در بيان سومين موضوعي كه هر مسلمان بايد درباره امامان خود بدان معتقد باشد، مينويسد:
واجب است كه معتقد باشد آنها گواهان بر مردمند. [۱]
پيش از بررسي آيات و رواياتي كه در اين زمينه وارد شده، يادآوري اين نكته ضروري است كه شاهد يا گواه بودن امامان بر مردم، فرع آگاهي و اطلاع آنها از اعمال مردم است. به بيان ديگر، امامان آن گاه ميتوانند به سود يا زيان مردم در روز قيامت گواهي دهند كه در دنيا از اعمال آنها آگاه باشند.
با توجه به آنچه گفته شد، براي روشن شدن سومين فرع از فروع معرفت امام، بايد دو موضوع را به صورت جداگانه بررسي كنيم؛ يكي، آگاهي امامان از اعمال مردم و ديگري، گواه بودن امامان بر اعمال آنها.
الف) آگاهي امامان از اعمال مردم
در آيات و روايات متعددي بر اين نكته تصريح شده است كه پيامبر خدا و امامان معصوم عليهم السلام از رفتار و كردار مردمان آگاهند و از هر چه بر آنها ميگذرد، باخبرند.
در يكي از آيات قرآن در اين زمينه چنين آمده است:
وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُم وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلي عَالِمِ الغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُم تَعْمَلُون. [۲]
و بگو: [هر كاري ميخواهيد] بكنيد كه به زودي، خدا و پيامبر او و مؤمنان در كردار شما خواهند نگريست و به زودي به سوي داناي نهان و آشكار باز گردانيده ميشويد. پس شما را به آنچه انجام ميداديد، آگاه خواهد كرد.
امين الاسلام طبرسي ذيل آيه ياد شده ميفرمايد:
اين دستوري از سوي خداي سبحان به پيامبرش است كه به مكلّفان بگويد: به هر آنچه خداوند، شما را امر كرده است، عمل كنيد… ؛ زيرا خداوند به زودي عمل
شما را ميبيند…. برخي گفته اند مراد از ديدن در اينجا دانستن و آگاه بودن است… ؛ يعني خداي تعالي از كارهاي شما آگاه است و در برابر آنها به شما پاداش ميدهد. پيامبر او نيز اعمال شما را ميبيند و از آن آگاه است. از اين رو، نزد خداوند متعال به نفع شما گواهي ميدهد. همچنين مؤمنان نيز اعمال شما را ميبينند. گروهي گفته اند در اينجا منظور از مؤمنان، شهدا هستند و برخي گفته اند منظور از آنها فرشتگان و حافظاني هستند كه اعمال مردم را مينويسند. اصحاب ما [اماميه ]روايت كرده اند كه اعمال اين امت در هر روز دوشنبه و پنج شنبه بر پيامبر – درود خدا بر او و خاندانش باد – عرضه ميشود و ايشان از آنها آگاه ميشود. اين اعمال بر امامان هدايت نيز عرضه ميشود و آنها از اعمال مردم مطلع ميشوند و مراد از «مؤمنان» در اين آيه نيز همانها هستند. [۱]
موضوع ياد شده در جوامع روايي شيعه نيز مورد توجه قرار گرفته است، تا آنجا كه بسياري از محدثان بابي از كتاب خود را به نقل رواياتي اختصاص داده اند كه در اين زمينه وارد شده است. [۲]
بر اساس رواياتي كه در اين باب نقل شده است، اعمال مردم هر صبح و شام به حضور حجت و امام عصر عرضه ميشود و ايشان از اعمال خوب و پسنديده مردم شاد و از اعمال ناشايست آنها اندوهگين ميشوند.
در اينجا براي روشن تر شدن موضوع، به برخي از رواياتي اشاره ميكنيم كه در اين زمينه از امامان معصوم عليهم السلام نقل شده است:
۱. ابوبصير در روايتي از امام صادق عليه السلام چنين نقل ميكند:
تُعْرَضُ الأَعْمالُ عَلي رَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله أَعْمالَ الْعِبادِ كُلَّ صَباحٍ أَبْرارَها وَ فُجّارَها فَاحْذَرُوها وَ هُوَ قَولُ اللّه ِ تَعالي: «إِعْمَلُوا فَسَيَري اللّه ُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ…. [۱]
اعمال نيك و بد همه بندگان هر صبح گاه بر پيامبر خدا – درود خدا بر او و خاندانش باد – عرضه ميشود. پس مراقب باشيد. اين سخن خداي تعالي است كه: «و بگو [هر كاري ميخواهيد ]بكنيد كه به زودي خدا و پيامبرش در كردار شما خواهند نگريست».
در روايت ديگري، سَماعه نقل ميكند كه روزي امام صادق عليه السلام فرمود: «ما لَكُمْ تَسُؤُونَ رَسُولَ اللّه ِ صلي الله عليه و آله؟ چرا فرستاده خدا – درود خدا بر او و خاندانش باد – را اندوهگين ميسازيد؟ »
در اين هنگام مردي پرسيد: چگونه ما او را اندوهگين ميسازيم؟ و آن حضرت در پاسخش فرمود:
أَما تَعْلَمُونَ أَنَّ أَعْمالَكُمْ تُعْرَضُ عَلَيْهِ فَإِذا رَأي فِيها مَعْصِيَةً ساءَهُ ذلِكَ فَلاتَسُؤُوا رَسُولَ اللّه ِ وَ سَرُّوهُ…. [۲]
مگر نمي دانيد كه اعمال شما بر آن حضرت عرضه ميشود و چون گناهي در آن ببيند، اندوهگين ميشود؟ پس فرستاده خدا را اندوهگين نكنيد و او را شادمان سازيد.
اينكه در روايات ياد شده تنها از عرضه اعمال مردم بر پيامبر خدا و آگاهي آن حضرت از رفتار و كردار آنها سخن به ميان آمده است، هرگز به معناي انحصار ويژگي ياد شده به آن حضرت نيست؛ زيرا اين ويژگي از آن حجتهاي الهي در هر عصر است و امامان معصوم عليهم السلام نيز چنان كه خود در موارد متعددي بيان فرموده اند، چون پيامبر خاتم صلي الله عليه و آلهاز اين ويژگي برخوردارند.
مُعلّي بن خُنَيس، يكي از اصحاب امام صادق عليه السلام نقل ميكند كه آن حضرت در تفسير اين سخن خداي تبارك و تعالي كه «إِعْمَلُوا فَسَيَري اللّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُه وَ الْمُؤْمِنُونَ» فرمود:
هُوَ رَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله وَ الأَْئِمَّةُ تُعْرَضُ عَلَيْهِمْ أَعْمالُ الْعِبادِ كُلَّ خَمِيس. [۱]
اعمال بندگان در هر پنج شنبه بر پيامبر خدا و ائمه عليهم السلام عرضه ميشود.
يكي از اصحاب امام رضا عليه السلام نيز ميگويد:
روزي به امام رضا – درود خدا بر او باد – عرض كردم: براي من و خانوادهام به درگاه خدا دعا كنيد و آن حضرت فرمود:
أَوَلَسْتُ أَفْعَلُ وَ اللّه ِ إِنَّ أَعْمالَكُمْ لَتُعْرَضُ عَلَيَّ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ.
مگر دعا نمي كنم؟ به خدا سوگند كه اعمال شما در هر صبح و شام بر من عرضه ميشود.
راوي ميگويد: اين مطلب بر من سنگين آمد. پس امام عليه السلام به من فرمود:
أَما تَقْرَءُ كِتابَ اللّه ِ عَزَّ وَ جَلَّ: «قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَريَ اللّه ُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ المُؤْمِنُونَ»؟ قالَ: «هُوَ وَ اللّه ِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طالِبٍ». [۲]
مگر تو كتاب خداي عزّ و جّل را نمي خواني كه ميفرمايد: «و بگو: [هر كاري ميخواهيد ]بكنيد كه به زودي خدا و پيامبر او و مؤمنان در كردار شما خواهند نگريست؟ » به خدا كه آن [مؤمن] علي بن ابي طالب است.
امام مهدي عليه السلام نيز در يكي از توقيعات شريف خود كه خطاب به شيخ مفيد رحمه الله صادر شده به آگاهي كامل خود از احوال شيعيان اشاره كرده است:
فَإِنّا نُحِيطُ [يُحِيطُ] عِلْما [عِلْمُنا ]بِأَنْبائِكُمْ وَ لايَعْزِبُ عَنّا شَيْ ءٌ مِنْ أَخْبارِكُمْ. [۱]
ما بر احوال شما آگاهيم و هيچ چيز از اخبار شما بر ما پوشيده نيست.
در اينجا ممكن است اين پرسش مطرح شود كه چرا در برخي روايات گفته شده است كه اعمال مردم هر شبانه روز بر پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله يا ائمه عليهم السلام عرضه ميشود و در برخي ديگر گفته شده كه اعمال مردم هر پنج شنبه بر اين حضرات عرضه ميگردد؟ در پاسخ بايد گفت اين دو دسته روايات هيچ منافاتي با يكديگر ندارند؛ زيرا احتمال دارد افزون بر عرضه روزانه اعمال مردم بر حجتهاي خدا، در هر پنج شنبه نيز اعمال يك هفته مردم به صورت يك جا بر آنها عرضه شود. [۲]
ب) گواه بودن امامان بر اعمال مردم
چنان كه در روايات نقل شده از امامان معصوم عليهم السلام آمده است، حجتهاي خداوند (پيامبر و ائمه معصومين عليهم السلام) گواه بر اعمال مردم هستند و در روز قيامت به سود يا زيان آنها شهادت ميدهند.
محدثان بزرگوار شيعه به موضوع ياد شده توجه كرده و بسياري از آنها بابي از كتاب خود را به نقل روايات مرتبط با اين موضوع اختصاص داده اند. [۳] مهم ترين دليل بر اين ويژگي حجتهاي الهي، آيه شريفه قرآن است كه ميفرمايد:
وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطا لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النّاسِ وَ يَكُونُ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدا. [۱]
و بدين گونه شما را امتي ميانه قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر بر شما گواه باشد.
امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه شريفه ميفرمايد:
نَحْنُ الأُمَّةُ الْوُسْطي وَ نَحْنُ شُهَداءُ اللّه ِ عَلي خَلْقِهِ وَ حُجَجُهُ فِي أَرْضِهِ [… ] فَرَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آلهالشَّهِيدُ عَلَيْنا بِما بَلَّغَنا عَنِ اللّه ِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَحْنُ الشُّهَداءُ عَلَي النّاسِ فَمَنْ صَدَّقَ صَدَّقْناهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مَنْ كَذَّبَ كَذَّبْناهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ. [۲]
ما امت ميانه هستيم و ماييم گواهان خدا بر آفريدگانش و حجتهاي او در زمينش ]… [پس فرستاده خدا، گواه و ناظر بر ماست به سبب آنچه از سوي خداي عزّ و جلّ به ما ابلاغ كرده است و ما گواهانيم بر مردم. پس هر كه ما را تصديق كند، روز قيامت تصديقش ميكنيم و هر كه ما را تكذيب كند، روز قيامت تكذيبش ميكنيم.
سليم بن قيس نيز در همين زمينه از امام علي عليه السلام چنين نقل ميكند:
إِنَّ اللّه َ طَهَّرَنا وَ عَصَمَنا وَ جَعَلَنا شُهَداءَ عَلي خَلْقِهِ وَ حُجَّتَهُ فِي أَرْضِهِ وَ جَعَلَنا مَعَ الْقُرْآنِ وَ جَعَلَ الْقُرْآنَ مَعَنا لا نُفارِقُهُ وَ لايُفارِقُنا. [۳]
خداوند ما را پاكيزه داشته و از خطا حفظ كرده است. او ما را گواه بر آفريدگان خويش و حجت خود در زمين ساخته است. او ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داده است. نه ما از قرآن جدا ميشويم و نه قرآن از ما.
۴. راهنمايان به سوي خدا
شيخ صدوق رحمه الله در ادامه بيان لوازم معرفت امام يا ويژگيهاي امامان معصوم عليهم السلام، به نقش محوري ائمه در شناخت خداوند و ارتباط با او توجه كرده است و آنها را درهاي خداوند (ابواب الله)، راه به سوي او (سبيل الله) و راهنمايان بر او (ادّلاء عليه) معرفي ميكند:
]واجب است كه معتقد باشد امامان] درهاي خدا، راه به سوي او و راهنمايان به او هستند. [۱]
از عبارت ياد شده به دست ميآيد كه امامان معصوم عليهم السلام در مسير رسيدن انسان به خدا چند نقش اساسي را بر عهده دارند: نخست اينكه انسانها را به راه خدا رهنمون ميشوند و آنها را در اين مسير راهنمايي ميكنند. دوم اينكه خود، راهي به سوي خدا مي
شوند و سالكان طريق الي الله را ياري ميدهند كه با بهره گيري از اين راه روشن، بي هيچ خطا و اشتباهي به هدف خود برسند و سرانجام چون دري گشوده به سوي پروردگار، رهنوردان طريق هدايت را به سراي نجات و رستگاري داخل ميسازند.
اين ويژگيها همه از شئون ولايت معصومان عليهم السلام و نشان دهنده نقش مهم و اساسي آنها در هدايت انسان هاست. هدايتي كه گاه جنبه تشريعي و ظاهري دارد و از طريق نشر آموزههاي دين اسلام صورت ميگيرد و گاه جنبه تكويني و باطني دارد و از طريق تأثير بر نفوس انجام ميشود.
ويژگيهاي ياد شده نيز چون ديگر ويژگيهاي امامان معصوم عليهم السلام هم ريشه قرآني دارد و با آيات قرآن قابل اثبات است و هم ريشه روايي دارد و به استناد روايات ميتوان آنها را اثبات كرد.
قرآن كريم آن گاه كه از به امامت رسيدن تعدادي از پيامبران بني اسرائيل ياد ميكند، «هدايت به امر» را يكي از ويژگيهاي مقام «امامت» برشمرده است:
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقْامَ الصَّلوةِ وَ إِيتاءِ الزَّكوةِ وَ كانُوا لَنا عابِدِينَ. [۱]
و آنان را پيشواياني قرار داديم كه به امر ما هدايت ميكردند و انجام دادن كارهاي نيك و برپا داشتن نماز و دادن زكات را به ايشان وحي كرديم و آنان پرستنده ما بودند.
همچنين در قرآن ميخوانيم:
وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِاياتِنا يُوقِنُونَ. [۲]
و چون شكيبايي كردند و به آيات ما يقين داشتند، برخي از آنان را پيشواياني قرار داديم كه به امر ما [مردم را ]هدايت ميكردند.
چنان كه ملاحظه ميشود، خداوند متعال در اين آيات، پيامبران بزرگواري چون ابراهيم، اسحاق، يعقوب و موسي عليهم السلام را پس از سالها مجاهدت، صبر و پايداري و رسيدن به مقام يقين، به عنوان «اماماني كه به امر او هدايت ميكنند»، برمي گزيند و آنان را به اين شرافت مفتخر ميسازد.
«هدايت به امر» كه اين همه ارزش و اهميت دارد، چيست و از چه ويژگيهايي برخوردار است؟ علامه طباطبايي ذيل نخستين آيه ياد شده مينويسد:
اين هدايت كه خدا آن را از شئون امامت قرار داده، هدايت به معناي راهنمايي نيست؛ زيرا ميدانيم كه خداي تعالي، ابراهيم را وقتي امام قرار داد كه سال ها
داراي منصب نبوت بود – هم چنان كه توضيحش در ذيل آيه «إِنّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماما» [۱] گذشت – معلوم است كه نبوت جداي از منصب هدايت به معناي راهنمايي نيست. پس هدايتي كه منصب امام است، معنايي غير از رساندن به مقصد نمي تواند داشته باشد و اين معنا يك نوع تصرف تكويني در نفوس است كه با آن تصرف، راه را براي بردن دلها به سوي كمال و انتقال دادن آنها از جايگاهي به جايگاهي بالاتر هموار ميسازد. و چون تصرفي است تكويني و عملي است باطني، به ناچار، امري كه با آن هدايت صورت ميگيرد، نيز امري تكويني خواهد بود، نه تشريعي كه صرف اعتبار است، بلكه همان حقيقتي است كه آيه شريفه زير آن را تفسير ميكند: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلُّ شَيْ ءٍ؛ چون به چيزي اراده فرمايد، كارش اين بس كه ميگويد: «باش»؛ پس [بي درنگ ]موجود ميشود. پس [شكوهمند ]و پاك است آن كسي كه ملكوت هر چيزي در دست اوست و به سوي اوست كه بازگردانيده ميشويد. » [۲] و ميفهماند كه هدايت به امر خدا از فيوضات معنوي و مقامات باطني است كه مؤمنان به وسيله عمل صالح به سوي آن هدايت ميشوند و از رحمت پروردگارشان برخوردار ميگردند.
و چون امام به وسيله امر هدايت ميكند، با در نظر گرفتن اينكه «باء» در «بأمر» باء سببيت و يا آلت است، ميفهميم كه خود امام پيش از هر كس برخوردار از آن هدايت است و از او به ديگر مردم منتشر ميشود و بر حسب اختلافي كه در مقامات دارند، هر كس به قدر استعداد خود، از آن بهره مند ميشود.
از اينجا ميفهميم كه امام رابط ميان مردم و پروردگارشان در اخذ فيوضات ظاهري
و باطني است. همچنان كه پيغمبر رابطه ميان مردم و خداي تعالي است، در گرفتن فيوضات ظاهري؛ يعني شرايع الهي كه از راه وحي نازل گشته و از ناحيه پيغمبر به ساير مردم منتشر ميشود.
همچنين ميفهميم كه امام، دليلي است كه مردم را به سوي مقاماتش راهنمايي ميكند، همچنان كه پيامبر، دليل است كه مردم را به سوي اعتقادات حقه و اعمال صالح راه مينمايد. البته بعضي از اولياي خدا تنها پيغمبرند و بعضي تنها امامند و بعضي داراي هر دو مقام هستند؛ مانند ابراهيم و دو فرزندش عليهم السلام. [۱]
با تأمل در عبارتهاي ياد شده درمي يابيم كه ائمه معصومين عليهم السلام هم از طريق هدايت تشريعي و ظاهري و هم از طريق هدايت تكويني و باطني، مردم را به سوي خداوند رهنمون ميشوند و آنها را در رسيدن به مقصدشان ياري ميدهند. هدايت تشريعي و ظاهري از طريق نشر حقايق دين و بيان معارف اعتقادي، اخلاقي و فقهي اسلام است و هدايت تكويني و باطني از طريق تأثير در نفوس، هموار كردن راه تكامل، دادن توفيق درك حقايق يا همان شرح صدر و همچنين باز كردن چشم بصيرت آدمي در شناختن راههاي انحرافي و مسلكهاي سياسي و اعتقادي گوناگون و تشخيص صراط مستقيم از مسير گمراهي است.
در روايات نقل شده از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام بر اين نكته كه اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام نيز از مقام هدايت به امر برخوردارند، تصريح شده است، چنان كه در روايتي كه جابر بن عبدالله انصاري از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آلهنقل ميكند، چنين ميخوانيم:
إِنَّ رَسُولَ اللّه ِ صلي الله عليه و آله قالَ لِي يَوْما يا جابِرُ إِذا أَدْرَكْتَ وَلَدي مُحَمَّدا فَاقْرَئْهُ مِنّي السَّلام أَما إِنَّهُ سَمِيّي وَ أَشْبَهُ النّاسِ بِي، عِلْمُهُ عِلْمِي وِ حُكْمُهُ حُكْمِي بِسَبْعَةٍ مِنْ وَلَدِهِ أُمَناءٌ مَعْصُومُونَ أَئِمَّةَ أَبْرارِ السّابِعُ مِنْهُمْ مَهْدِيُّهُمُ الَّذِي يَمْلَأُ الأَْرْضَ قِسْطا وَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْرا وَ ظُلْما ثُمَّ تَلا رَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله: «جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلوةِ وَ إِيتاءِ الزَّكوةِ وَ كانُوا لَنا عابِدِينَ». [۱]
رسول خدا – درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد – روزي به من فرمود: «اي جابر! هنگامي كه فرزندم محمد [باقر عليه السلام ]را ديدار كردي، سلام مرا به او برسان. همانا او هم نام من و شبيه ترين مردم به من است. علم او علم من و حكم او حكم من است. هفت نفر از فرزندان او امناي معصوم و امامان هستند. هفتمين از آنها مهدي آنهاست كه زمين را از قسط و عدل پر ميكند، همچنان كه از جور و ستم پر شده بود. آن گاه رسول خدا – درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد – اين آيه را تلاوت فرمود: «و آنان را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما هدايت ميكردند و به ايشان انجام دادن كارهاي نيك و بر پا داشتن نماز و دادن زكات را وحي كرديم و آنان پرستنده ما بودند».
قرآن كريم در آياتي ديگر، به شكلي بسيار زيبا و لطيف، ذوي القربي يا اهل بيت پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله را راهي به سوي پروردگار معرفي و اعلام كرده است كه هر كس ميخواهد راهي به سوي پروردگارش بجويد، چاره اي جز دست يازيدن به مودّت ذوي القربي يا خاندان پيامبر اسلام ندارد.
خداوند متعال در يك جا پيامبرش را خطاب قرار ميدهد و به آن حضرت ميفرمايد به مردم بگو من در برابر رسالت خود، پاداشي جز دوستي خويشاوندانم از شما درخواست نمي كنم:
قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرا إلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي. [۱]
بگو: به ازاي آن [رسالت]، پاداشي از شما خواستار نيستم، مگر دوستي درباره خويشاوندان.
در جاي ديگر به پيامبرش ميفرمايد به مردم بگو آنچه من در برابر رسالتم از شما خواستم، براي خود شماست:
قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلي اللّه ِ وَ هُوَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ. [۲]
بگو: «هر مزدي كه از شما خواستم، آن از خودتان مزد من جز بر خدا نيست، و او بر هر چيزي گواه است.
سرانجام در آيه ديگري تصريح ميكند:
قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلي رَبِّهِ سَبِيلاً. [۳]
بگو: «بر اين [رسالت]، پاداشي از شما نمي خواهم، جز اينكه هر كس بخواهد راهي به سوي پروردگارش [در پيش ]گيرد».
در دعاي شريف ندبه كه بر اساس اسناد معتبر از امام صادق عليه السلام نقل شده است، [۴] پس از اشاره به آيات ياد شده ميخوانيم:
فَكانُوا هُمُ السَّبِيلُ إِلَيْكَ وَ الْمَسْلَكُ إِلي رِضْوانِكَ. [۱]
پس ايشان (اهل بيت) همان راه به سوي تو و طريق به سوي رضوان تو بودند.
در بسياري از روايات و زيارات نقل شده از معصومان عليهم السلام نيز به نقش محوري حجتهاي الهي در شناخت خدا و ارتباط با او اشاره شده است كه در اينجا به برخي از آنها اشاره ميكنيم:
امام باقر عليه السلام در روايتي ميفرمايد:
الُ مُحَمَّدٍ أَبْوابُ اللّه ِ وَ سَبِيلُهُ وَ الدُّعاةُ إِلَي الْجَنَّةِ وَ القادَةُ إِلَيْها وَ الأَدِلاّءُ عَلَيْها إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ. [۲]
آل محمد، درهاي خدا، راه او، دعوت كنندگان به سوي بهشت، رهبري كنندگان به سوي آن و راهنمايان به آن تا روز قيامت هستند.
امام صادق عليه السلام نيز در ذيل آيه شريفه: «وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللّه َ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ به خانهها از در [ورودي ]آنها درآييد و از خدا بترسيد؛ باشد كه رستگار شويد. » [۳] ميفرمايد:
الأَوْصِياءُ هُمْ أَبْوابُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّتِي يُؤْتي مِنْها وَ لَوْلاهُمْ ما عُرِفَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بِهِمُ احْتَجَّ اللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالي عَلي خَلْقِهِ. [۴]
[اوصياي پيامبر] درهاي خداوند هستند كه از طريق آنها بايد وارد شد و اگر ايشان نبودند، خداوند – عزّ و جلّ – شناخته نمي شد و خداوند – تبارك و تعالي – به [وجود ]آنها [در روز قيامت] بر آفريدگانش احتجاج ميكند.
آن حضرت در روايتي ديگر نيز در اين زمينه ميفرمايد:
نَحْنُ الْعالِمُونَ (القائِمُونَ) بِأَمْرِهِ وَ الدّاعُونَ إِلي سَبِيلِهِ، بِنا عُرِفَ اللّه ُ وَ بِنا عُبِدَ اللّه ُ، نَحْنُ الأَدِلاّءُ عَلَي اللّه ِ وَ لَوْلانا ما عُبِدَ اللّه ُ. [۱]
ما دانايان (برپا دارندگان) به امر خدا و دعوت كنندگان به راه او هستيم. به واسطه ما خدا شناخته ميشود. ما راهنمايان به سوي خدا هستيم و اگر ما نبوديم، خدا پرستيده نمي شد.
آن حضرت همچنين در روايت زيبايي كه از امام علي عليه السلام نقل ميكند، به بياني ديگر به نقش محوري امامان در هدايت انسانها به سوي خدا و نجات و رستگاري آنها اشاره كرده است:
جاءَ ابْنُ الكَوّاءِ إِلي أَميرِ المُؤْمِنينَ عليه السلام فَقالَ: يا أَمِيرَ الْمؤمِنينَ «وَ عَلَي الأَْعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كلاًّ بِسِيماهُمْ»؟ فَقالَ: نَحْنُ عَلَي الأَْعْرافِ نَعْرِفُ أَنْصارَنا بَسِيماهُمْ، وَ نَحْنُ الْأَعْرافُ الَّذي لايُعْرَفُ اللّه ُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلاّ بِسَبِيلِ مَعْرِفَتِنا وَ نَحْنُ الأَْعْرافُ يُعَرِّفُنَا اللّه ُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَي الصِّراطِ فَلا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلاّ مَنْ عَرَفَنا وَ عَرَفْناهُ وَ لايَدْخُلُ النّارَ إِلاّ مَنْ أَنْكَرَنا وَ أَنْكَرْناهُ. إِنَّ اللّه َ تَبارَكَ وَ تَعالي لَوْ شاءَ لَعَرَّفَ الْعِبادَ نَفْسَهُ وَلكِنْ جَعَلَنا أَبْوابَهُ وَ صِراطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِي يُؤْتي مِنْهُ، فَمَنْ عَدَلَ عَنْ وِلايَتِنا أَوْ فَضَّلَ عَلَيْنا غَيْرَنا، فَإِنَّهُمْ عَلَي الصِّراطِ لَناكِبُونَ…. [۲]
ابن كوّاء (يكي از سران خوارج) خدمت اميرمؤمنان – درود خدا بر او باد – رسيد و گفت: «اي امير مؤمنان! [اين آيه ]«و بر اعراف [۱]
مرداني هستند كه هر يك [از آن دو دسته] را از سيمايشان [۲]
مي شناسند» [۳] ] به چه معناست؟ [پس آن حضرت فرمود: ما بر اعراف
هستيم و يارانمان را از سيمايشان ميشناسيم. ما همان اعراف [۴]
هستيم كه خداوند جز از راه معرفت ما شناخته نمي شود. ما همان اعراف هستيم كه خداوند – عزّ و جلّ – در روز قيامت بر صراط ما را ]به مردم[ ميشناساند. پس به بهشت نرود مگر كسي كه ما را بشناسد و ما هم او را بشناسيم و به دوزخ نرود مگر كسي كه ما را انكار كند و ما نيز او را از خود ندانيم. اگر خداوند – تبارك و تعالي – ميخواست، خودش را ]مستقيم [به مردم ميشناساند، ولي ما را درهاي خود، صراط خود، راه خود و مسيري كه از آن داخل شوند، قرار داد. پس هر كس از ولايت ما سرپيچي كند يا ديگري را بر ما ترجيح دهد، از راه درست (صراط)، سخت منحرف شده است.
در شرح اصول كافي ذيل اين روايت، نكتههايي مطرح شده است كه توجه به آنها ما را در فهم بهتر مفاد روايت ياري ميدهد:
مقصود از اين روايت اين است كه اهل هر زماني به بهشت داخل نمي شوند مگر اينكه آنها امامشان از عترت طاهره عليهم السلام را بشناسند؛ يعني به حق ولايت و صدق امامت آنها معرفت داشته باشند و امام نيز آنها را به تصديق و پيروي بشناسد.
دليل اين موضوع را با دو بيان ميتوان تقرير كرد: نخست اينكه داخل شدن به بهشت براي هيچ يك از افراد اين امت امكان پذير نيست مگر با پيروي از شريعت نبوي و عمل به آن و اين محقق نمي شود مگر با معرفت شريعت و معرفت كيفيت عمل به آن و اين تنها با بيان صاحب و برپا دارنده شريعت و ارشاد و تعليم او امكان پذير است. موضوع ياد شده نيز تحقق نمي پذيرد مگر اينكه مأموم، امام خود، حقانيت امامت او و صدق ولايت او را بشناسد تا بتواند از او پيروي كند و امام نيز مأموم را بشناسد تا او را هدايت كند. بنابراين، داخل شدن در بهشت متوقف بر اين است كه امام، مأمومين خود را بشناسد و مأمومين نيز امام خود را. دوم اينكه معرفت امامان، معرفت حقانيت امامت و صدق ولايت آنها، ركني از اركان دين است و هيچ كس داخل بهشت نمي شود مگر اينكه اين ركن را به درستي برپا دارد. [۱]
حسن ختام اين بحث را فرازي از زيارت حضرت صاحب الامر عليه السلام قرار ميدهيم، آنجا كه ميخوانيم:
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بابَ اللّه ِ الَّذِي لايُؤْتي إلاّ مِنْهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَبِيلَ اللّه ِ الَّذِي مَنْ سَلَكَ غَيْرَهُ هَلَكَ. [۲]
سلام بر تو اي در ]گشوده] خدا كه جز از آن نتوان به خدا رسيد؛ سلام بر تو اي راه خدا؛ آن راهي كه هر كس جز آن را بپويد، نابود ميشود.
با توجه به آنچه گفته شد، به روشني درمي يابيم كه چرا در اسلام اين همه بر ضرورت شناخت امام عصر عليه السلام تأكيد شده است تا آنجا كه فرموده اند:
مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِيتَةً جاهِلِيَّةً. [۱]
هركس بميرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلي مرده است.
و از همه ما خواسته اند پيوسته دعا كنيد كه خداوند حجتش را به شما بشناساند؛ زيرا اگر حجت او را نشناسيم، از دين گمراه ميشويم:
أَللّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ظَلَلْتُ عَنْ دِيني. [۲]
بارالها! حجت خود را به من بشناسان كه اگر حجتت را به من نشناساني، از دينم گمراه ميگردم.
۵. جايگاههاي علم الهي
اشاره
شيخ صدوق رحمه الله در ادامه بيان ويژگيهاي امامان معصوم عليهم السلام، درباره جايگاه و منزلت علمي ائمه ميفرمايد:
[واجب است معتقد باشد كه] آنها جايگاه (و خزانه) علم الهي اند. [۳]
در اين زمينه نيز روايات فراواني از ائمه معصومين عليهم السلام نقل شده است؛ تا آنجا كه در برخي از مجامع روايي، ابواب ويژه اي به نقل روايات وارد شده در اين موضوع اختصاص يافته است كه از آن جمله ميتوان به بصائر الدرجات، [۴]
الكافي [۵] و بحار الأنوار [۶] اشاره كرد.
در روايتي از امام باقر عليه السلام، در اين زمينه چنين آمده است:
وَاللّه ِ إِنّا لَخُزّانُ اللّه ِ فِي سَمائِهِ وَ أَرْضِهِ لا عَلي ذَهَبٍ وَ لا عَلي فِضَّةٍ إِلاّ عَلي عِلْمِهِ. [۱]
به خدا سوگند، ما خزانه داران خدا در آسمان و زمين او هستيم، ولي نه بر طلا و نقره، بلكه بر علم او.
امام صادق عليه السلام نيز در اين باره ميفرمايد:
نَحْنُ وُلاةُ أَمْرِاللّه ِ وَ خَزَنَةُ عِلْمِ اللّه ِ وَ عَيْبَةُ وَحْيِ اللّه ِ. [۲]
ما سرپرستان امر خدا، خزانه داران علم خدا و جايگاه وحي خدا هستيم.
در زيارت «جامعه كبيره» كه از امام هادي عليه السلام نقل شده است، نيز خطاب به ائمه اهل بيت عليهم السلام عرضه ميداريم:
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ… وَ خُزّانَ الْعِلْمِ. [۳]
سلام بر شما اي خاندان پيامبر… و خزانه داران دانش.
در پاره اي ديگر از روايات، با دسته بندي علوم خداوند به علم خاص (علمي كه تنها مخصوص خداوند است و كسي از آن آگاهي ندارد) و علم عام (علمي كه فرشتگان مقرب و انبياي مرسل از آن آگاهي دارند)، تصريح شده است كه ائمه اهل بيت عليهم السلام نيز چون فرشتگان مقرب و انبياي مرسل از علم عام خداوند بهره مندند.
در يكي از رواياتي كه در اين زمينه از امام باقر عليه السلام نقل شده است، چنين ميخوانيم:
إِنَّ لِلّهِ عِلْما عاما وَ عِلْما خاصّا فَأَمَّا الْخاصُّ فَالَّذي لَمْ يَطَّلِعْ عَلَيْهِ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ أَمَّا عِلْمُهُ الْعامُ الَّذِي اطَّلَعَتْ عَلَيْهِ الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبِينَ وَ الأَْنْبِياءُ المُرْسَلِينَ قَدْ رُفِعَ ذلِكَ كُلُّهُ إِلَيْنا. [۱]
همانا براي خداوند، دو علم است؛ علم عام و علم خاص. علم خاص، علمي است كه [حتي ]فرشتگان مقرب و پيامبران مرسل هم از آن آگاهي ندارند. علم عام خداوند كه فرشتگان مقرب و پيامبران مرسل از آن آگاهند، به طور كامل به ما ارزاني شده است.
از امام صادق عليه السلام نيز رواياتي به همين مضمون نقل شده است. [۲]
پرسشي كه در اينجا مطرح ميشود، اين است كه اين علوم چگونه به امامان معصوم عليهم السلام افاضه ميشود؟ در پاسخ اين پرسش بايد گفت كه بر اساس برخي روايات، ائمه عليهم السلام علوم خود را از سه طريق دريافت ميكنند: ۱. ارث بردن از پدران خويش (علومي كه از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام و از آن حضرت نسل بعد از نسل به همه امامان منتقل شده است) ؛ ۲. منابع مكتوب (كتابهايي مانند صحيفه و جامعه از امام علي عليه السلام به فرزندان معصومش به ارث رسيده و دست به دست گشته است) ؛ ۳. الهام رباني (علومي كه از طريق فرشته وحي يا به طور مستقيم به آنان الهام ميشود).
در روايتي كه از امام موسي بن جعفر عليهماالسلام نقل شده است، در اين زمينه چنين ميخوانيم:
مَبْلَغُ عِلْمِنا عَلي ثَلاثَةِ وُجُوهٍ: ماضٍ وَ غابِرٍ وَ حادِثٍ. فَأَمَّا الْماضِي فَمُفَسَّرٌ وَ أَمَّا الغابِرُ فَمَزْبُورٌ وَ أَمّا الحادِثُ فَقَذْفٌ فِي الْقُلُوبِ وَ نَقْرٌ فِي الأَسْماعِ وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلمِنا وَ لانَبِيٍّ بَعْدَ نَبِيِّنا. [۱]
آنچه علم ما بدان راه پيدا ميكند بر سه قسم است: گذشته، آينده و پديد شونده. گذشته [براي ما] تفسير شده است؛ آينده [براي ما] نوشته شده است و پديده شونده از طريق انداختن در دل و تأثير در گوش [به ما الهام ميشود]. اين [قسم اخير ]بهترين دانش ماست و پيامبري پس از پيامبر ما نيست.
در تعليقه اي كه فيض كاشاني رحمه الله بر اين روايت دارد، در توضيح اين سخن امام كاظم عليه السلام كه ميفرمايد: «پيامبري پس از پيامبر ما نيست» چنين آمده است:
چون خبر دادن از فرشته، نزد مردم تنها مخصوص پيامبران است، اين سخن امام عليه السلام [كه برخي از علوم از راه الهام به ما ميرسد] اين توهم را ايجاد ميكند كه آن حضرت ادعاي پيامبري كرده است، از اين رو، ايشان اين توهم را با اين جمله كه «پيامبري پس از پيامبر ما نيست» رد ميكند؛ زيرا تفاوت پيامبر و محدّث تنها در ديدن و نديدن فرشته است، نه شنيدن صداي او. [۲]
به بيان ديگر، آن حضرت با اين جمله ميخواهند بگويند اگرچه به ما نيز چون پيامبر الهام ميشود، ولي اين بدان معنا نيست كه ما به درجه پيامبري رسيده ايم.
در روايت ديگري كه مفضل بن عمر نقل ميكند، درباره اقسام علوم ائمه چنين آمده است:
قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ عليه السلام: رُوِّينا عَنْ أَبِي عَبْدِاللّهِ عليه السلام أَنَّهُ قالَ: إِنَّ عِلْمَنا غابِرٌ وَ مَزْبُورٌ وَ نَكْتٌ فِي الْقُلُوبِ وَ نَقْرٌ فِي الأَسْماعِ. فَقالَ: أَمَّا الغابِرُ فَما تَقَدَّمَ مِنْ عِلْمِنا وَ أَمَّا الْمَزْبُورُ فَما يَأْتِينا وَ أَمّا النَّكْتُ فِي القُلُوبِ فَإِلْهامٌ وَ أَمَّا النَّقْرُ فِي الأَسْماعِ فَأَمْرُ الْمَلَكِ. [۱]
به ابوالحسن امام موسي بن جعفر عليهماالسلام عرض كردم: براي ما از اباعبدالله [امام جعفر صادق] عليه السلام روايت كرده اند كه فرموده است: همانا علم ما يا [مربوط به ]گذشته است، يا نوشته شده است، يا [از طريق] وارد شدن در دل و تأثير در گوش الهام شده است. پس آن حضرت فرمود: گذشته مربوط به امور پيشين است [كه ميدانيم]؛ نوشته شده مربوط به اموري است كه در آينده ميآيد و وارد شدن در دل الهام و تأثير در گوش امر فرشته است.
در اينجا با توجه به روايات ياد شده به بررسي راههاي سه گانه دست يابي امامان به علم ميپردازيم:
الف) ارث بردن از پدران خويش
در بسياري از روايات بر اين موضوع تصريح شده است كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله همه علوم خود را به اميرمؤمنان علي عليه السلام منتقل كرد و اين علوم نسل بعد از نسل به همه امامان منتقل شد. [۲]
در بخشي از روايتي كه ابوبصير از امام صادق عليه السلام نقل كرده، در زمينه انتقال علم از پيامبر اسلام به علي عليه السلام، چنين آمده است:
يا أَبا مُحَمَّدٍ عَلَّمَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله عَلِّيا عليه السلام أَلفَ بابٍ يُفْتَحُ مِنْ كُلِّ بابٍ أَلْفُ بابٍ. [۱]
اي ابامحمد! پيامبر خدا – درود خدا بر او و خاندانش باد – هزار باب از علم به علي – درود خدا بر او باد – آموخت كه از هر باب آن هزار باب گشوده ميشد.
در روايت ديگري، امام باقر عليه السلام در اين زمينه ميفرمايد:
يَمُصُّونَ الِّثمادُ وَ يَدَعُونَ النَّهْرَ الْعَظِيمِ، قِيلَ لَهُ: وَ مَا النَّهرُ الْعَظِيمُ؟ قالَ: رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله وَ الْعِلْمُ الَّذِي أَعْطاهُ اللّهُ. إِنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَمَعَ لُِمحَمَّدٍ صلي الله عليه و آلهسُنَنَ النَّبِيِّينَ مِنْ آدَمَ وَ هَلُمَّ جَرّا إِلي مُحَمَّدٍ صلي الله عليه و آله. قِيلَ لَهُ: وَ ما تِلْكَ السُّنَنُ؟ قالَ: عِلْمُ النَّبِيِّينَ بِأَسْرِهِ، وَ إِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلي الله عليه و آله وَ صَيَّرَ ذَلِكَ كُلَّهُ عِنْدَ أَمِيرِالْمُؤْمُنِينَ عليه السلام. [۲]
مردم آب اندك را ميمكند و نهر بزرگ را رها ميكنند. گفته شد: نهر بزرگ چيست؟ فرمود: رسول خدا – درود خدا بر او و خاندانش باد – و علمي است كه خدا به او ارزاني داشته است. همانا خداي عزّ و جلّ سنتهاي تمام پيامبران از آدم تا محمد را براي او گرد آورد. پرسيده شد: آن سنتها چه بود؟ فرمود: تمام علوم پيامبران. رسول خدا [نيز] تمام آن را به اميرمؤمنان – درود خدا بر او باد – تحويل داد.
تاكنون مشخص شد كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله همه علومي را كه خدا به او ارزاني داشته بود، به وصي خود، اميرمؤمنان عليه السلام منتقل كرد. با توجه به دو روايتي كه پس از اين خواهد آمد، روشن خواهد شد كه چگونه اين علوم از نخستين امام شيعيان به ديگر امامان معصوم عليهم السلام منتقل شده است.
در روايتي كه از امام محمدباقر عليه السلام نقل شده، در اين زمينه چنين آمده است:
إِنَّ العِلْمَ الَّذِي نَزَلَ مَعَ آدَمَ عليه السلام لَمْ يُرْفَعْ، وَ الْعِلْمُ يَتَوارَثُ وَ كانَ عَلِيٌّ عليه السلامعالِمَ هذِهِ الأُمَّةِ وَ إِنَّهُ لَمْ يَهْلِكْ مِنّا عالِمٌ قَطُّ إِلاّ خَلَفَهُ مَنْ أَهْلِهِ مَنْ عَلِمَ مِثْلَ عِلْمِهِ، أَوْ ما شاءَ اللّهُ. [۱]
علمي كه با آدم فرود آمد بالا نرفت و علم به ارث منتقل ميشود. علي – درود خدا بر او باد – عالم اين امت بود. هيچ گاه عالمي از ما خاندان نمي ميرد مگر اينكه از خاندانش كسي جانشين وي شود كه به اندازه او يا به اندازه اي كه خدا خواهد، ميداند.
در روايت ديگري كه مفضل بن عمر از امام صادق عليه السلام نقل ميكند، در اين باره چنين ميخوانيم:
إِنَّ سُلَيْمانَ وَرِثَ داوُدَ وَ إِنَّ مُحَمَّدا وَرِثَ سُلَيْمانَ وَ إِنّا وَرِثْنا مُحَمَّدا وَ إِنَّ عِنْدَنا عِلمَ التَّوراةِ وَ الإِنْجِيلِ وَ الزَّبُورِ وَ تِبْيانَ ما فِي الأَلْواحِ. قالَ: قُلتُ: إِنَّ هذا لَهُوَ الْعِلْمُ؟ قالَ: لَيْسَ هذا هُوَ الْعِلْمُ. إِنَّ الْعِلْمَ الَّذِي يَحْدُثُ يَوْما بَعْدَ يَوْمٍ وَ ساعَةً بَعْدَ ساعَةٍ. [۲]
سليمان از داود ارث برد و محمد از سليمان ارث برد و ما از محمد ارث برديم. علم تورات، انجيل، زبور و بيان آنچه در الواح [موسي] بود، نزد ماست. عرض كردم: آيا اين همان علم [كامل] است [كه در اختيار شما ائمه است ]فرمود: اين آن علم [كامل] نيست. آن علم، علمي است كه روز به روز و ساعت به ساعت پديد ميآيد.
روايت اخير افزون بر اينكه مشخص ميسازد اهل بيت پيامبر عليهم السلام همه علوم آن حضرت را به ارث برده اند، مشخص ميسازد كه علم آنها منحصر به موارد ذكر شده در روايت نيست، بلكه آنها علمي دارند كه روز به روز و ساعت به ساعت افزايش مييابد.
فيض كاشاني رحمه الله در شرح خود بر كتاب الكافي در ذيل اين روايت مينويسد:
شايد مراد اين روايت اين است كه علم [واقعي] علمي نيست كه با شنيدن و خواندن كتابها و حفظ آنها به دست ميآيد؛ زيرا آن تقليد است. علم [واقعي] علمي است كه روز به روز و ساعت به ساعت از سوي خداي سبحان به قلب مؤمن جاري ميشود و با آن حقايقي آشكار ميشود كه نفس را به اطمينان ميرساند، سينه را گشايش ميبخشد و دل را نوراني ميكند. [۱]
در روايتي ديگر، وقتي راوي به امام صادق عليه السلام عرض ميكند: «أَخْبِرْنِي عَنْ عِلْمِ عالِمِكُمْ؛ از علم عالم خود [؛ يعني امام از شما خاندان] به من خبر دهيد» آن حضرت ميفرمايد: «وِراثَةٌ مِنْ رَسُولِ اللّهِ وَ مِنْ عَلِيٍّ عليه السلام؛ از پيامبر خدا – درود خدا بر او و خاندانش باد – و علي – درود خدا بر او باد – به [ما] ارث رسيده است. » راوي ميپرسد: «إِنّا نَتَحَدَّثُ أَنَّهُ يُقْذَفُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ يُنْكَتُ فِي آذانِكُمْ؟ ؛ به ما گزارش ميدهند كه علم به دل شما الهام ميشود و در گوش شما وارد ميشود. » امام در پاسخ او ميفرمايد: «أَوْ ذاكَ؛ گاهي هم چنين است». [۲]
پرسشي كه در اينجا مطرح ميشود اين است كه انتقال علم از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به امام علي عليه السلام و از آن حضرت به ديگر امامان، چگونه صورت گرفته است، آيا اين انتقال در طول زمان و با استفاده از وسايل عادي مانند كتاب
و نوشتار انجام شده است يا اينكه از راههاي غيرعادي در مدت زماني كوتاه؟
در يكي از بابهاي كتاب بصائر الدرجات پنج روايت در مورد انتقال علم از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به امام علي عليه السلام در آخرين لحظات زندگي آن حضرت نقل شده است كه همه آنها دلالت بر اين دارد كه انتقال علم به صورت غيرعادي و در زماني كوتاه انجام شده است. [۱]
در يكي از اين روايات كه از امام صادق عليه السلام نقل شده است، چنين ميخوانيم:
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله فِي المَرَضِ الَّذِي تَوفّي فِيهِ لِعايِشَةِ وَ حَفْصَةِ: أُدْعُوا لِي خَلِيلِي. فَأَرْسَلَتا إِلي أَبَوَيْهِما فَلَمّا جاءا. نَظَرَ إِلَيْهِما رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله فَأَعْرَضَ عَنْهُما ثُمَّ قالَ: أُدْعُوا خَلِيلِي فَأَرْسَلَتا إِلي عَليٍ عليه السلام فَجاءَ فَلَم يَزَلْ يُحَدِّثُهُ فَلَمّا خَرَجَ لَقِياهُ فَقالا ما حَدَّثَكَ خَلِيلُكَ فَقالَ: حَدَّثَنِي بِأَلْفِ بابٍ يَفْتَحُ كُلُّ بابٍ أَلْفَ بابٍ. [۲]
پيامبر خدا – درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد – در بيماري كه منجر به وفات ايشان شد، به عايشه و حفصه فرمود: خليلم را نزد من بياوريد. پس آن دو به دنبال پدران خود فرستادند. هنگامي كه آنها آمدند پيامبر خدا نگاهي به ايشان كرد و روي خود را برگرداند. سپس گفت: خليلم را نزد من بياوريد. پس به دنبال علي – درود خدا بر او باد – فرستادند. پس علي آمد و پيامبر بي وقفه با او گفت وگو كرد. پس هنگامي كه علي خارج ميشد آن دو به او گفتند: خليلت از چه چيز با تو گفت وگو ميكرد؟ پس فرمود: برايم از هزار باب كه از هر يك از آنها هزار باب ديگر گشوده ميشود، سخن گفت.
گفتني است در برخي ديگر از روايات اين باب آمده است كه پس از آمدن علي عليه السلام، پيامبر خدا صلي الله عليه و آله سينه خود را به سينه او چسبانيد و در حالي كه به گوش او اشاره ميكرد، هزار حديث بر او خواند كه از هر يك از آنها هزار باب گشوده ميشد. [۱]
هر يك از امامان نيز به همين روش يا روشي مشابه، علوم را از امام پيش از خود دريافت كرده اند.
ب) استفاده از منابع مكتوب
به اعتقاد شيعيان، امامان معصوم عليهم السلام يكي پس از ديگري از پدران خويش كتابهايي را به ارث ميبرند كه در آنها بخشي از علوم الهي به وديعت سپرده شده است. [۲]
جامعه و مصحف فاطمه عليهاالسلام دو مورد از اين كتاب هاست.
در روايتي كه ابوبصير از امام صادق عليه السلام نقل كرده، در مورد كتاب جامعه چنين آمده است:
يا أَبامُحَمَّدٍ! وَ إِنَّ عِنْدَنا الجامِعَةَ وَ ما يُدْرِيهِمْ مَا الْجامِعَةُ؟ قالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِداكَ وَ ما الجامِعَةُ؟ قالَ: صَحِيفَةٌ طُولُها سَبْعُونَ ذِراعا بِذِراعِ رَسُولِ اللّهِ صلي الله عليه و آلهوَ إِملائِهِ مِنْ فَلْقِ فِيهِ وَ خَطِّ عَلِيٍ بِيَمِينِهِ، فِيها كُلُّ حَلالٍ وَ حرامٍ وَ كُلُّ شَيءٍ يَحْتاجُ النّاسُ إِلَيْهِ حَتَّي الأَرْشِ فِي الخَدْشِ. [۳]
اي ابامحمد! همانا جامعه نزد ماست. مردم چه ميدانند كه جامعه چيست؟ گفتم: قربانت گردم جامعه چيست؟ فرمود: كتابي است كه طول آن [بر مبناي ]ذراع پيامبر خدا – درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد – به هفتاد ذراع ميرسد. [اين
كتاب] به املاي زباني آن حضرت و دست خط علي است. تمام حلال و حرام و همه آنچه مردم به آن نياز دارند، حتي جريمه خراش [جزيي پوست بدن] در آن موجود است.
آن حضرت در روايت ديگري در مورد مصحف فاطمه عليهاالسلام نيز ميفرمايد:
إِنَّ فاطِمَةَ مَكَثَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللّهِ صلي الله عليه و آله خَمْسَةَ وَ سَبْعِينَ يَوْما وَ كانَ دَخَلَها حُزْنٌ شَدِيدٌ عَلي أَبِيها وَكانَ جِبْرَئِيلُ عليه السلام يَأتِيها فَيُحْسِنُ عَزاءَها عَلي أَبِيها وَ يُطَيِّبُ نَفْسِها وَ يُخْبِرُها عَنْ أَبِيها وَ مَكانَهُ وَ يُخْبِرُها بِمايَكُونُ بَعْدَها فِي ذُرِّيَّتِها وَ كانَ عَلِيٌّ عليه السلام يَكْتُبُ ذلِكَ، فَهذا مُصْحَفُ فاطِمَةَ عليهاالسلام. [۱]
فاطمه پس از پيامبر خدا – درود خدا بر او و خاندانش باد – هفتاد و پنج روز در دنيا درنگ كرد. او از دوري پدر اندوه بسياري داشت. جبرئيل – سلام خدا بر او باد – نزد وي ميآمد و او را در مرگ پدرش تسلي ميداد و خوش دل ميساخت. همچنين او را از احوال و جايگاه پدر آگاه ميكرد و سرگذشت اولادش را پس از او برايش ميگفت و علي – سلام خدا بر او باد – اينها را مينوشت. اين نوشتهها مصحف فاطمه – درود خدا بر او باد – است.
در برخي روايات تصريح شده است كه در مصحف فاطمه عليهاالسلام چيزي در زمينه حلالها و حرامهاي الهي نيامده، بلكه در آن، تنها درباره آنچه در آينده رخ خواهد داد، سخن گفته شده است. [۲]
ج) دريافت از فرشته وحي
در اين زمينه روايتي از امام صادق عليه السلام نقل شده كه بسيار گوياست. در اين روايت كه در واقع، گزارش مشاهدات امام صادق عليه السلام از ديدار
حضرت الياس عليه السلامبا امام باقر عليه السلام در مسجدالحرام و پرسشهاي متعدد آن حضرت از امام چهارم شيعيان عليه السلام است، موضوعهاي متعددي مطرح شده كه يكي از آنها علم امامان عليهم السلاماست.
امام باقر عليه السلام در ابتداي روايت ياد شده، پس از اشاره به اين مطلب كه در علم خداوند هيچ اختلافي نيست، در پاسخ حضرت الياس كه از ايشان ميپرسد: «چه كسي از اين علم كه در آن هيچ اختلافي (تناقضي) نيست، آگاهي دارد؟ » ميفرمايد:
أَمّا جُمْلَةُ الْعِلْمِ فَعِنْدَ اللّه ِ جَلَّ ذِكْرُهُ وَ أَمّا ما لابُدَّ لِلْعِبادِ فَعِنْدَ الأَْوْصِياءِ. [۱]
همه علوم نزد خداوند – جلّ ذكره – است، ولي آن دسته از علوم كه [دانستن آنها ]براي بندگان ضروري است، نزد اوصياست.
آن گاه در پاسخ اين پرسش كه «اوصيا چگونه اين علوم را فرا ميگيرند؟ » فرمود:
كَما كانَ رَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله يَعْلَمُهُ إِلاّ أَنَّهُمْ لايَرَوْنَ ما كانَ رَسوُلُ اللّه ِ صلي الله عليه و آلهيَرَي، لأَِنَّهُ كانَ نَبِيّا وَ هُمْ مُحَدَّثُونَ وَ أَنَّهُ كانَ يُفِدْ إِلَي اللّه ِ عَزَّ وَ جَلَّ فَيَسْمَعُ الْوَحْيَ وَ هُمْ لايَسْمَعُونَ. [۲]
همان گونه كه پيامبر خدا – درود خدا بر او و خاندانش باد – اين علوم را فرامي گرفت. با اين تفاوت كه آنها آنچه را رسول خدا – درود خدا بر او و خاندانش باد – ميديد، نمي بينند؛ زيرا او پيامبر بود و آنها الهام شدگان (راست گمانان). آن حضرت به عنوان رسول در پيشگاه خداي صاحب عزت و جلال حاضر ميشد و وحي را ميشنيد در حالي كه آنها وحي را نمي شنوند.
چنان كه ملاحظه ميشود، امام باقر عليه السلام در اين روايت در تبيين شيوه علم آموزي امامان معصوم عليهم السلام از تعبير «محدَّثون» استفاده كرده است. در توضيح اين تعبير امام باقر عليه السلام، يادآوري دو نكته ضروري است:
نكته اول – در روايات ما در موارد متعددي امامان معصوم عليهم السلام با اين تعبير توصيف شده اند، تا آنجا كه در كتابهاي الكافي [۱] و بصائر الدرجات، [۲] بابي با عنوان «أنّ الأئمة عليهم السلام محدّثون مفهّمون» به نقل روايات وارد شده در اين زمينه اختصاص يافته است.
در يكي از روايات اين باب، محمد بن اسماعيل از امام موسي بن جعفر عليهماالسلام چنين نقل ميكند:
سَمِعْتُ أَبَا الحَسَنِ عليه السلام يَقُولُ: «الأَئِمَّةُ عُلَماءٌ صادِقُونَ مُفَهَّمُونَ مُحَدَّثُونَ». [۳]
از ابا الحسن [امام موسي بن جعفر] عليه السلام شنيدم كه ميفرمود: «امامان، علماي صادق، مفهَّم [۴]
و محدَّث [۵]
هستند».
نكته دوم – تعبيرهايي چون «محدّثون؛ الهام شدگان يا راست گمانان» و «مفهّمون؛ فهمانيده شدگان» كه در مورد امامان معصوم عليهم السلام وارد شده است، به اين معناست كه آنها علوم و معارف مختلف را از طريق الهام رباني دريافت ميكنند؛ يعني همان گونه كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله از طريق وحي بر همه امور آگاه و از علوم الهي برخوردار ميشدند، ايشان نيز از طريق الهام بر همه آنچه بدان
نياز دارند، آگاه ميشوند. البته با اين تفاوت كه پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله، فرشته وحي را ميديد، ولي ائمه عليهم السلام فرشته وحي را نمي بينند و تنها الهامهاي او را دريافت ميكنند.
در روايتي كه از امام صادق عليه السلام نقل شده، درباره مفهوم «محدّث» چنين آمده است:
سُمِّيَتْ فاطِمَةُ عليهاالسلام مُحَدَّثَةً لِأَنَّ الْمَلائِكَةَ كانَتْ تَهِبْطُ مِنَ السَّماءِ فَتُنادِيَها كَما تُنادِي مَرْيَمُ بِنْتَ عِمران. [۱]
فاطمه – درود خدا بر او باد – را از اين رو «محدثه» ناميدند كه فرشتگان از آسمان بر او فرود ميآمدند و او را مخاطب قرار ميدادند، چنان كه مريم دختر عمران را مخاطب قرار ميدادند.
در روايت ديگري كه محمد بن سلم از امام صادق عليه السلام نقل كرده است، در اين زمينه چنين ميخوانيم:
ذُكِرَ الُْمحَدَّثُ عِنْدَ أَبي عَبْدِاللّه ِ عليه السلام فَقالَ: إِنَّهُ سَمِعَ الصَّوْتَ وَ لايَرَي الشَّخْصَ. فَقُلْتَ لَهُ: جُعِلْتُ فِداكَ، كَيْفَ يَعْلَمُ أَنَّهُ كَلامَ الْمَلَكِ؟ قالَ: إِنَّهُ يُعْطي السَّكِينَةُ وَ الْوَقارُ حَتّي يَعْلَمُ أَنَّهُ كَلامُ الْمَلَكِ. [۲]
نزد ابي عبدالله [امام صادق] عليه السلام از «محدث» بودن [امام] سخن به ميان آمد. حضرت فرمود: «او سخنان را ميشنود، ولي شخص [فرشته] را نمي بيند. » پرسيدم: «فدايت شوم، پس چگونه ميفهمد كه آن كلام فرشته است؟ » فرمود: «با آرامش و سكينه اي كه به او عطا ميشود، ميفهمد كه آن كلام فرشته است».
گفتني است در ميان ائمه معصومين عليهم السلام، امام علي عليه السلام، به عنوان يك استثنا هم فرشته وحي را ميديد و هم صداي او را ميشنيد. آن حضرت در اين زمينه چنين ميفرمايد:
لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطانِ حِينَ نَزَلَ الْوَحْيُ عَلَيْهِ صلي الله عليه و آله، فَقُلْتُ: يا رَسُولَ اللّه ِ، ما هذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقالَ: هذَا الشَّيْطانُ قَدْ ايَسَ مِنْ عِبادَتِهِ. إِنَّكَ تَسْمَعُ ما أَسْمَعُ وَ تَري ما أَري، إِلاّ أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ وَ لكِنَّكَ لَوَزِيرٌ وَ إِنَّكَ لَعَلي خَيْرٍ. [۱]
هنگامي كه وحي بر پيامبر نازل ميشد، صداي ناله شيطان را شنيدم. پرسيدم: «اي پيامبرخدا، اين صداي ناله چيست؟ » فرمود: «اين شيطان است. از اينكه او را بپرستند، نوميد شده است. تو هم ميشنوي هرچه من ميشنوم و ميبيني آنچه من ميبينم، جز آنكه تو پيامبر نيستي، ولي تو وزير مني و به راه خير ميروي».
گفتني است امامان معصوم عليهم السلام افزون بر علومي كه از طريق فرشته وحي دريافت ميكنند، علومي را هم به طور مستقيم از ذات باري تعالي و با حضور در عرش الهي دريافت ميكنند. در روايات متعددي به اين موضوع اشاره شده است كه در هر شب جمعه
ارواح همه پيامبران و اوصياي آنها بر گرد عرش الهي جمع ميشوند و پس از سرشار شدن از علم، بار ديگر به بدنهاي خود باز ميگردند. از اين علم در روايات با عنوان «علم مستفاد» تعبير شده است.
در روايتي كه در اين زمينه از امام صادق عليه السلام نقل شده است، چنين ميخوانيم:
وَاللّهِ إِنَّ أَرْواحَنا وَ أَرْواحَ النَّبِيِّينَ لَتَوافَي الْعَرْشَ لَيْلَةَ كُلِّ جُمْعَةٍ فَما تَرِدُ فِي أَبْدانَنا إِلاّ بِجَمِّ الْغَفِيرِ مِنِ الْعِلْمِ. [۲]
به خدا سوگند ارواح ما و ارواح پيامبران هر شب جمعه به عرش الهي درمي آيند و تا زماني كه سرشار از علم [و معرفت] نشده اند، به بدنهاي ما باز نمي گردند.
در روايت ديگري، مفضل از امام صادق عليه السلام چنين نقل ميكند:
ما مِنْ لَيْلَةِ جُمْعَةٍ إِلاّ وَ لِأَوْلِياءِ اللّهِ فِيها سُرُورٌ. قُلْتُ: كَيْفَ ذلِكَ؟ جُعِلْتُ فِداكَ. قالَ: إِذا كانَ لَيْلَةُ الْجُمْعَةِ وافي رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله العَرْشَ وَ وافي الأَئِمَّةُ عليهم السلام وَ وافَيْتُ مَعَهُمْ فَما أَرْجِعُ إِلاّ بِعِلْمٍ مُسْتَفادٍ وَ لَولا ذلِكَ لَنَفَدَ ما عِنْدِي. [۱]
هيچ شب جمعه اي نيست مگر اينكه در آن براي اولياي خدا شادماني است. گفتم: قربانت گردم، آن شادماني چگونه است؟ فرمود: چون شب جمعه شود، پيامبر خدا – درود خدا بر او و خاندانش باد – و امامان – درود خدا بر آنان باد – به عرش درآيند و من نيز ايشان را همراهي ميكنم. پس از آنجا برنمي گردم مگر با علم بهره گرفته شده (مستفاد) و اگر چنين نبود آنچه نزد من است نابود ميشد.
نكته سوم – اينكه كساني غير از پيامبران مخاطب فرشتگان قرار گيرند و با آنها از عالم غيب سخن گفته شود، در امتهاي پيشين هم سابقه داشته است و در آن امتها هم كساني به عنوان «محدَّث» شناخته ميشدند. در صحيح بخاري از جوامع روايي اهل سنت، دو روايت از پيامبر گرامي اسلام روايت شده كه مؤيد اين مطلب است. در نخستين روايت چنين ميخوانيم:
لَقَدْ كانَ فِيما قَبْلِكُمْ مِنَ الأُمَمِ مُحَدَّثُونَ…. [۲]
در امتهاي پيش از شما كساني بودند كه به آنها الهام ميشد.
در ارشاد الساري لشرح صحيح البخاري در شرح واژه «محدَّثون» كه در اين روايت به كار رفته، چنين آمده است:
الهام شدگان، يا كساني كه امور، قبل از خبردار شدن به دلشان ميافتد، درست مانند كسي كه ديگري با او سخن گفته است، يا كساني كه سخن درست بي آنكه قصد كرده باشند، بر زبانشان جاري ميشود. [۱]
در روايت دوم نيز ميخوانيم:
لَقَدْ كانَ فِيمَنْ كانَ قَبْلِكُمْ مِنْ بَنِيإِسْرائِيلَ رِجالٌ يُكَلَّمُونَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا أَنْبِياءَ. [۲]
در ميان پيشينيان شما از بني اسرائيل مرداني بودند كه با آنها [از عالم غيب ]سخن گفته ميشد، بدون آنكه پيامبر باشند.
در شرح صحيح بخاري تصريح شده كه مراد از «يكلَّمون» سخن گفتن فرشتگان با آنهاست. [۳]
۶. مفسران وحي
شيخ صدوق رحمه الله، ششمين موضوعي را كه هر مسلمان بايد در مورد امامان خود بدان معتقد باشد، اين گونه بيان ميكند:
[واجب است كه معتقد باشد كه] آنها ترجمان (مفسران) وحي هستند. [۴]
ائمه معصومين عليهم السلام در روايات متعددي، خود را با اين تعبير توصيف كرده اند. از جمله در روايتي كه سدير از امام صادق عليه السلام نقل كرده، چنين آمده است:
نَحْنُ خُزّانُ عِلْمِ اللّه ِ، نَحْنُ تَراجِمَةُ أَمْرِ اللّه ِ…. [۱]
ما خزانه داران علم خدا و ترجمان امر اوييم.
در زيارت جامعه كبيره نيز امامان عليهم السلام با تعبير «تراجمة لوحيه» [۲]
توصيف شده اند.
در اينجا براي روشن شدن مفهوم «ترجمان وحي بودن امامان معصوم عليهم السلام» برخي از آيات و روايات مرتبط با اين موضوع را بررسي ميكنيم. قرآن كريم در بياني زيبا تنها خداوند و «الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ؛ ريشه داران در دانش» را به عنوان كساني كه دانا به تأويل كتاب (= قرآن) هستند، معرفي ميكند و ميفرمايد:
وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاّ اللّه ُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ امَنّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا. [۳]
تأويل كتاب را جز خدا و ريشه داران در دانش كسي نمي داند. [آنان كه] ميگويند: «ما بدان ايمان آورديم. همه [چه محكم و چه متشابه ]از جانب پروردگار ماست».
بريد بن معاويه ذيل آيه ياد شده، از امام باقر يا امام صادق عليهماالسلام چنين روايت ميكند:
فَرَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله أَفْضَلُ الرّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ، قَدْ عَلَّمَهُ اللّه ُ عَزَّ وَ جَلَّ جَمِيعَ ما أَنْزَلَ عَلَيْهِ مِنَ التَّنْزِيلِ وَ التَّأْوِيلِ، وَ ما كانَ اللّه ُ لِيُنْزِلَ عَلَيْهِ شَيْئا لَمْ يُعَلِّمْهُ تَأْوِيلَهُ وَ أَوْصِياؤُهُ مِنْ بَعدِهِ يَعْلَمُونَهُ كُلَّهُ… وَ الْقُرْآنُ خاصٌّ وَ عامٌّ وَ مُحْكَمٌ وَ مُتَشابِهٌ وَ ناسِخٌ وَ مَنْسُوخٌ، فَالرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَعْلَمُونَهُ. [۴]
پيامبر خدا – درود خدا بر او و خاندانش باد -، برترين ريشه داران در دانش است. خداوند – عزّ و جلّ – هم تنزيل و هم تأويل آنچه را بر او نازل كرده است،
به او آموخت. امكان ندارد كه خداوند چيزي را بر او نازل كند، ولي تأويلش را به او نياموزد. اوصياي پيامبر نيز
پس از او همه اين امور را ميدانند… و قرآن خاص و عام، محكم و متشابه و ناسخ و منسوخ دارد، ولي ريشه داران در علم همه آنها را ميدانند.
بي ترديد قرآن به عنوان كلام خدا، از اصلي ترين منابع استنباط احكام و معارف دين به شمار ميرود و ظواهر آن بر ما حجت است. با اين حال، سخن در اين است كه اين كتاب، عهده دار بيان همه معارف و حقايق الهي نيست و تنها به تبيين اصول معارف و احكام پرداخته است. قرآن كريم به سان ديگر متون ديني با بيان رهنمودهاي كلي و چارچوب تفكر اسلامي، وظيفه تشريح و توضيح خود را بر عهده پيامبر اعظم صلي الله عليه و آلهو اوصياي او گذاشته است. در قرآن كريم چنين تصريح شده است:
وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ. [۱]
اين قرآن را به سوي تو فرود آورديم، تا براي مردم آنچه را به سوي ايشان نازل شده است توضيح دهي.
پيامبر گرامي اسلام بنا بر خبر متواتري كه از طريق شيعه و اهل سنت از ايشان نقل شده است، ميفرمايد:
إِنِّي تارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ ما إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا: كِتابَ اللّه ِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي، وَ أَنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتّي يَرِدا عَلَيَّ الْحَوْضَ. [۲]
من دو چيز گران سنگ را ميان شما به يادگار ميگذارم و تا زماني كه بدانها تمسك ميجوييد، هرگز گمراه نمي شويد؛ يكي، كتاب خدا و ديگري، خاندان و اهل بيت من. اين دو از يكديگر جدا نمي شوند تا زماني كه در [كنار] حوض [كوثر] بر من وارد شوند.
قرآن كريم چنان كه در كلام نبي اكرم صلي الله عليه و آله نيز بدان اشاره شده، از اهل بيت عليهم السلام جدايي ناپذير است. براي شناخت احكام خدا تنها به ظواهر قرآن نمي توان بسنده كرد، بلكه بايد با مراجعه به روايات امامان معصوم عليهم السلام كه مفسران قرآن و مبلغان احكام آن هستند، از ابعاد مختلف حكمي كه در قرآن بدان اشاره شده است، آگاه شد.
در روايتي كه از امام علي عليه السلام نقل شده، ارتباط قرآن و اهل بيت عليهم السلامچنين بيان شده است:
إِنَّ اللّه َ طَهَّرَنا وَ عَصَمَنا وَ جَعَلَنا شُهَداءَ عَلي خَلْقِهِ، وَ حُجَّتَهُ فِي أَرْضِهِ وَ جَعَلَنا مَعَ الْقُرْآنِ (وَ الْقُرْآنَ) مَعَنا، لانُفارِقُهُ وَ لايُفارِقُنا. [۱]
خداوند، ما را پاكيزه داشته و از خطا حفظ كرده است. او ما را گواه بر آفريدگان خويش و حجت خود در زمين قرار داده است. ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داده است. نه ما از قرآن جدا ميشويم و نه قرآن از ما.
در «باب وجوب رجوع به معصومان عليهم السلام، در همه احكام» در كتاب وسائل الشيعه بيش از چهل روايت از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آلهو ائمه عليهم السلام نقل شده است كه همگي به نوعي بر لزوم مراجعه به امامان معصوم عليهم السلام براي شناخت احكام خدا دلالت ميكنند. [۲]
در يكي از روايات اين باب از امام باقر عليه السلام، در تفسير آيه شريفه:
فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ. [۱]
اگر خود نمي دانيد، از اهل ذكر بپرسيد.
چنين روايت شده است:
قالَ رَسُولُ اللّه: الذِّكْرُ أَنَا وَ الأَْئِمَّةُ أَهْلُ الذِّكْرِ. [۲]
پيامبر خدا فرمود: [در اين آيه مراد از] «ذكر» من هستم و ائمه نيز «اهل ذكر» هستند.
۷. پايههاي توحيد
اعتقاد به اينكه امامان معصوم عليهم السلام، اركان و پايههاي توحيد هستند، يكي ديگر از موضوعهايي است كه شيخ صدوق رحمه اللهدر بحث معرفت امام عليه السلام بدان توجه نموده و با عبارت زير از آن ياد كرده است:
واجب است كه معتقد باشد آنها… پايههاي توحيدند. [۳]
اين موضوع نيز همانند ديگر موضوعهاي پيشين، در روايت ها، زيارتها و دعاهاي نقل شده از حضرات معصومين عليهم السلام مورد تأكيد قرار گرفته و از آن به عنوان يكي از ويژگيهاي امامان معصوم عليهم السلام ياد شده است.
در روايتي كه از سيدالعابدين علي بن الحسين عليهماالسلام، نقل شده، در اين زمينه چنين آمده است:
لَيْسَ بَيْنَ اللّه ِ وَ بَيْنَ حُجَّتِهِ حِجابٌ، فَلا لِلّهِ دُونَ حُجَّتِهِ سَتْرٌ، نَحْنُ أَبْوابُ اللّه ِ، وَ نَحْنُ الصِّراطُ الْمُسْتَقِيمِ، وَ نَحْنُ عَيْبَةُ عِلْمِهِ، وَ نَحْنُ تَراجِمَةُ وَحْيِهِ، وَ نَحْنُ أَرْكانُ تَوْحِيدِهِ وَ نَحْنُ مَوْضِعُ سِرِّهِ. [۴]
بين خداوند و حجتش هيچ حجابي نيست و خداوند در برابر حجتش هيچ پوششي ندارد. ما دروازههاي خدا، صراط مستقيم، مخزن علم او، ترجمان وحي او، پايههاي توحيد او و جايگاه سرّ او هستيم.
در زيارت جامعه كبيره نيز از ائمه معصومين عليهم السلام با اين عنوان ياد شده است:
وَ رَضِيكُمْ… أَرْكانا لِتَوْحِيدِهِ. [۱]
و خداوند، شما را پسنديد به اينكه… پايههاي توحيد او باشيد.
در يكي از دعاهاي ماه رجب نيز كه به امام عصر عليه السلام منسوب است، امامان معصوم عليهم السلام با اين ويژگي توصيف شده اند:
فَجَعَلْتَهُمْ مَعادِنَ لِكَلِماتِكَ وَ أَرْكانا لِتَوْحِيدِكَ. [۲]
پس خداوند، شما را معادن كلمات خود و پايههاي توحيد خود قرار داد.
براي روشن شدن مفهوم اين ويژگي امامان، بايد ابتدا نكتههايي را درباره توحيد و جهان بيني توحيدي يادآور شويم:
جهان بيني توحيدي، اساس جهان بيني اسلامي را تشكيل ميدهد. بر اساس اين جهان بيني، مبدأ و منتهاي جهان، يكي است و جز خداي يگانه كسي سزاوار پرستش نيست.
استاد شهيد مرتضي مطهري در اين باره مينويسد:
جهان بيني توحيدي؛ يعني جهان «يك قطبي» و «تك محوري» است. جهان بيني توحيدي؛ يعني جهان ماهيت «از اويي» (إنّا للّه) و «به سوي اويي» (إنّا إليه راجعون) [۳] دارد.
[۱]
توحيد، درجات و مراتب دارد، همچنان كه شرك نيز كه مقابل توحيد است، مراتب و درجات دارد. تا انسان همه مراحل توحيد را طي نكند، موحد واقعي نيست. [۲]
ايشان در ادامه سخنان خود، با تقسيم مراتب توحيد به «توحيد نظري» و «توحيد عملي»، مراتب سه گانه توحيد نظري را اين گونه برمي شمارد:
«توحيد ذاتي»؛ يعني شناختن ذات حق به وحدت و يگانگي… «توحيد صفاتي»؛ يعني درك و شناسايي ذات حق به يگانگي عيني با صفات و يگانگي صفات با يكديگر… «توحيد افعالي»؛ يعني درك و شناختن اينكه جهان با همه نظامات و سنن و علل و معلولات و اسباب و مسبّبات، فعل او و كار او و ناشي از اراده اوست. [۳]
استاد شهيد درباره توحيد عملي نيز ميفرمايد:
توحيد عملي يا «توحيد در عبادت»؛ يعني يگانه پرستي. به عبارت ديگر، در جهت پرستش حق، يگانه شدن. [۴]
با روشن شدن مفهوم و مراتب توحيد ميتوان گفت كه هم درك مراتب توحيد و هم تحقق عيني آن در فرد و جامعه، بدون وجود پيشواياني كه هم در توحيد نظري و هم در توحيد عملي، سرآمد روزگار خود بوده و به بالاترين مراتب توحيد دست يافته باشند، امكان پذير نيست. از همين رو، امام علي عليه السلام ميفرمايد:
إِنَّ لِ«لا إِلهَ إِلاَّ اللّه ُ» شُرُوطا وَ إِنِّي وَ ذُرِّيَّتِي مِنْ شُرُوطِها.
«لا إله إلاّ الله» شرطهايي دارد و من و فرزندانم از جمله اين شرطها هستيم. [۱]
امام رضا عليه السلام نيز در حديث معروف «سلسلة الذهب» به واسطه پدران خود از پيامبر خدا و آن حضرت نيز از جبرئيل عليه السلام نقل ميكند كه خداوند تعالي فرمود:
لا إِلهَ إِلاَّ اللّه ُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ [مِنْ] عَذابِي. [۲]
«لا إله إلاّ اللّه» (توحيد) قلعه استوار من است. پس هر كس در قلعه من داخل شود، از عذاب من در امان ميماند.
آن گاه در تكميل حديث ميفرمايد:
بِشُرُوطِها وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِها.
[تحقق آنچه گفتم] شروطي دارد و من از جمله آن شروطم.
اين سخن به اين نكته اشاره دارد كه داخل شدن در قلعه توحيد و ايمني يافتن از عذاب دوزخ بدون پذيرش ولايت امام معصوم عليه السلام امكان پذير نيست.
شيخ صدوق رحمه الله در كتاب التوحيد پس از نقل روايت ياد شده، در توضيح «شروط توحيد» چنين مينويسد:
از شروط لا إله إلاّ اللّه (توحيد) پذيرش اين موضوع است كه [امام ]رضا عليه السلام از سوي خداي عزّ و جلّ [به عنوان ]امام بر بندگان [برگزيده شده ]و پيروي از او بر آنها واجب است. [۳]
جالب اينجاست كه در روايت ديگري كه از امام رضا عليه السلام نقل شده است، خداوند متعال ميفرمايد:
وِلايَةُ عَلِيِ بْنِ أَبِيطالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ نارِي. [۱]
ولايت علي بن ابي طالب، دژ استوار من است. پس هر كس در دژ من وارد شود، از آتش من ايمني مييابد.
اين روايت به روشني نقش محوري امامان عليهم السلام در توحيد و يگانگي خدا را نشان ميدهد و روشن ميسازد كه وارد شدن در حصن ولايت امامان عليهم السلام؛ يعني داخل شدن در حصن ولايت خدا و پذيرش توحيد و يگانگي او.
يكي از صاحب نظران در زمينه نقش امامان معصوم عليهم السلام در توحيد علمي (نظري) مينويسد:
اگرچه خداوند – تبارك و تعالي – انسان را به فطرت توحيدي آفريد و همراه آن عقل را به او عنايت فرمود تا خود از اين طريق به توحيد نايل گردد، اما انسان به كمك اين قوا و تجهيزات فقط قادر به درك كلياتي از معارف بلند توحيدي است و از درك دقايق و لطافت آنها
عاجز است و لذا عقل حكم ميكند كه انسان همواره نيازمند كساني است كه به مرتبه توحيد ناب نايل شده تا از آن مراتب رفيع به او خبر دهند و به اين وسيله او را از ورطه جهالت و افراط و تفريط برهانند. [۲]
جايگاه و نقش ارزنده امامان معصوم عليهم السلام در تبيين و توصيف توحيد نظري آن گاه روشن ميشود كه عقايد بي پايه اهل سنّت را درباره خدا و صفات او ملاحظه كنيم و ببينيم كه چگونه آنها به واسطه دور افتادن از مكتب اهل بيت عليهم السلام از يك سو، قائل به امكان ديدن خدا با چشم (رؤيت) ؛ مشابهت او با مخلوقاتش (تشبيه) و دارا بودن چشم، گوش، دست و پا چون انسانها (تجسيم)
شده اند [۱] و از سوي ديگر، در حل مسائلي چون جبر و تفويض، قضا و قدر و… درمانده و به بن بستهاي فكري گرفتار آمده اند.
براي درك نقش و جايگاه ائمه عليهم السلام در توحيد عملي و گسترش يگانه پرستي در جهان نيز تنها كافي است نگاهي اجمالي به تاريخ صدر اسلام بيفكنيم تا دريابيم چگونه امت اسلام با سر باز زدن از ولايت ائمه معصومين عليهم السلام در برابر طاغوتهايي چون معاويه، يزيد، مروان بن حكم، عبدالملك بن مروان و حجاج بن يوسف سر تسليم فرود آورد. بدين ترتيب، جامعه اسلامي به جاي رسيدن به جامعه توحيدي به جامعه اي گرفتار شرك و كفر، تبديل و در دست كساني اسير شد كه مردم را به جاي اطاعت خدا به اطاعت خود فرا ميخواندند.
روايات اسلامي، با توجه به نقش حساس و تعيين كننده امامان معصوم عليهم السلام در تحقق عيني توحيد در جامعه بر ضرورت شناخت امام و حجت الهي در هر عصر، تأكيد و نشناختن امام را برابر با مرگ در حال كفر و شرك دانسته اند. [۲] از اين رو بود كه امام حسين عليه السلام هنگام سخن گفتن از فلسفه آفرينش، معرفت خدا را غايت خلقت معرفي ميكند و در پاسخ اين پرسش كه معرفت خدا چيست، ميفرمايد: «معرفت امامي كه اطاعت او واجب است»:
هان اي مردم! همانا خداوند – بزرگ باد ياد او – بندگان را نيافريد مگر براي اينكه او را بشناسند. پس هرگاه او را بشناسند، او را بپرستند و هرگاه او را بپرستند، با
پرستش او از بندگي هر آنچه جز خداست، بي نياز شوند. مردي پرسيد: اي فرزند رسول خدا صلي
الله عليه و آله، پدر و مادرم فدايت، معرفت خدا چيست؟ حضرت فرمود: اين است كه اهل هر زماني، امامي را كه بايد از او فرمان برند، بشناسند. [۱]
افزون بر آنچه گفته شد، ائمه اطهار عليهم السلام در توحيد و يگانه پرستي، جايگاه و نقش ديگري هم دارند كه به اين اعتبار هم ميتوان آنها را «پايههاي توحيد» به شمار آورد و آن نقشي است كه آنها در هدايت مردم به سوي خدا و رساندن آنها به مقصد نهايي بر عهده دارند كه پيش از اين در بحث از «باب الله» و «سبيل الله» بودن امامان عليهم السلام به آن اشاره كرديم و گفتيم كه جز از طريق آنها نمي توان به خدا رسيد. به همين دليل در زيارت جامعه كبيره ميخوانيم:
مَنْ أَرادَ اللّه َ بَدَءَ بِكُمْ وَ مَنْ وَحَدَّهُ قَبِلَ عَنْكُمْ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِكُمْ. [۲]
هر كس خدا را ميخواهد، به شما آغاز ميكند و هر كس او را به يگانگي ميشناسد، از شما ميپذيرد و هر كس آهنگ او دارد، به شما رو ميكند.
۸. پيراستگان از خطا و لغزش
شيخ صدوق، هشتمين ويژگي امامان معصوم عليهم السلام را اين گونه بيان ميكند:
واجب است كه معتقد باشد… آنها از هر گونه اشتباه و لغزش پيراسته اند و آنها كساني هستند كه خدا آلودگي را از آنها زدوده و پاك و پاكيزه شان داشته است. [۳]
عبارت ياد شده، به مقام عصمت ائمه عليهم السلام اشاره دارد كه يكي از مهم ترين ويژگيهاي امامان به شمار ميآيد. براي روشن شدن اين ويژگي امامان اهل بيت عليهم السلام نيز ابتدا آيات قرآن و در ادامه، روايات مربوط را بررسي ميكنيم.
قرآن كريم به صراحت از اين ويژگي اهل بيت عليهم السلام سخن گفته است، آنجا كه ميفرمايد:
إِنَّما يُرِيدُ اللّه ُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا. [۱]
خدا فقط ميخواهد آلودگي را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.
ذيل اين آيه كه به «آيه تطهير» معروف شده است، روايات فراواني از شيعه و سنّي نقل شده است كه مشخص ميسازد مخاطب آيه تنها اهل بيت پيامبراعظم عليهم السلام هستند و اشخاص ديگري در شمول اين آيه وارد نمي شوند. همچنين مراد از آن، عصمت اهل بيت عليهم السلام از هر گونه گناه، خطا و لغزش است.
براي روشن شدن اين موضوع، ابتدا رواياتي را كه از طريق اهل سنّت نقل شده است، بررسي ميكنيم. سيد بن طاووس در كتاب سعدالسعود تصريح ميكند كه روايات مربوط به تخصيص آيه تطهير به اهل بيت عليهم السلام از پانزده طريق به وسيله راويان اهل سنّت نقل شده است. [۲]
اكنون به برخي از آنها اشاره ميكنيم:
جلال الدين سيوطي از مفسران اهل سنّت، ذيل آيه ياد شده، از ابن عباس نقل ميكند كه پيامبر خدا فرمود:
فَأَنَا وَ أَهْلُ بَيْتِي مُطَهَّرُونَ مِنَ الذُّنُوبِ. [۳]
پس من و خاندانم از هر گونه گناه پيراسته ايم.
او همچنين در روايات ديگري از ابن عباس نقل ميكند كه:
ما شاهد بوديم پيامبر خدا صلي الله عليه و آله نُه ماه [پي در پي] هر روز، پنج مرتبه به هنگام نماز به در خانه علي بن ابي طالب ميآمد و ميفرمود:
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللّه ِ وَ بَرَكاتُهُ أَهْلَ الْبَيْتِ «إِنَّما يُريدُ اللّه ُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا» اَلصَّلوةُ رَحِمَكُمُ اللّه ُ. [۱]
درود و رحمت و بركات خدا بر شما اهل بيت باد. «خدا فقط ميخواهد آلودگي را از شما خاندان بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند. » خدا شما را رحمت كند. وقت نماز است.
ابن صباغ مالكي نيز نقل ميكند كه:
رسول خدا صلي الله عليه و آله به اهل بيت [خود] دعا كرد. پس خداوند – عزّ و جلّ – اين آيه [تطهير] را فرستاد. [۲]
در كتابهاي روايي و تفسيري شيعه نيز ذيل آيه تطهير، روايات فراواني نقل شده است. تنها در تفسير البرهان، بيش از شصت روايت در اين زمينه آورده شده است [۳] كه تنها به دو مورد از آنها اشاره ميكنيم:
در يكي از احاديث نقل شده در اين كتاب از امام علي عليه السلام چنين روايت شده است:
دَخَلْتُ عَلي رَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةِ، وَ قَدْ نَزَلَتْ عَلَيْهِ هذِهِ الآيَه: «إِنَّما يُرِيدُ اللّه ُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا» فَقالَ رَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله: يا عَلِيُّ، هذِهِ الآيَةُ نَزَلَتْ فِيكَ وَ فِي سِبْطَيّ وَ الٌأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِكَ…. [۴]
در خانهام سلمه بر رسول خدا – درود خدا بر او و خاندانش باد – وارد شدم، در حالي كه آيه «خدا فقط ميخواهد آلودگي را از شما خاندان [پيامبر ]بزدايد
و شما را پاك و پاكيزه گرداند» نازل شده بود. پس فرستاده خدا فرمود: اي علي! اين آيه درباره تو، دو فرزندزادهام و امامان از فرزندان تو نازل شده است.
در روايت ديگري، امام سجاد عليه السلام ازام سلمه چنين نقل ميكند:
اين آيه در خانه من و در روز [اختصاصي] من نازل شد. رسول خدا – درود خدا بر او و خاندانش باد – نزد من بود. پس علي، فاطمه، حسن و حسين را فرا خواند. در اين هنگام، جبرئيل وارد شد و عباي فدكي را بر آنها انداخت. آن گاه پيامبر فرمود: «أَللّهُمَّ هوُلاءِ أَهْلُ بَيْتِي أَللّهُمَّ أَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيرا؛ خداوندا، اينها خاندان من هستند. خداوندا، پليدي را از آنها دور ساز و آنها را پاك و پاكيزه فرما. » جبرئيل گفت: «آيا من هم از شما هستم؟ » پس پيامبر فرمود: «وَ أَنْتَ مِنّا، يا جَبْرَئَيِلُ؛ [آري] تو هم از مايي، اي جبرئيل! ».
ام سلمه ميگويد: گفتم: «اي رسول خدا! من هم از خاندان شما هستم؟ » سپس از جاي خود حركت كردم تا با آنها [به زير عبا] داخل شوم، ولي پيامبر – درود خدا بر او و خاندانش باد – فرمود: «كُونِي مَكانَكَ، يا أُمَّ سَلَمَة، إِنَّكَ إِلي خَيْرٍ، أَنْتِ مِنْ أَزْواجِ نَبِيّ اللّه ِ؛ در جاي خود باش، ايام سلمه! تو بر خيري، تو از همسران پيامبر خدايي».
در اين هنگام فرمود: «إِقْرَأ، يا مُحَمَّدُ: إِنَّما يُرِيدُ اللّه ُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا؛ بخوان اي محمد: خدا فقط ميخواهد آلودگي را از شما خاندان بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند».
[اين آيه] در مورد پيامبر، علي، فاطمه، حسن و حسين – صلوات خدا بر همه آنان باد – است. [۱]
ائمه اطهار عليهم السلام در موارد متعددي به عصمت خود تصريح كرده اند. از جمله در روايتي كه از امام علي عليه السلام نقل شده است، چنين ميخوانيم:
إِنَّ اللّه َ طَهَّرَنا وَ عَصَمَنا وَ جَعَلَنا شُهَداءَ عَلي خَلْقِهِ. [۱]
خداوند، ما را پاكيزه داشته و از خطا حفظ كرده است. او ما را گواه بر آفريدگان خود قرار داده است.
امام سجاد عليه السلام در اين باره ميفرمايد:
الإِمامُ منِّا لايَكُونُ إِلاّ مَعْصُوما وَ لَيْسَتِ العِصْمَةُ فِي ظاهِرِ الخِلْقَةِ فَيُعْرَفُ بِها فَلِذكَ لايَكُونُ إِلاّ مَنْصُوصٌ. [۲]
امام از ما جز معصوم نيست. عصمت در ظاهر آفرينش نيست تا كسي به آن شناخته شود. از اين رو، امام بايد [از جانب خدا نصب] و به او تصريح شود.
امام رضا عليه السلام نيز در روايتي، با توصيف امامان، ويژگي عصمت آنان را اين گونه بيان ميكند:
فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الخَطَاءَ وَ الزَّلَلِ وَ العِثارِ. [۳]
امام، معصوم، تأييد شده، توفيق يافته و استوار شده است. او از اشتباه، لغزش و سقوط در امان است.
در پايان، براي روشن شدن مفهوم عصمت در آموزههاي شيعي، توجه شما را به بياني از شيخ صدوق رحمه الله در الإعتقادات جلب ميكنيم:
به اعتقاد ما، پيامبران، رسولان، امامان و فرشتگان – صلوات خدا بر همه آنها باد – معصوم هستند و از هر گونه آلودگي پيراسته اند. آنها هيچ گناهي، چه كوچك و چه بزرگ، مرتكب نمي شوند و با آنچه خدا به آنها امر فرموده است، مخالفت نمي ورزند و به آنچه به آن امر شده اند، عمل ميكنند. هر كس عصمت آنان را در چيزي از احوال آنها نفي كند، ايشان را نشناخته است. ما معتقديم
آنها موصوف به كمال و تمامند و نسبت به ابتدا و انتهاي امور خود علم دارند. آنها را در مورد هيچ يك از احوالشان نمي توان به نقص، عصيان و ناداني متصف كرد. [۱]
۹. صاحبان معجزهها و نشانهها
شيخ صدوق رحمه الله در بيان يكي ديگر از ويژگيهاي امامان كه همه بايد بدان معتقد باشند، ميفرمايد:
واجب است معتقد باشد… آنها صاحب معجزهها و نشانهها هستند. [۲]
در روايتي كه از امام صادق عليه السلام نقل شده، در مورد كمترين اندازه معرفت امام چنين آمده است:
أَدْني مَعْرِفَةِ الإِمامِ أَنَّهُ عِدْلُ النَّبِيِ إِلاّ دَرَجَةَ النُّبُوَّةِ. [۳]
كمترين حد معرفت امام آن است كه [بداني] او با پيامبر برابر است مگر در درجه نبوت.
بر اين اساس ميتوان گفت امامان معصوم عليهم السلام همه ويژگيهاي پيامبر اعظم صلي الله عليه و آلهرا دارند كه ارائه نشانه و معجزه براي اثبات حقانيت خود از آن جمله است، چنان كه در شرح حال امامان دوازده گانه آمده است، هر يك از آنها براي اثبات امامت خود، افزون بر توسل به نص پيامبر اكرم صلي الله عليه و آلهيا امام پيش از خود، نشانهها و معجزههايي را آشكار ميساختند و بدين وسيله هم راه را
بر مدعيان دروغين امامت ميبستند و هم به شيعيان خود اعتماد و اطمينان ميبخشيدند. [۱]
در اينجا براي روشن تر شدن بحث، به بخشهايي از ادعيه، زيارات و روايات نقل شده از امامان معصوم عليهم السلام كه در آنها به اين موضوع تصريح شده است، اشاره ميكنيم:
در يكي از زيارتهاي اميرمؤمنان علي عليه السلام كه از امام صادق عليه السلام نقل شده، خطاب به آن حضرت چنين آمده است:
السَّلامُ عَلي صاحِبَ الدَّلالاتِ وَ الآياتِ الباهِراتِ وَ المُعْجِزاتِ القاهِراتِ. [۲]
سلام بر صاحب راهنماها و نشانههاي آشكار و معجزههاي چيره كننده.
در دعاي ندبه نيز خطاب به امام عصر عليه السلام چنين ميخوانيم:
يَا بنَ الاياتِ وَ البَيِّناتِ يَا بنَ الدَّلائِلِ الظّاهِراتِ، يَا بنَ البَراهِينِ الواضِحاتِ الباهِراتِ. [۳]
اي زاده نشانهها و معجزه ها! اي زاده دليلهاي آشكار! اي زاده برهانهاي روشن و خيره كننده!
در كتاب بصائر الدرجات، موارد متعددي از معجزههاي امامان معصوم عليهم السلام نقل شده است كه از آن جمله ميتوان به سبز شدن و ميوه دادن درخت
خشكيده به فرمان اميرمؤمنان علي عليه السلام، اطاعت درخت نخل از امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام و فرو ريختن خرماي قرمز و زرد براي آن دو امام و يارانشان؛ [۱] زنده شدن مرده و شفا يافتن كور مادرزاد و پيس به دست امام محمدباقر و امام جعفر صادق عليهماالسلام [۲]
اشاره كرد.
در يكي از رواياتي كه در اين كتاب نقل شده است، ابوبصير چنين نقل ميكند:
بر اباعبدالله [امام جعفر صادق عليه السلام] و اباجعفر [امام محمد باقر] عليه السلام وارد شدم و عرضه داشتم: «شما وارث رسول خدا صلي الله عليه و آلههستيد؟ » فرمود: «آري. » گفتم: «رسول خدا همه علومي را كه انبيا داشتند به ارث برده بود؟ فرمود: «آري. » گفتم: «آيا شما ميتوانيد مردگان را زنده سازيد و كور مادرزاد و پيس را بهبود بخشيد؟ » فرمود: «بله، به اذن خدا. » سپس فرمود: «نزديك من بيا، اي ابامحمّد! » پس دست خدا را بر چشم و صورت من كشيد و من خورشيد، آسمان، زمين، خانهها و همه آنچه را در اتاق بود، ديدم. آن گاه فرمود: «آيا دوست ميداري اين گونه باشي و براي تو همان چيزي باشد كه ديگر مردم دارند و در روز قيامت هم آنچه بر مردم ميآيد، بر تو بيايد يا اينكه ميخواهي به همان وضعي كه بودي، برگردي و [در عوض] بهشت خالص از آن تو باشد؟ » گفتم: «به همان وضعي كه بودم، برمي گردم. » پس دست خود را بر چشمم كشيد و به همان حالت پيشين باز گشتم. [۳]
شيخ طوسي در كتاب الغيبة، ماجرايي را نقل ميكند كه از آن به خوبي ميتوان به آشكار شدن معجزهها و نشانهها از سوي امامان معصوم عليهم السلام و هراس خلفاي جور از اين موضوع دست يافت. در اين حكايت كه محمد بن خالد برقي آن را از محمد بن غياث مهبلي نقل ميكند، چنين آمده است:
هنگامي كه هارون الرشيد، ابا ابراهيم [موسي بن جعفر] عليه السلام را زنداني كرد و آن حضرت در زندان نشانهها و معجزههايي را آشكار ساخت، رشيد شگفت زده شد. ازاين رو، يحيي بن خالد برمكي را فراخواند و به او گفت: اي اباعلي! آيا تو هم اين عجايبي را كه ما به آن گرفتار شده ايم، ميبيني؟ آيا درباره اين مرد تدبيري نمي انديشي كه ما را از اندوه او رهايي سازد؟… [۱]
۱۰. مايههاي ثبات و پايداري جهان
در اعتقاد شيعه، وجود امامان مايه ثبات و پايداري كره زمين و امنيت و آرامش ساكنان آن است. شيخ صدوق در ادامه سخنان خود، درباره اين ويژگي امامان معصوم عليهم السلام مينويسد:
واجب است معتقد باشد… آنها مايه امنيت ساكنان زمين هستند، همچنان كه ستارگان مايه امنيت ساكنان آسمان هستند. [۲]
در اين زمينه نيز چون ديگر موارد پيشين، روايات فراواني وارد شده است. در روايتي كه اميرمؤمنان علي عليه السلام از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل كرده است، چنين ميخوانيم:
النُّجُوم أَمانٌ لِأَهْلِ السَّماءِ فَإِذا ذَهَبَتِ النُّجُومُ ذَهَبَ أَهْلُ السَّماءِ، وَ أَهْلُ بَيْتِي أَمانٌ لِأَهْلِ الأَرْضِ فَإِذا ذَهَبَ أَهْلُ بَيْتِي ذَهَبَ أَهْلُ الأَرْضِ. [۳]
ستارگان، اماني براي اهل آسمانند. پس هنگامي كه ستارگان نابود شدند، اهل آسمان نيز نابود ميشوند و خاندان من اماني براي اهل زمينند. پس هنگامي كه خاندان من از بين بروند، اهل زمين نيز از بين ميروند.
در باب «أنّهم أمان لأهل الأرض من العذاب» در كتاب بحار الأنوار نيز، بيش از شش روايت با همين مضمون نقل شده است. [۱]
سرانجام در توقيع شريفي كه از سوي امام عصر عليه السلام خطاب به اسحاق بن يعقوب صادر شده، چنين آمده است:
وَ إِنِّي لَأَمانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ كَما أَنَّ النُّجُومَ أَمانٌ لِأَهْلِ السَّماءِ. [۲]
و من اماني براي ساكنان زمين هستم همچنان كه ستارگان، اماني براي اهل آسمان هستند.
براي روشن شدن مضمون اين روايات بايد چند نكته را يادآور شويم:
۱. در اين زمينه كه مراد از «اهل آسمان» در اين روايت چه كساني هستند، دو احتمال وجود دارد:
نخست اينكه اهل آسمان فرشتگان و ساير موجودات مجرد باشند؛ بر اين اساس، اين پرسش مطرح ميشود كه آيا منظور از آسمان همين افلاكي است كه محيط بر زمان ماست يا عالم ملكوتي است كه افقي عالي تر از افق عالم ملك و محسوس دارد. برخي مفسران بر اساس ظاهر برخي آيات به قول نخست و برخي ديگر به قول دوم متمايل شده اند. [۳]
دوم اينكه اهل آسمان موجودات مادي شبيه ما انسانها باشند. شايد بتوان از برخي روايات استفاده كرد كه موجودات جهان تنها به ساكنان كره زمين محدود نمي شود و در ديگر كرات هم موجوداتي زندگي ميكنند. در روايتي از اميرمؤمنان علي عليه السلام كه در ذيل آيه ۶ سوره صافات نقل شده است، چنين ميخوانيم:
هذِهِ النُّجُومُ الَّتِي فِي السَّماءِ مَدائِنٌ مِثْلُ الْمَدائِنِ الَّتِي فِي الأَرْضِ مَرْبُوطَةٌ كُلِّ مَدِينَةٍ بِعَمُودَينِ مِنْ نُورٍ، طُولُ ذلِكَ العَمُودِ فِي السَّماءِ مَسِيرَةُ مِأَتَيْنِ وَ خَمْسِينَ سَنَةٍ. [۱]
اين ستارگاني كه در آسمان هستند، شهرهايي مانند شهرهاي زمينند. هر يك از اين شهرها با دو ستون نور به يكديگر مرتبط ميشوند كه طول هر ستون در آسمان به اندازه مسافتي است كه در ۲۵۰ سال پيموده ميشود.
۲. همه كهكشانها و منظومههاي نامحدودي كه در آسمانها وجود دارند، به وسيله نيروي جاذبه اي كه ميان هسته مركزي آن كهكشان يا منظومه و كرات پيرامون آن وجود دارد، حفظ ميشوند، تا آنجا كه اگر لحظه اي اين نيروي جاذبه قطع شود، همه كرات در هم ميريزند و بر اثر برخورد با هم نابود ميشوند. خداوند اين موضوع را كه در علم جديد به تأييد رسيده است، بيش از هزار سال پيش از كشف نيروي جاذبه، در قرآن كريم تبيين كرده است؛ آنجا كه ميفرمايد:
اللّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها. [۲]
خدا [همان] كسي است كه آسمانها را بدون ستونهايي كه آنها را ببينيد، برافراشت.
با توجه به دو نكته ياد شده ميتوان گفت استمرار حيات و بقاي ساكنان همه كرات به استمرار حالت تعادل ميان ستارگان، سيارگان و ديگر اجرام آسماني كه به وسيله نيروي جاذبه ميان كرات برقرار ميشود، بستگي دارد و اگر زماني اين ستارگان از بين بروند، به دليل از بين رفتن حالت تعادل، كرات ديگر نيز از بين خواهند رفت. براي مثال، اگر خورشيد به عنوان بزرگ ترين
ستاره منظومه شمسي، از بين برود، كره زمين و ديگر كرات اين منظومه بر اثر برخورد با يكديگر از بين ميروند و حيات ساكنان زمين به خطر ميافتد. [۱]
۳. خداي تعالي، ستارگان را قطب و محور منظومهها و كهكشانهاي جهان قرار داده است و با وجود آنها حيات و بقاي سيارهها و ديگر اجرام آسماني كه در منظومهها و كهكشانهاي بي شمار هستي قرار دارند، استمرار و دوام مييابد. به همين ترتيب، اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام و به تعبير بهتر، حجتهاي الهي را نيز قطب و محور كل هستي قرار داده و همه نعمت ها، بركتها و فيضهاي مادي و معنوي خود را به واسطه وجود آنها كه خليفههاي خدا بر روي زمين هستند، نصيب بندگانش ميفرمايد.
اين موضوع از بسياري از روايات، ادعيه و زيارتهاي نقل شده از معصومين عليهم السلام استفاده ميشود كه در اينجا به برخي از آنها اشاره ميكنيم.
امام علي عليه السلام در بخشي از روايت مفصلي كه به «حديث اربعمائة» شهرت يافته است در اين زمينه ميفرمايد:
بِنا يَفْتَحُ اللّهُ وَ بِنا يَخْتِمُ اللّهُ وَ بِنا يَمْحُو ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ بِنا يَدْفَعُ اللّهُ الزَّمانَ الْكَلِبِ وَ بِنا يُنْزِلُ الْغَيْثَ. [۲]
خداوند به وسيله ما آغاز ميكند و به وسيله ما پايان ميدهد. به وسيله ما آنچه را بخواهد محو يا اثبات ميكند و به وسيله ما سختيها و دشواريها را برطرف ميسازد و به وسيله ما باران را فرو ميفرستد.
امام صادق عليه السلام به واسطه پدر بزرگوارش، از جد گرامي خود، امام سجاد عليه السلام در اين زمينه چنين روايت ميكند:
نَحْنُ الَّذِينَ بِنا يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَي الْأَرْضِ إِلاّ بِإِذْنِهِ وَ بِنا يُمْسِكُ الأَرْض أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِها وَ بِنا يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ تَنْشُرُ الرَّحْمَة وَ تَخْرُجُ بَرَكاتِ الأَرْضِ. [۱]
ما كساني هستيم كه خداوند به وسيله ما، آسمان را از اينكه جز به اذن او بر زمين فرو افتد، نگه ميدارد و به وسيله ما، زمين را از اينكه ساكنانش را پريشان سازد، حفظ ميكند و به وسيله ما، باران را فرو ميفرستد، رحمتش را جاري ميسازد و بركات زمين را خارج ميكند.
در يكي از زيارتهاي امام حسين عليه السلام كه از امام صادق عليه السلام نقل شده و شيخ صدوق رحمه اللهروايت آن را صحيح ترين روايتها دانسته است، [۲] خطاب به امامان معصوم عليهم السلام چنين ميخوانيم:
بِكُمْ تُنْبِتُ الْأَرْضُ أَشْجارَها وَ بِكُمْ تُخْرُجُ الأَشْجارُ أَثْمارَها وَ بِكُمْ تُنْزِلُ السَّماءُ قَطْرَها وَ رِزْقَها وَ بِكُمْ يَكْشِفُ اللّهُ الْكَرْبَ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ اللّهُ الْغَيْثَ…. [۳]
به واسطه شما درختان از زمين ميرويند؛ به واسطه شما درختان به بار مينشينند و به واسطه شما آسمان قطرات [باران] و روزي اش را فرو ميريزد. خداوند به واسطه شما غم و اندوه را برطرف ميسازد و به واسطه شما باران را نازل ميكند.
جالب توجه اينكه، در ادامه همين زيارت تصريح شده كه نه تنها نعمتهاي مادي بلكه همه آنچه خداوند براي بندگانش مقدر فرموده است، به وسيله امامان معصوم بر بندگان جاري ميشود:
إِرادَةُ الرَّبِّ فِي مَقادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْ وَ الصّادِرُ عَمّا فُصِّلَ مِنْ أَحْكامِ العِباد. [۴]
اراده پروردگار در تقدير امورش و آنچه از احكام بندگان كه تفصيل يافته است، به سوي شما نازل و از خانههاي شما صادر ميشود.
علامه مجلسي رحمه الله اين قسمت از زيارت ياد شده را اين گونه معنا ميكند:
مقدرات خداي تعالي در شب قدر بر شما نازل ميشود و… آفريدگان آنها را از شما اخذ ميكنند و فرامي گيرند. [۱]
در روايت ديگري كه از امام حسن عسكري عليه السلام نقل شده است، در اين زمينه چنين ميخوانيم:
إِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالي لَمْ يُخَلِّ الأَرْضَ مُنْذُ خَلَقَ آدَمَ عليه السلام وَ لايُخَلِّيها إِلي أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِن حُجَّةٍ للِّهِ عَلي خَلْقِهِ، بِهِ يُدْفِعُ الْبَلاءَ عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ بِهِ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِهِ يُخْرِجُ بَركاتِ الأَرْضِ. [۲]
خداي تبارك و تعالي از زمان آدم تاكنون زمين را از حجت خودش بر آفريدگان خالي نگذاشته است و تا روز قيامت هم خالي نخواهد گذاشت. به واسطه اوست كه بلا را از اهل زمين دفع ميكند و به خاطر اوست كه باران را فرو ميفرستد و بركات زمين را بيرون ميآورد.
در بخشي از زيارت «جامعه كبيره» در اين باره چنين آمده است:
بِكُمْ فَتَحَ اللّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ يُمْسِكَ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَي الأَرْضِ إِلاّ بِإِذْنِهِ وَ بِكُمْ يُنَفِّسُ الهَمَّ وَ يَكْشِفُ الضُّرَّ. [۳]
خداوند به وسيله شما آغاز كرده است و به وسيله شما پايان ميدهد. به وسيله شما باران را نازل ميكند و آسمان را از اينكه جز به اذن او بر زمين فرو افتد، نگه ميدارد و به وسيله شما اندوه را ميبرد و سختيها را برطرف ميسازد.
در بخشي از دعاي «عديله»، موضوع ارتباط هستي و بقاي حجت حق، حضرت مهدي عليه السلام با بقا و هستي جهانيان چنين بيان شده است:
بِبَقائِهِ بَقِيتِ الدُّنْيا وَ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَري وَ بِوُجوُدِهِ ثَبَتَتِ الأَرْضُ وَ السَّماءُ. [۱]
به بقاي او دنيا باقي است و به بركت او مردم روزي داده ميشوند و به وجود او آسمان و زمين پابرجاست.
۴. همه آفريدگان براي استمرار حيات و بقايشان نيازمند فيض خداوندي هستند، به گونه اي كه اگر اين فيض يك لحظه قطع شود، هستي آنها به پايان ميرسد. از آنجا كه همه فيضهاي خداوندي به واسطه حجتهاي الهي به مردم ميرسد و همه بلاها و سختيها به واسطه وجود آنها برطرف ميشود، اين موضوع كه بدون وجود حجتهاي الهي، حيات و بقاي ساكنان كره زمين به خطر ميافتد، كاملاً قابل تصور است.
افزون بر روايات ياد شده، دسته ديگري از روايات نيز وجود دارند كه در آنها با تعبيري ديگر، بر به هم پيوستگي بقا و حيات ساكنان كره زمين با بقا و حيات اهل بيت عصمت و طهارت: تأكيد شده است. در يكي از اين روايات، امام باقر عليه السلام از پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله نقل ميكند كه آن حضرت خطاب به امير مؤمنان علي عليه السلام فرمود:
إِنِّي وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِي وَ أَنْتَ يا عَلِيُ زَرُّ الْأَرْضِ – أَعْنِي أَوتادَها وَ جِبالَها- بِنا أَوْتَدَ اللّهُ الأَرْضَ أَنْ تَسِيخَ بِأَهْلِها، فَإِذا ذَهَبَ الإِثنا عَشَرَ مِنْ وُلْدِي ساخَتِ الأَرْضُ بِأَهْلِها وَ لَمْ يُنْظَرُوا. [۲]
من و يازده تن از فرزندانم و تو اي علي! لنگرهاي زمين هستيم. خداوند به وسيله ما زمين را استوار كرده است كه ساكنانش را در دل خود فرو نبرد. هنگامي كه دوازده فرزندم از روي زمين بروند، زمين ساكنانش را در دل خود فرو ميبرد و به آنها مهلت داده نمي شود.
اين روايت با اندك تغييري در صدر آن در منابع فراواني از رسول گرامي اسلام روايت شده است. آن حضرت در روايت ديگري ميفرمايد:
لَنْ يَزالَ هذَا الدِّينُ قائِماً إِلي إِثنا عَشَرَ مِنْ قُرَيْشٍ، فَإِذا مَضَوْا ساخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِها. [۱]
تا پايان [امامت] دوازده تن از قريش، اين دين پا برجاست. هنگامي كه آنها رخت بربندند، زمين ساكنانش را در كام خود فرو ميبرد.
در روايتي كه از امام صادق عليه السلام نقل شده است، آن حضرت در پاسخ اين پرسش كه: «آيا زمين بدون امام باقي ميماند؟ » ميفرمايد:
لَوْ بَقِيتِ الأَْرْضُ بِغَيْرِ إِمامٍ لَساخَتْ. [۲]
اگر زمين خالي از امام بماند، فرو ميريزد.
روايات بسياري با اين مضمون نقل شده اند كه به همين تعداد بسنده ميكنيم. [۳]
۱۱. وسيلههاي نجات و رستگاري امت
شيخ صدوق رحمه الله، يازدهمين ويژگي حجتهاي الهي را اين گونه بيان ميكند:
واجب است معتقد باشد… مثل آنها در اين امت مانند «كشتي نوح» و «باب حطّه» است. [۱]
روايات فراواني در زمينه اين ويژگي امامان عليهم السلام وارد شده است كه در اينجا برخي از آنها را بررسي كنيم.
ابوذر غفاري نقل ميكند از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله شنيدم كه ميفرمود:
إِنِّي خَلَّفْتُ فِيكُمُ الثَّقْلَيْنِ: كِتابَ اللّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ أَنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتّي يَرِدا عَلَيَّ الْحَوْضَ أَلا وَ أَنَّ مَثَلَهُما فِيكُمْ كَسَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَ فِيها نَجا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرِقَ. [۲]
همانا من دو چيز گران بها را در ميان شما به يادگار گذاشتم: كتاب خدا و عترتم (خاندانم) و اين دو از يكديگر جدا نمي شوند تا در كنار [حوض كوثر ]بر من وارد شوند. آگاه باشيد كه مثل آنها در ميان شما مانند كشتي نوح است كه هر كس بر آن سوار شود، نجات مييابد و هر كس از آن دوري كند، غرق ميشود.
ابن عباس نيز نقل ميكند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله خطاب به امير مؤمنان علي عليه السلام فرمود:
… وَ مَثَلَ الأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِي [بَعْدِي] مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبها نَجا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرِقَ. [۳]
… مثل امامان از نسل تو [بعد از من] مثل كشتي نوح است كه هر كس بر آن سوار شود، نجات مييابد و هر كس از آن كناره گيرد، غرق ميشود.
روايات ديگري نيز به همين مضمون از امامان معصوم عليهم السلام نقل شده است كه از ذكر آنها خودداري و به همين مقدار بسنده ميكنيم. [۱]
با توجه به روايات ياد شده ميتوان گفت چون حجتهاي الهي تنها معيارهاي شناخت حق از باطل و معروف از منكرند، نجات و رستگاري نيز تنها در گرو پيروي و اطاعت از آنهاست. پس هر كس راهي جز راه آنها را بپيمايد و سر در گرو اطاعت كسي جز آنان بگذارد، جز گمراهي بهره اي نخواهد داشت.
قسمتي از زيارت «جامعه كبيره» كه از امام هادي عليه السلام نقل شده است، اين موضوع را به خوبي روشن ميسازد:
هَلَكَ مَنْ عاداكُمْ وَ خابَ مَنْ جَحَدَكُمْ وَ ضَلَّ مَنْ فارَقَكُمْ وَ فازَ مَنْ تَمَسَّكَ بِكُمْ وَ أَمِنَ مَن لَجِأَ إِلَيْكُمْ وَ سَلِمَ مَنْ صَدَّقَكُمْ وَ هُدِيَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ مَنِ اتَّبَعَكُمْ فَالْجَنَّةُ مَأْوَيهُ وَ مَنْ خَالَفَكُمْ فَالنّارُ مَثْويهُ. [۲]
هر كه با شما دشمني ورزيد، نابود شد؛ هر كه شما را تكذيب كرد، نوميد گشت؛ هر كه از شما دوري گزيد، گمراه شد؛ هر كس به شما تمسك جست، پيروز شد؛ هر كه به شما پناه آورد، ايمني يافت؛ هر كه شما را تصديق كرد، به سلامت رسيد؛ هر كه با شما همراه شد، هدايت يافت؛ هر كس شما را پيروي كرد، بهشت پناه گاه اوست و هر كس به مخالفت با شما برخاست، آتش جايگاه اوست.
تاريخ اسلام، بهترين گواه بر اين موضوع است كه چگونه كساني كه از هدايتهاي امامان عليهم السلام سر پيچيدند و حاضر به اطاعت آنها و پذيرش ولايتشان نشدند، به وادي گمراهي و سرگشتگي افتادند و سرانجام به ولايت طاغوت سر سپردند.
در مورد تشبيه دومي كه در كلام شيخ صدوق به آن اشاره شده بود؛ يعني «باب حطّه» بايد گفت «باب» در لغت به معناي جاي داخل شدن، در، آنچه با آن در بسته شود از چوب يا هر چيز ديگر و دروازه است. «حطّه» نيز مصدر از «حَطَّ، يَحِطُّ، حَطّاً» به معناي بار را بر زمين نهادن و فرود آمدن از بلندي است. البته به معناي فرو ريختن گناه نيز آمده است. [۱]
پيش از بررسي رواياتي كه در اين زمينه از پيامبر اسلام و امامان معصوم عليهم السلام نقل شده، لازم به يادآوري است كه تعبير «باب حطّه» ريشه اي قرآني دارد، آنجا كه خداوند ميفرمايد:
وَ إِذْ قُلْنا ادخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةِ فَكُلُوا مِنها حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدَا وَ ادْخُلُوا البابَ سُجَّدا وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ وَ سَنَزِيدُ الُْمحْسِنِينَ. [۲]
و [نيز به ياد آريد] هنگامي كه گفتيم: «بدين شهر درآييد و از هر جاي آن خواستيد، فراوان بخوريد و سجده كنان از در [بزرگ] درآييد و بگوييد [خداوندا ]گناهان ما را بريز تا خطاهاي شما را ببخشايم و [پاداش ]نيكوكاران را خواهيم افزود.
امين الاسلام طبرسي ذيل آيه ياد شده مينويسد:
همه مفسران اتفاق دارند كه مراد از «قريه» در اين آيات «بيت المقدس» است و آيه كريمه «ادخلوا الأرض المقدسة؛ به سرزمين مقدس داخل شويد» آن را تأييد ميكند… قتاده، حسن و بيشتر اهل علم ميگويند: معناي «حطّه» آن است كه خدايا گناه ما را فرو ريز. [به بيان ديگر] اين عبارت، امر به استغفار است. ابن عباس ميگويد: آنها (بني اسرائيل) مأمور شدند كه بگويند «اين امر حق
است. » [ولي] عكرمه ميگويد: آنها مأمور شدند كه بگويند «لا إله إلاّ اللّه» كه خود اين كلمات، گناه آنان را ميريخت و چون همه اينها سبب ريختن گناه ميشود، تعبير به «حطّه» شده است. [۱]
در روايات فراواني، اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام به «باب حطّه» يا دري كه ورود به آن موجب ريختن گناهان ميشود، تشبيه شده اند.
ابن عباس از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل ميكند كه فرمود:
مَنْ دانَ بِدِينِي وَ سَلَكَ مِنهاجِي وَ اتَّبَعَ سُنَّتِي فَلْيَدُنْ بِتَفْضِيلِ الأَئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي عَلي جَمِيعِ أُمَّتِي فَإِنَّ مَثَلَهُمْ فِي هذِهِ الأُمَّةِ مَثَلُ بابِ حِطَّةٍ فِي بَنِي إِسْرائِيلِ. [۲]
هر كس به دين من ايمان آورد، راه مرا بپيمايد و سنّت مرا پيروي كند، بايد به برتري امامان از خاندان من بر همه [افراد ]امتم باور داشته باشد. مثل آنها در اين امت مانند «باب حطّه» در بني اسرائيل است.
امام علي عليه السلام نيز در همين زمينه ميفرمايد:
هؤُلاءِ بَنُو إِسْرائِيلِ نُصِبَ لَهُمْ بابُ حِطَّةٍ وَ أَنْتُمْ يا مَعْشَرَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ نُصِبَ لَكُمْ بابُ حِطَّةِ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ عليهم السلام وَ أُمِرْتُمْ بِاتِّباعِ هُداهُمْ وَ لُزوُمِ طَرِيقَتِهِمْ لِيُغْفَرَ لَكُمْ بِذلِكَ خَطاياكُمْ وَ ذُنُوبُكُمْ وَ لِيَزْدادَ الُْمحْسِنُونَ مِنْكُمْ وَ بابُ حِطَّتِكُمْ أَفْضَلُ مِنْ بابُ حِطَّتِهِمْ لِأَنَّ ذلِكَ كانَ بِأَخاشِيبَ وَ نَحْنُ النّاطِقُونَ الصّادِقُونَ المُؤْمِنوُنَ الْهادُونَ الْفاضِلُونَ. [۳]
اين بني اسرائيل است كه براي آنها دري گشوده شد كه [ورود به آن ]گناهانشان را فرو ميريخت. براي شما اي جماعت امت محمّد! دري گشوده شده است
كه گناهانتان را فرو ميريزد. اين در، اهل بيت محمّد – بر آنها درود باد- هستند كه شما به پيروي از هدايت آنها و پيمودن راه آنها سفارش شده ايد تا بدين وسيله گناهان و خطاهاي شما بخشيده و [پاداش ]نيكوكارانتان افزوده شود. دري كه گناهان شما را فرو ميريزد (باب حطّه)، از دري كه گناهان آنها را فرو ميريخت، برتر است؛ زيرا آن از چوب بود و ما سخن گويان راست گو، مؤمن، هدايت گر و برتر هستيم.
در تفسير منسوب به امام حسن عسكري عليه السلام نيز ذيل آيه ۵۸ سوره بقره آمده است:
إِعْتِقادُنا لِوِلايَتِهِما حِطَّةٌ لِذُنُوبِنَا وَ مَحْوٌ لِسَيِّئاتِنا. [۱]
اعتقاد ما به ولايت محمد و علي، گناهان ما را فرو ميريزد و بديهاي ما را ناپديد ميكند.
با توجه به اين ويژگي اهل بيت عصمت و طهارت است كه در بخشي از زيارت جامعه كبيره ميخوانيم:
وَ جَعَلَ صَلوتَنا عَلَيْكُمْ وَ ما خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلايَتِكُمْ طِيباً لِخَُلْقِنا وَ طَهارَةً لِأَنْفُسِنا وَ تَزْكِيَةً لَنا وَ كَفّارَةً لِذُنُوبَنا. [۲]
و خداوند، درود (صلوات) ما بر شما و آنچه را از ولايت شما مخصوص ما كرد، مايه نيكويي آفرينش [خلق و خوي] ما، پاكي جانهاي ما، پاكيزگي و پيراستگي [روح] ما و پوشاننده گناهان ما قرار دارد.
۱۲. سرسپردگان امر الهي
شيخ صدوق، دوازدهمين ويژگي امامان معصوم عليهم السلام را اين گونه بيان ميكند:
واجب است كه معتقد باشد… آنها بندگان ارجمند خدايند كه در سخن بر او پيشي نمي گيرند و خود به دستور او كار ميكنند. [۱]
كلام شيخ صدوق به آيه اي از آيات كلام خداي تعالي اشاره دارد، آنجا كه ميفرمايد:
وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لايَسبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ. [۲]
و گفتند: «[خداي] رحمان فرزندي اختيار كرده. » منزه است او، بلكه [فرشتگان] بندگاني ارجمندند كه در سخن بر او پيشي نمي گيرند و خود به دستور او كار ميكنند.
امام علي عليه السلام در بخشي از روايت مفصلي كه خطاب به ابوذر غفاري و سلمان فارسي ايراد شده است، [۳]
مي فرمايد:
نَحْنُ عِبادُ اللّهِ المُكْرَمُونَ الَّذِينَ لايَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ. [۴]
ما بندگان ارجمند خداييم، همانها كه در سخن بر او پيشي نمي گيرند و خود به دستور او كار ميكنند.
در قسمتي از زيارت جامعه كبيره نيز از امامان معصوم عليهم السلام با همين تعبير ياد شده است. [۱]
با توجه به اين ويژگي امامان معصوم عليهم السلام، ميتوان گفت: امامان معصوم عليهم السلام از پيش خود نه چيزي ميگويند و نه كاري انجام ميدهند، بلكه آنها هر آن چه ميگويند و هر آن چه انجام ميدهند، همه به امر خداست. ازاين رو، آنها معيار تشخيص حق و باطل و بيان كننده حلال و حرام الهي اند و مردم با تسليم در برابر آنها ميتوانند به راحتي به راهي كه خشنودي خداوند در آن است، رهنمون شوند.
با توجه به همين موضوع، در بسياري از روايات بر مرجعيت امامان معصوم عليهم السلام در تشخيص حق و باطل و تبيين حلال و حرام الهي تأكيد شده است. [۲]
———-
[۱]: الهداية، ص۳۰.
[۱]: سليمان بن داوود ابوداوود الطيالسى، مسند، بيروت، دارالمعرفة، بى تا، ص۲۷۸، ح۷۶۷.
[۲]: ر. ك: اسماعيل بن ابراهيم بخارى، صحيح البخارى، بيروت، المكتبة الثقافية، ج ۳، باب المناقب، مناقب عمر بن خطاب، ج۴، ص۲۶۴.
[۳]: احمد بن حنبل، مسند احمد، بيروت، دارالفكر، بى تا، ج۵، صص۸۶ – ۸۸.
[۴]: همان، ج۱، صص ۳۹۸ و ۴۰۶. در مورد تعداد نقباى بنى اسرائيل در آيه ۱۲ سوره مائده چنين آمده است: «وَ لَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِيثاقَ بِنِيإِسْرائِيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اْثنَى عَشَرَ نَقِيبا؛ در حقيقت، خدا از فرزندان اسرائيل پيمان گرفت و از آنان دوازده سركرده برانگيختيم».
[۱]: مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، بيروت، دار إحياء التراث العربى، ج۲، ص۱۹، كتاب الامارة.
[۲]: براى مطالعه بيشتر در اين زمينه ر. ك: سيد ثامر هاشم العميدى، مهدى منتظر در انديشه اسلامى، ترجمه: محمدباقر محبوب القلوب، چاپ سوم: قم، مسجد مقدس جمكران، ۱۳۸۳، صص ۱۲۱ – ۱۲۵.
[۱]: ابوالقاسم علی بن محمد خزاز قمی، كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، قم، بیدار، ۱۳۵۹، ص ۸۶، ح ۴۹-۵۱.
[۲]: همان، ص ۴۴.
[۳]: ر. ک: الکافی، ج ۱، صص ۵۲۵ – ۵۳۵.
[۴]: همان، ص ۵۳۴، ح ۱۷.
[۱]: ۱. منظور از « ث» و «فهم» بودن امامان معصوم طالب این است که آنها علوم و معارف مختلف را از طريق الهام ربانی دریافت میکنند؛ یعنی همان گونه که پیامبر از طریق وحی الهی به همه امور واقف میشد. آنها هم از طريق الهام بر همه آنچه بدان نیاز دارند، آگاه میشوند. البته با این تفاوت که پیامبر فرشته وحی را میدید، ولی امامان فرشته وحی را نمی بینند و تنها الهامهای او را دریافت میکنند. در کتاب الکافی در بابی با عنوان «أن الأئمة محدثون مفهمون» پنج روایت در این زمینه نقل شده است که در یکی از آنها به نقل از امام صادق ع چنین میخوانیم: «نزد ابی عبدالله [امام صادق) از محدث» بودن (امام) سخن به میان آمد. حضرت فرمود: او سخنان (فرشته) را میشنود، ولی شخص او را نمی بیند. پرسیدم: فدایت شوم، پس چگونه میفهمد که آن کلام فرشته است؟ فرمود: با آرامش و سکینه ای که به او ارزانی میشود میفهمد که آن کلام فرشته است». الكافي، ج ۱، ص ۲۷۱، ح ۴.
[۲]: . ر. ک: سامی البدری، شبهات و ردود، چاپ دوم: قم، مؤلف، ۱۴۱۷ ه. ق، ج ۱، صص ۶۳ و ۶۴.
[۱]: . در مورد تعداد «اسباط» در آیه ۱۶۰ سوره اعراف چنین میخوانیم: «و قطغناهم اثنتي عشرة أسباطة أمم؛ و آنان را به دوازده عشیره، که هر یک امتی بودند تقسیم کردیم».
[۲]: ۲. اشاره به آیه ۶۰ سوره بقره: «و إذ استسقى موسى لقومه فقلنا اضرب بعصاك الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا..، و هنگامی که موسی برای قوم خود در پی آب برآمد، گفتیم: «با عصایت بر آن تخته سنگ بزن. پس دوازده چشمه از آن جوشیدن گرفت…
[۳]: رشيد الدين محمد ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، قم، العلامه، بی تا، ج ۱، ص ۳۰۱.
[۴]: کتاب الهداية، ص ۳۱.
[۵]: كتاب الهداية، ص ۳۱.
[۱]: سوره نساء ۴، آيه ۵۹.
[۲]: ابوعلى فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربى، ۱۳۷۹ ه-. ق، ج۲، ص۶۴.
[۳]: ر. ك: الكافى، ج ۱، صص ۱۸۵ – ۱۹۰.
[۱]: سوره مائده ۵، آيه ۵۵.
[۲]: الكافى، ج ۱، ص ۱۸۷، ح ۷.
[۳]: همان، ص ۱۸۶، ح ۳.
[۱]: الهداية، صص۳۱ و ۳۲.
[۲]: سوره توبه ۹، آيه ۱۰۵.
[۱]: مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج۵، ص ۶۹.
[۲]: براى مطالعه بيشتر در اين زمينه ر. ك: الكافى، ج ۱، صص ۲۱۹ و ۲۲۰، باب «عرض الأعمال على النبى صلى الله عليه و آله و الأئمة عليهم السلام»؛ ابوجعفر محمد بن حسن صفار قمى، بصائر الدرجات، صص ۴۲۴ – ۴۲۸، باب «عرض الأعمال على الأئمّة الأحياء و الأموات»، صص ۴۲۹ – ۴۳۱؛ بحار الأنوار، ج ۲۳، صص ۳۳۳-۳۳۵، باب «عرض الأعمال على الأئمّة عليهم السلام و أنّهم الشهداء على الخلق».
[۱]: الكافى، ج ۱، ص ۲۱۹، ح ۱.
[۲]: همان، ح ۳.
[۱]: بصائر الدرجات، ص ۴۲۷، ح ۲.
[۲]: الكافى، ج ۱، ص ۲۱۹، ح ۴.
[۱]: احمد بن على طبرسى، الإحتجاج، چاپ اول: قم، اسوه، ۱۴۱۳ ه. ق، ج ۲، ص ۵۹۸؛ بحار الأنوار، ج ۵۳، ص ۱۷۵.
[۲]: ر. ك: مولا محمدصالح مازندرانى، شرح أصول الكافى، چاپ اول: بيروت، داراحياء التراث العربى، ۱۴۲۱ ه. ق، ج ۵، ص۲۹۱.
[۳]: براى مطالعه بيشتر در اين زمينه ر. ك: الكافى، ج ۱، صص ۸۲ و ۸۳، باب «في أنّ الأئمّة عليهم السلام أنّهم شهداء للّه في خلقه بما عندهم من الحلال و الحرام»؛ بحار الأنوار، ج ۲۳، ص ۳۳۳، باب «عرضُ الأعمال عليهم و أنّهم الشهداء على الخلق».
[۱]: سوره بقره ۲، آيه ۱۴۲.
[۲]: الكافى، ج ۱، ص ۱۹۰، ح ۲.
[۳]: همان، ص ۱۹۱، ح ۵.
[۱]: الهداية، صص ۳۲ و ۳۳.
[۱]: سوره انبياء ۲۱، آيه ۷۳.
[۲]: سوره سجده ۳۲، آيه ۲۴.
[۱]: سوره بقره ۲، آيه ۱۲۴.
[۲]: سوره يس ۳۶، آيه ۸۲ و ۸۳.
[۱]: الميزان فى تفسير القرآن، ج ۱۷، ص ۳۰۴؛ ج ۱، صص ۲۲۶-۲۷۶، ذيل آيه ۱۲۴ سوره بقره.
[۱]: سيد هاشم بحرانى الحسينى، البرهان فى تفسير القرآن، چاپ اول: بيروت، مؤسسة الأعلمى، ۱۴۱۹ ه-. ق، ج ۴، ص۶۵.
[۱]: سوره شورا ۴۲، آيه ۲۳.
[۲]: سوره سبا ۳۴، آيه ۴۷.
[۳]: سوره فرقان ۲۵، آيه ۵۷.
[۴]: ر. ك: على اكبر مهدى پور، با دعاى ندبه در پگاه جمعه، چاپ اول: تهران، موعود عصر، ۱۳۸۰، صص ۴۰ – ۵۵.
[۱]: سيد على بن موسى ابن طاووس، مصباح الزائر، قم، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، ۱۴۱۷ه-. ق، ص ۴۴۷؛ سيد على بن موسى ابن طاووس، إقبال الأعمال، بيروت، مؤسسة الاعلمى، ۱۴۱۷ ه-. ق، ص ۲۹۶؛ بحار الأنوار، ج ۹۹، ص ۱۰۵؛ شيخ عباس قمى، مفاتيح الجنان.
[۲]: بحار الأنوار، ج ۲، ص ۱۰۴.
[۳]: سوره بقره ۲، آيه ۱۸۹.
[۴]: الكافى، ج ۱، ص ۱۹۳، ح ۲.
[۱]: بحار الأنوار، ج ۲۶، ص ۲۶۰، ح ۳۸.
[۲]: الكافى، ج ۱، ص ۱۸۴، باب معرفة الإمام و الردّ اول اليه، ح ۹؛ ر. ك: نهج البلاغه، امام على بن ابى طالب عليه السلام، گردآورنده: شريف رضى، ترجمه: محمدمهدى فولادوند، چاپ اول: تهران، صائب، ۱۳۸۰، خطبه ۱۵۲، ص۱۹۰.
[۱]: «اعراف» در اينجا به معناى «قسمت هاى بالاى حجاب است كه بين دوزخ و بهشت حايل است، به طورى كه اعرافيان در آنجا هم دوزخيان را مى بينند و هم بهشتيان را». ر. ك: الميزان فى تفسير القرآن، ج۵، ص ۱۴۵.
[۲]: «سيما» در لغت به معناى علامت است. (ر. ك: الميزان فى تفسير القرآن، ج ۵، ص۵)
[۳]: سوره اعراف ۷، آيه ۴۶.
[۴]: «اعراف» در اين قسمت از روايت، معادل «عرفاء» جمع عريف و به معناى كسى است كه ياران خود را مى شناساند يا معروف مى كند. (ر. ك: شرح اصول كافى، ج ۵، ص ۱۴۵).
[۱]: شرح اصول كافى، ج ۵، ص ۱۴۵.
[۲]: بحار الأنوار، ج ۹۹، ص ۹۸؛ مفاتيح الجنان، زيارت دوم حضرت صاحب الامر عليه السلام.
[۱]: بحار الأنوار، ج ۸، ص ۳۶۸.
[۲]: كمال الدين و تمام النعمة، ج ۲، ص ۵۱۲.
[۳]: الهداية، ص۳۳.
[۴]: ر. ك: بصائر الدرجات، صص ۱۰۳-۱۰۶، باب في الأئمّة أنّهم خزّان الله في السّماء و الأرض على علمه، صص ۱۰۹-۱۱۲، باب فى الأئمة عليهم السلام أنّه صار إليهم جميع العلوم التي خرجت إلى الملائكة و الأنبياء و أمر العالمين.
[۵]: الكافى، ج ۱، صص ۱۹۲ و ۱۹۳، باب أَنّ الأئمّة عليهم السلام ولاة أمر اللّه و خزنة علمه؛ صص ۲۵۵ و ۲۵۶، باب أنّ الأئمّة عليهم السلام يعلمون جميع العلوم التي خرجت إلى الملائكة و الرسل عليهم السلام.
[۶]: ر. ك: بحار الأنوار، ج ۲۶، صص ۱۰۵- ۱۰۸، باب أنّهم عليهم السلام، خزّان الله على علمه و حملة عرشه.
[۱]: بصائر الدرجات، ص ۱۰۳، ح ۱؛ الكافى، ص ۱۹۲، ح ۲.
[۲]: الكافى، ص ۱۹۲، ح ۳.
[۳]: محمد بن على بن حسين شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، تحقيق: سيدحسن موسوى خرسان، تهران، دارالكتب الإسلامية، ۱۴۱۰ ه-. ق، ج ۲، ص ۶۱۰.
[۱]: بصائر الدرجات، ص ۱۰۹، ح ۱و۳؛ ص ۱۱۰، ح ۵ و ۶؛ ص ۱۱۱، ح۱۱ و ۱۲.
[۲]: همان، ص ۱۰۹، ح ۲؛ ص ۱۱۰، ح ۴، ۷ و ۸ ؛ ص ۱۱۱، ح ۱۰ و ۱۳.
[۱]: الكافى، ج ۱، كتاب الحجة، باب جهات علوم الائمة عليهم السلام، ص ۲۶۴، ح ۱؛ بصائر الدرجات، باب فيه تفسير الائمة لوجود علومهم الثلاثة و تأويل ذلك، ص ۳۱۹، ح ۳.
[۲]: محمدمحسن فيض كاشانى، كتاب الوافى، چاپ اول: اصفهان، مكتبة الامام اميرالمؤمنين عليه السلام، ۱۴۰۶ ه. ق، ج ۳، ص ۶۰۶.
[۱]: همان، ح ۳؛ بصائر الدرجات، ص ۳۱۸، ح ۲.
[۲]: ر. ك: همان، باب في الأئمة عليهم السلام أنّهم ورثوا علم ادم و جميع العلماء، صص ۱۱۴ – ۱۱۷ و باب في العلماء أنّهم يرثون العلم بعضهم من بعض، صص ۱۱۷ – ۱۱۸؛ الكافى، ج ۱، باب أنَّ الأئمة عليهم السلام ورثة العلم، يرث بعضهم بعضا العلم، صص ۲۲۱ – ۲۲۳ و باب «أَنّ ألائمة ورثوا علم النبى و جميع الأنبياء و الأوصياء من قبلهم، صص ۲۲۳ – ۲۲۶.
[۱]: الكافى، ج ۱، ص ۲۳۹، ح ۱.
[۲]: همان، ص ۲۲۲، ح ۶.
[۱]: همان، ح ۲.
[۲]: همان، ص ۲۲۵، ح۴.
[۱]: كتاب الوافى، ج ۳، ص ۵۵۴.
[۲]: الكافى، ج ۱، باب جهات علوم الأئمة، ص ۲۶۴، ح ۲؛ بصائر الدرجات، ص۳۲۷، ح ۵.
[۱]: بصائر الدرجات، صص ۳۱۳ – ۳۱۵.
[۲]: همان، صص ۳۱۴ و ۳۱۵، ح ۵.
[۱]: ر. ك: همان، ص ۳۱۴، ح۳.
[۲]: ر. ك: الكافى، ج ۱، صص ۲۳۸ – ۲۴۲؛ بصائر الدرجات، صص ۱۶۲- ۱۷۳ و صص ۱۹۱ و ۱۹۲.
[۳]: الكافى، ج ۱، ص ۲۳۹، ح ۱.
[۱]: همان، ص ۲۴۱، ح ۵.
[۲]: ر. ك: همان، ص ۲۴۰، ح ۲.
[۱]: همان، ص۲۴۳، ح ۱.
[۲]: همان.
[۱]: ر. ك: همان، صص ۲۷۰ و۲۷۱، ح ۱ – ۵ و ص ۵۳۴، ح ۱۸.
[۲]: بصائر الدرجات، صص ۳۱۹ – ۳۲۴.
[۳]: الكافى، ص ۲۷۱، ح ۳؛ بصائر الدرجات، ص ۳۱۹، ح ۱.
[۴]: «مُفهَّم» به كسى اطلاق مى شود كه مفهوم را از آسمان و ملكوت دريافت مى كند.
[۵]: «مُحدَّث» به كسى گفته مى شود كه فرشتگان با او سخن مى گويند.
[۱]: علل الشرايع، ج ۱، باب ۱۴۶، ص ۱۸۲، ح ۱.
[۲]: الكافى، ج ۱، ص ۲۷۱، ح ۴؛ بصائر الدرجات، ص ۳۲۳، ح ۹.
[۱]: نهج البلاغه، ترجمه: محمد مهدى فولادوند، خطبه ۲۳۴، ص ۳۱۶.
[۲]: بصائر الدرجات، ص ۱۳۲، ح ۶.
[۱]: همان، ص ۱۳۱، ح ۵ ؛ الكافى، ج ۱، ص ۲۵۴، ح ۳.
[۲]: صحيح البخارى، ص ۷۸، ح ۱۸۵.
[۱]: احمد بن محمد القسطلانى، إرشاد الساري لشرح صحيح البخاري، بيروت، دار إحياء التراث العربى، ج ۶، ص ۱۰۳.
[۲]: صحيح البخاري، ج ۳، ص ۱۸۵.
[۳]: إرشاد الساري لشرح صحيح البخاري، ج ۶، ص ۱۰۳.
[۴]: كتاب الهداية، ص ۳۳.
[۱]: الكافى، ج ۱، ص ۲۶۹، ح ۶؛ بصائر الدرجات، ص ۶۲، ح ۹.
[۲]: من لايحضره الفقيه، ج ۲، ص ۶۱۰.
[۳]: سوره آل عمران۳، آيه۷.
[۴]: الكافى، ص ۲۱۳، ح ۲.
[۱]: سوره نحل۱۶، آيه ۴۴.
[۲]: محمد بن حسن حر عاملى، وسائل الشيعة، چاپ هشتم: تهران، اسلاميه، ۱۳۷۳، ج ۱۸، ابواب صفات القاضى، باب ۵، ص ۱۹، ح ۹؛ علاءالدين على متقى هندى، كنز العمّال فى سنن الأقوال و الأفعال، بيروت، مؤسسة الرسالة، ۱۴۱۳ ه. ق، ج ۱، ص ۱۷۳، ح ۸۷۳.
[۱]: وسائل الشيعه، ج ۱۸، ابواب صفات القاضى، باب ۱۳، ص ۱۳۲، ح ۴.
[۲]: ر. ك: همان، صص ۶۲ – ۷۷.
[۱]: سوره نحل۱۶، آيه ۴۳.
[۲]: وسائل الشيعه، ج ۱۸، ابواب صفات القاضى، باب ۷، ص ۴۲، ح ۴.
[۳]: الهداية، ص ۳۴.
[۴]: محمد بن على بن حسين شيخ صدوق، معانى الأخبار، قم، جماعة المدرسين في الحوزة العلمية، ۱۳۷۱، ص ۳۵، ح۵.
[۱]: من لا يحضره الفقيه، ج ۲، ص ۳۷۱، ح ۲.
[۲]: سيد بن طاووس، إقبال الأعمال، بيروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، ۱۴۱۷ ه. ق، ص ۶۴۶.
[۳]: سوره بقره۲، آيه ۱۵۶.
[۱]: مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج ۲ جهان بينى توحيدى، چاپ هشتم: تهران و قم، صدرا، ۱۳۷۵، ص ۸۳.
[۲]: همان، ص ۹۹.
[۳]: همان، صص ۹۹-۱۰۳.
[۴]: همان، ص ۱۰۵.
[۱]: على بن محمد الليثى الواسطى، عيون الحكم و المواعظ، تحقيق: حسين الحسنى البيرجندى، چاپ اول: قم، دارالحديث، ۱۳۷۶، ص ۱۵۱، ح ۲۳۱۲.
[۲]: معانى الأخبار، صص ۳۷۰ و ۳۷۱، ح ۱؛ محمد بن على بن الحيسن شيخ صدوق، التوحيد، قم، جماعة المدرسين في الحوزة العلمية، ۱۴۱۶ ه. ق، ص ۲۵؛ بحار الأنوار، ج ۳، ص ۷، ح ۱۶.
[۳]: التوحيد، ص ۲۵.
[۱]: معانى الأخبار، ص ۳۷۱، ح ۱.
[۲]: جلوه هاى لاهوتى شرح زيارت جامعه كبيره، ج ۲، ص ۲۸۶.
[۱]: ر. ك: صحيح مسلم، ج ۸، ص ۳۲، ابو داوود سليمان بن اشعث؛ سنن ابى داوود، بيروت، داراحياء التراث العربى، بى تا، ج ۲، ص ۴۱۹؛ صحيح البخارى، ج ۲، جزء۴، ص ۱۴۱. ر. ك: مركز المصطفى للدراسات الاسلاميه، العقائد الإسلامية، چاپ اول: قم، مركز المصطفى للدراسات الإسلامية، ۱۴۱۹ ه. ق، ج ۲، صص ۷۱-۱۳۱.
[۲]: ر. ك: الكافى، ج ۱، ص ۳۷۱، ح ۵؛ بحار الأنوار، ج ۸، ص ۳۶۸ و ج ۳۲، صص ۳۲۱ و ۳۳۳.
[۱]: فرهنگ جامع سخنان امام حسين عليه السلام، صص ۶۰۴ و ۶۰۵.
[۲]: من لايحضره الفقيه، ج ۲، صص ۳۷۳ و ۳۷۴.
[۳]: الهداية، ص ۳۴.
[۱]: سوره احزاب۳۳، آيه ۳۳.
[۲]: ر. ك: سيد بن طاووس، سعدالسعود، قم، مكتبة الرضى، ۱۳۶۳، ص ۱۰۷.
[۳]: جلال الدين سيوطى، تفسير الدر المنثور، بيروت، دارالفكر، ۱۴۱۴ ه-. ق، ج ۵، ص ۱۹۹.
[۱]: همان.
[۲]: ابن الصباغ المالكى، الفصول المهمّة، نجف، مكتبة دارالكتب، بى تا، ص ۲۴.
[۳]: ر. ك: البرهان في تفسير القرآن، ج ۶، صص ۲۵۲ – ۲۸۶.
[۴]: همان، ج ۶، ص ۲۵۵، ح ۷.
[۱]: همان، صص ۲۶۲ و ۲۶۳، ح۲۲.
[۱]: الكافى، ج ۱، ص ۱۹۱، ح ۵.
[۲]: بحار الأنوار، ج ۲۵، ص ۱۹۴، ح ۵.
[۳]: همان، ج ۱۷، ص ۱۰۸.
[۱]: الإعتقادات، ص ۹۶.
[۲]: الهداية، ص ۳۵.
[۳]: بحار الأنوار، ج ۳۶، ص ۴۰۷، ح ۱۶.
[۱]: در بسيارى از كتاب هايى كه در زمينه تاريخ زندگانى و شرح حال ائمه عليهم السلام نوشته شده، بخشى به شرح كرامتها و معجزه هاى اين بزرگواران اختصاص يافته است كه از آن جمله مى توان به كتاب هاى زير اشاره كرد: الإرشاد، ج ۱، صص ۳۰۵ – ۳۵۳ اخبار غيبى و كرامات امام على عليه السلام؛ ج ۲، صص ۱۸۲ – ۱۸۵ (كرامات امام صادق عليه السلام) ؛ صص ۲۲۱ – ۲۳۰ (كرامات و معجزات امام كاظم عليه السلام) ؛ صص ۲۵۴ – ۲۵۸ (كرامات امام رضا عليه السلام) ؛ صص ۲۸۱ -۲۹۴ (كرامات امام جواد عليه السلام) ؛ صص ۳۰۱- ۳۰۸ (كرامات امام هادى عليه السلام) ؛ ۳۲۱ – ۳۳۵ (كرامات امام حسن عسكرى عليه السلام) ؛ صص ۳۵۵ – ۳۶۷ (كرامات امام زمان عليه السلام).
[۲]: بحار الأنوار، ج ۱۰۰، ص ۳۰۶، ح ۲۳.
[۳]: همان، ج ۹۹، ص ۱۰۵؛ مفاتيح الجنان.
[۱]: بصائرالدرجات، صص ۲۵۲ – ۲۵۷، جزء پنجم، باب ۱۳، ح ۲، ۵، ۱۰ و ۱۱.
[۲]: همان، صص ۲۶۹ – ۲۷۲، جزء ششم، باب ۳، ح ۱، ۳، ۵ و ۷؛ صص ۲۷۲ – ۲۷۴، باب ۴، ح ۱، ۲، ۳و ۵.
[۳]: همان، ص ۲۶۹، ح ۱.
[۱]: كتاب الغيبة طوسى، صص ۱۹ و ۲۰.
[۲]: الهداية، ص ۳۶.
[۳]: كمال الدين و تمام النعمة، ج ۱، ص ۲۰۵، ح ۱۷ – ۱۹.
[۱]: ر. ك: بحار الأنوار، ج ۲۷، صص ۳۰۸ – ۳۱۰.
[۲]: كمال الدين و تمام النعمة، ج ۲، ص ۴۸۵، ح ۴؛ كتاب الغيبة طوسى، ص ۱۷۷.
[۳]: ر. ك: الميزان فى تفسير القرآن، ج ۱۷، صص ۱۲۴ و ۱۲۵.
[۱]: البرهان فى تفسير القرآن، ج ۶، ص ۱۱، ح ۲.
[۲]: سوره رعد ۱۳، آيه ۲؛ سوره لقمان (۳۱)، آيه ۱۰.
[۱]: براى مطالعه بيشتر در اين زمينه ر. ك: على اكبر مهدى پور، او خواهد آمد، قم، رسالت، ۱۳۸۴، ج ۲، صص ۱۷۴ – ۱۷۷.
[۲]: ابوجعفر محمد بن على بن حسين شيخ صدوق، كتاب الخصال، چاپ پنجم: قم، مؤسسة النشر الإسلامى، ۱۴۱۶ ه. ق، ج ۲، ص ۶۲۶.
[۱]: كمال الدين و تمام النعمة، ج ۱، باب ۲۱، ص ۲۰۷، ح ۲۲.
[۲]: من لايحضره الفقيه، ج ۲، ص ۳۶۱.
[۳]: همان، ص ۳۵۹؛ الكافى، ج ۴، ص ۵۷۷، ح ۲؛ بحار الأنوار، ج ۹۸، ص ۳، ح ۳؛ مفاتيح الجنان، زيارت اول از زيارات مطلقه امام حسين عليه السلام.
[۴]: الكافى، ج ۴، ص ۵۷۷، ح ۲؛ بحار الأنوار، ج ۹۸، ص ۱۵۳، ح ۳؛ مفاتيح الجنان.
[۱]: بحار الأنوار، ج ۹۸، ص ۱۵۶.
[۲]: همان، ج۲، باب ۳۸، صص ۳۸۴ و ۳۸۵، ح ۱.
[۳]: من لا يحضره الفقيه، ج ۲، ص ۳۷۴؛ مفاتيح الجنان.
[۱]: «دعاى عديله» دعاى مأثور نيست و در مجامع روايى شيعه نقل نشده است، ولى چنان كه در كلمات بسيارى از بزرگان آمده، مضامين آن برگرفته از روايات است. ر. ك: ميرزاحسين النورى الطبرسى، مستدرك وسائل الشيعة، تهران، المكتبة الإسلاميه، ۱۳۸۲ ه. ق، ج ۱، ص ۹۳ در حاشيه باب ۳۰ از ابواب الإحتضار؛ على نمازى شاهرودى، مستدرك سفينة البحار، تهران، قسم الدراسات الاسلامية في مؤسسة البعثة، ۱۳۶۳، ج ۷، ص ۱۲۱.
[۲]: كتاب الغيبة طوسى، ص ۹۲.
[۱]: بحار الأنوار، ج ۳۶، ص ۲۶۸.
[۲]: الكافى، ج ۱، ص ۱۷۹، ح ۱۰.
[۳]: براى مطالعه بيشتر در اين زمينه ر. ك: همان، صص ۱۷۸ و ۱۷۹، باب «أنّ الأرض لاتخلو منحجة»؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج ۱، صص ۲۰۲ – ۲۱۷، باب «العلة التى من أجلها يحتا ج إلى الإمام عليه السلام؛ كتاب الغيبة نعمانى، صص ۱۳۶ – ۱۳۹، باب «ما روى أنّ اللّه لايخلي أرضه بغير حجة».
[۱]: الهداية، صص ۳۵ و ۳۶.
[۲]: كمال الدين و تمام النعمة، ج ۱، ص ۳۹، ح ۵۹.
[۳]: همان، ص ۲۴۱، ح ۵.
[۱]: ر. ك: كتاب الغيبة نعمانى، ص ۴، ح ۲؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام، تحقيق: مؤسسة الإمام الخمينى رحمه الله، چاپ اول: مشهد، المؤتمر العالمى للإمام الرضا عليه السلام، ۱۴۱۳ ه-. ق، ج ۲، ص ۲۶، ح ۱۰.
[۲]: من لا يحضره الفقيه، ج ۲، ص ۳۷۲؛ مفاتيح الجنان.
[۱]: ر. ك: مجمع البيان، ج ۱، ص ۱۷؛ فرهنگ لاروس، ج ۱، ص ۸۴۲.
[۲]: سوره بقره ۲، آيه ۵۸.
[۱]: مجمع البيان، ج ۱، صص ۱۱۸ و ۱۱۹.
[۲]: ابوجعفر محمد بن على بن الحسين شيخ صدوق، الأمالى، بيروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، ۱۴۰۰ه. ق، ص ۶۹، مجلس ۱۷، ح ۶.
[۳]: بحار الأنوار، ج ۲۳، صص ۱۲۲ و ۱۲۳، ح ۴۷.
[۱]: ر. ك: البرهان فى تفسير القرآن، ج ۲، ص ۲۲۷.
[۲]: من لايحضره الفقيه، ج ۲، ص ۳۷۲.
[۱]: الهداية، ص ۳۷.
[۲]: سوره انبياء ۲۱، آيه ۲۶ و ۲۷.
[۳]: در آغاز اين روايت، سلمان و ابوذر خطاب به امير مؤمنان على عليه السلام مى گويند: «اى امير مؤمنان! ما آمده ايم تا درباره معرفت شما بالنورانيه از شما بپرسيم. » آن حضرت مى فرمايد: «معرفتى بالنّورانيّة معرفة الله عزّ و جلّ و معرفة الله عزّ و جلّ معرفتى بالنّورانيّة و هو الدّين الخالص… ؛ معرفت من بالنورانية معرفت خداى عزّ و جّل است و معرفت خداى عزّ و جّل معرفت من بالنورانية است واين همان دين خالص است. » ايشان در ادامه روايت، به ويژگى هاى اين معرفت اشاره مى كند. ر. ك: بحار الأنوار، ج ۲۶، ص ۸۱.
[۴]: بحار الأنوار، ج ۲۶، ص ۷.
[۱]: ر. ك: من لايحضره الفقيه، ج ۲، ص ۳۷۱.
[۲]: ر. ك: همين كتاب، صص ۲۵۳ – ۲۵۵.
[معرفت امام زمان علیه السلام و تکلیف منتظران – جلد ۱، صفحه ۱۶۰]